eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
354 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جز عشق تو ؛❣ عشقی به دلم ❣ جا شدنی نیست ...💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_71 بازم گند زده بودم! اصلا انگار از وقتي كه اين عماد لعنتي وارد ز
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 عادتم بود سرم رو كه روي بالشت ميذاشتم خوابم ميگرفت و حالا با صدايي كه خستگي توش موج ميزد آروم گفتم: _ اذيتم نكن خوابم مياد و پتو رو كشيدم سمت خودم اما انگار عماد كوتاه بيا نبود كه دوباره پتو رو كشيد و حالا خواب و از ياد بردم و مصمم شدم واسه پس گرفتن پتو! هي من ميكشيدم و اون ميكشيد: _ مثلا من اينجا مهمونم پاشو برو واسه خودت يه پتو بيار و درحالي كه همچنان در كش مكش بود جواب داد: _ نكنه باورت شده مهموني،تو فقط يه اجباري اين و كه گفت يه جورايي دلم شكست و دستام شل شد و با دوباره كشيدن پتو خودمم همراه با پتو چرخيده شدم به سمتش و محكم رفتم تو بغلش كه ادامه ي حرفش رو با صداي ضعيفي گفت: _توفيقِ اجباريِ زندگيِ من... چشمام داشت از كاسه ميزد بيرون و تموم تنم يخ كرده بود و فقط موهام بودن كه حالا با افتادن شالم،توسط نفس هاي بلند و كش دارِ عماد گرما به خودشون ميديدن! خواستم بلند شم و سريع تر از اين اتاق كوفتي بزنم بيرون كه دستش رو روي كمرم انداخت و مانعم شد: _ تو كه گفتي از هيچي نميترسي،به همين زودي جا زدي؟ و پشت بندِ اين حرف... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
چه آرامشی در من است ❣ وقتی با منی ❣ و چه آشوبیده ام بی تو ...!!❣ دور نشو مرا از من نگیر ❣ من حوالی تو بودن را دوست دارم ...💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
یه پسر اگه ؛❣ از جون و دل عاشق یه دختر باشه ❣ حاضره همه چیشو بده ❣ تا فقط خنده عشقشو ببینه ....💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_72 عادتم بود سرم رو كه روي بالشت ميذاشتم خوابم ميگرفت و حالا با ص
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 دستش روي كمر شلوارم نشست و محكم ازش گرفت! از ترس چشمام چهارتا شده بود و حتي نفس كشيدنم هم نامنظم شده بود... نميدونستم ميخواد چيكار كنه و همين باعث شده بود با حالت غمگيني زل بزنم بهش كه عماد پوزخندي زد و تو يه حركت،شلوارم و محكم كشيد بالا! كه جيغي زدم: _ چته وحشي با دستش محكم از دو طرف لپام گرفت كه دهنم مثل ماهي شد و با همون حال گفتم: _ ولم كن كه سرش و نزديك گوشم آورد و با لحنِ جديش لب زد: _ انقد پررو نباش كه بد ميبيني! و بعد صورتم و از شر دستش خلاص كردم و به تلافي تموم اين كاراش وقتي رو ازم برگردوند، مچ دستش و محكم گاز گرفتم! انقدر محكم كه از درد فريادي كشيد و همزمان در اتاق باز شد كه هر دو ، گردنامون سمت در چرخيد و با ديدن دختري كه از شدت تعجب سرجاش خشك شده بود از خجالت آب شديم! فضا انقدر سنگين بود كه تا چند ثانيه فقط سكوت بينمون بود و بعد اون دختر كه ارغوان،خواهر عماد بود سرش رو به اطراف تكون داد و آروم لب زد: _ عماد... كه حالا يخ عماد هم باز شد و با خنده از روي تخت بلند شد و به سمت ارغوان رفت و محكم توي آغوش كشيدش... 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸
انتخاب تو ❣ بهترین انتخاب قلبم بود💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
❣ فقط پیش تو آرومم ❣ فقط با تو جهان خوبه ❣ چقدر بد عادتم کردی ❣ نباشی حالم آشوبه 💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
آهای ناز نمک دار❣ منم عاشق تب دار❣ ببین دل تو دلم نیست❣ واسه لحظه دیدار💕❣💕 ┄•●❥ @Cafe_Lave
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_72 عادتم بود سرم رو كه روي بالشت ميذاشتم خوابم ميگرفت و حالا با ص
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 تا جايي كه ميتونستن همو بوسيدن و قربون صدقه ي هم رفتن! باورم نميشد آدمي كه داشت به ارغوان دورت بگردم و دلم برات تنگ شده بود و...ميگفت،عماد باشه و فقط با حسودي زل زده بودم بهشون كه حالا انگار بين خوش و بششون چشم ارغوان به من افتاد و با لبخند به سمتم اومد، كه از روي تخت بلند شدم و خيلي صميمي هم و بغل كرديم: _ سلام عزيزدلم از آغوش هم كه جدا شديم با يادآوري چند دقيقه ي قبل كه در اتاق باز شد با خجالت جواب دادم: _ سلام،خوشبختم از آشناييتون اما نه! اين دختر گرم تر از اين حرفا بود كه نگاهي به صورتم انداخت و دوباره بغلم كرد: _ فكر نميكردم عماد انقدر خوش سليقه باشه! صداي پورخند عماد باعث شد بهش نگاه كنيم: _سليقه؟!بهتره از مامان بابا تشكر كني،لقمه ايه كه اونا برام گرفتن چشماي ارغوان ريز شد و با ابرو به تخت اشاره كرد و گفت: _مثل اينكه لقمهه خيلي به دهنت خوشمزه اومده از اين حرفش با اينكه خجالت كشيدم اما نتونستم جلوب خنده امو بگيرم و با ارغوان قهقه ميزديم 🌸 🌼🌼 🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸🌸