eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
13.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
969 ویدیو
109 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپنداریدبلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند 🌷چله صلوات و زیارت عاشورا روزی دو قسمت داستان‌ شهدای ❌کپی مطالب ممنوع ⛔نشر با لینک کانال ادمین @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 💫 طبق قرار عاشقانه هر روز ۱۰۰گل صلوات هدیه میکنیم به انبیاء الهی ، ۱۴ معصوم علیهم السلام و «شهید والامقام محمد بزرگمهر » 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نیابت از : 🌹🍃 شهید والامقام معلم شهید محمد بزرگمهر اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک🤲 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت-عاشورا-با-نوای-حاج-میثم-مطیعی.mp3
12.64M
🚩 زیارت عاشورا 🚩 ✅ با نوای حاج میثم مطیعی 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Canal_tavasol_be_shohada «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ شانه هایش میلرزد!میفهمم که دارد میخندد.همانطور که عبایس را روی شانه اش میندازم میپرسم _چرا میخندی؟؟ _چون تو این تنگی وقت که دیرم شده،شما از پشت میچسبی!بچتم از جلو با اخم بغل میخواد روی پیشانی میزنم ! سریع عبارا مرتب میکنم.عمامه ی مشکی رنگش را بر میدارم و مقابلش می آیم.لب به دندان میگیرم و زیر چشمی نگاهش میکنم _خب اینقد خوبه... ذوق میکنم و دورش میچرخم...سر تا پاییش را برانداز میکنم...او هم عصا بدست سعی میکنی بچرخد! دستهایم را بهم میزنم! _وای سیدجان عالی شدی!!! لبخند دلنشینی میزند و رو به محمدرضا میپرسد _توچی میگی بابا؟؟بم میاد یا نه؟ خوشگله؟... او هم با چشمهای گردو مژه های بلندش خیره خیره نگاهش میکند طفلی فسقلی مان اصلن متوجه سوال پدرش نیست! کیفش را دستش میدهم و محمد رضا را در آغوش میگیرم.همانطور که ازاتاق بیرون میرود نگاهش به کمد لباسمان می افتد...غم به نگاهش میدود! دیگر چرا؟... چیزی نمیپرسم و پشت سرش خیره به پای چپش که نمیتواند کامل روی زمین بگذارد حرکت میکنم سه سال پیش پای آسیب دیده اش را شکافتند و آتل بستند!میله ی آهنی بزرگی که به برکت وجودش نمیتواند درست راه برود!سه سال عصای بلندی رفیق شبانه روزی اش شده! دیگر نتوانستی برود حرم... زیاد نذر کرد...نذر کرده بود که بتواند مدافع بشود!...امام رئوف هم طور دیگر جواب نذرس را داد!مشغول حوزه شد و بالاخره لباس استادی تنش کردند!سرنوشتش را خدا از اول جور دیگر نوشته بود.جلوی در ورودی که میرسد... میخوانم و آرام سمتش فوت میکنم. _میترسم چشم بخورد بخدا!چقدر استادی بهت میاد! _آره!استاد با عصاش!! میخندم _عصاشم میترسم چشم بزنن... لبخندش محو میشود _چشم خوردم ریحانه.. چشم خوردم که برای همیشه جا موندم... نتونستم برم!خداقشنگ گفت جات اونجا نیست...کمد لباسو دیدم...لباس نظامیم هنوز توشه... نمیخواهم غصه خوردنش را ببینم. بس بودیک سال نمازهای شب پشت میز با پای بسته اش... بس بود گریه های دردناکش... سرش را پایین میندازد.محمدرضا سمتش خم میشودو سعی میکند دستش را یه صورت علی برساند... همیشه ناراحتی علی را با وجودش لمس میکرد!آب دهانم را قورت میدهم و نزدیک تر می آیم... _علی!... تو از اولش قرار نبوده مدافع حرم باشی... خدا برات خواسته.. برات خواسته که جور دیگه خدمت کنی!... حتما صلاح بوده! اصلا...اصلا... به چشمانش خیره میشوم.در عمق تاریکی و محبتش... _اصلا...تو قرار بوده از اول مدافع باشی... مدافع زندگیمون... مدافع... آهسته میگویم: ! ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Canal_tavasol_be_shohada « »