زیارت-عاشورا-با-نوای-حاج-میثم-مطیعی.mp3
12.64M
🚩 زیارت عاشورا 🚩
✅ با نوای حاج میثم مطیعی
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷
💖 کانال توسل به شهدا 💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روزنوزدهم ماه رمضان با نوای سید قاسم موسوی قهار
زمان: 38 ثانیه (00:38)
اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِيهِ حَظِّي مِنْ بَرَكَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِيلِي إِلَى خَيْرَاتِهِ
اى خدا در اين روز بهره مرا از بركاتش وافر گردان و بسوى خيراتش راهم را سهل و آسان ساز
وَ لاَ تَحْرِمْنِي قَبُولَ حَسَنَاتِهِ يَا هَادِياً إِلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ
و از حسنات مقبول آن مرا محروم مساز اى راهنماى بسوى دين حق آشكار.
💖 کانال توسل به شهدا💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
جزء 19.mp3
4.03M
💠 جز نوزدهم قرآن کریم
🌸 به روش تندخوانی (#تحدیر)
🌸 با صدای استاد #معتز_آقايی
۳۴ دقیقه
💖 کانال توسل به شهدا💖
https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
#مدافع_عشق
#قسمت_بیست_و_هفتم
❤️ #هوالعشـــق❤
دستے ڪه سالم است را سمت صورتش مےآورم تا لمس کنم چیزی را که باور ندارم.
اشڪهایش! چند بار پلک میزنم. صدایش گنگ و گنگ تر میشود...
_ ریحان!.ریحا...ری..
و دیگر چیزی نمیبینم جز سیاهے!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
چیزی نرم و ملایم روی صورتم کشیده میشود. چشمهایم را نیمه باز میکنم و میبندم.حرکات پی در پی و نرم همان چیز قلقلکم میدهد. دوباره چشم هایم را نیمه باز میکنم .نور اذیتم میکند.صورتم را سمت راست میگیرم
نجوایـے را میشنوم:
_ عزیزم؟صدامو میشنوی!
تصویر تار مقابل چشمانم واضح میشود. مادرم خم میشود و پیشانےام رامیبوسد.
_ ریحانه!؟مادر!
پس چیز نرم همان دستان مـــادرم است.
فاطمه کنارش نشسته و با بغض نگاهم میکنم. پایین پایم هم علےاصغر نگاه معصومانه اش را بہ من دوخته. ازبوی بیمارستان بدم می آید! نگاهم به دست باند پیچی شده ام می افتد و باز چشمهایم را با بـےحالےمیبندم.
❣❤️❣❤️❣❤️❣
زبری به کف دستم کشیده میشود. چشمهایم را باز میڪنم. یک نگاه خیره و آشنا که از بالای سر مرا تماشا میکند. کف دست سالمم راروی لب هایش گذاشته است! خواب میبینم!؟ چندبار پلک میزنم.نه!درست است. خودش،است !باچهره ای زرد رنگ و چشمانےگود افتاده.کف دستم را گاه میبوسد و به ته ریشش میکشد!
به اطراف نگاه میکنم. توی اتاق او هستم
یعنـے مرخص شدم!؟صدایش میلرزد...
_ میدونی چند روز منتظر نگهم داشتی!
نا باورانه نگاهش میکنم
_ هیچ وقت خودمو نمیبخشم.
یک قطره اشک مژه های بلندش را رها میکند.
_ دنبال چی هستی؟ چیو میخواستی ثابت کنی!.اینکه دوست دارم؟آره! ریحان من دوســـت دارم...
صدایش میپیچد و...
.
.
و چشمهایم راباز میکنم. روی تخت بیمارستانم
پس تمامش خواب بود!
پوزخندی میزنم و از درد دستم لب پایینم را به دندان میکشم.
چندتقه به در میخورد و وارد میشود باهمان چهره زرد رنگی که درخواب دیدم.آهسته سمتم می آیـد،صدایش میلرزد:
_ بهوش اومدی!
چیزی نمیگویم.بالای سرم مےایستد و نگاهم میکند. درد را در عمق نگاهت لمس میکنم.
_ چهار روز بیهوش بودی!خیلےازت خون رفته بود...نزدیک بود که...
لب هایش میلرزد و ادامه نمیدهد. یک لیوان برمیدارد و برایم آب میوه میریزد..
_ کاش میدونستم کی اینکارو کرده...
با.صدای گرفته در گلو جواب میدهم...
_ تو اینکارو کردی!
نگاهش در نگاهم گره میخورد.لیوان را سمتم میگیرد.بغض رادر چشمهایش میبینم...
_ کاش میشد جبران کنم...
_ هنوز دیر نشده...عاشــــق شو!
❣❤️❣❤️❣❤️❣
.
من نه آنم که به تیغ از تو بگردانم روی
امتحان کن به دوصد زخم مرا،بسم الله
❣❤️❣❤️❣❤️❣
✍ ادامه دارد ...
💖 کانال توسل به شهدا 💖
/eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
@Canal_tavasol_be_shohada
«#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج»