eitaa logo
کانال توسل به شهدا 🌹🌼🌹
12.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
824 ویدیو
66 فایل
بسمه تعالی 🌺هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوند🌺 🌷چله صلوات،زیارت عاشورا ، هدیه به۱۴معصوم وشهدای والامقام روزی دو قسمت داستان‌های شهدای📚 ادمین 👇 @R_keshavarz_sh @K_khaleghiBorna
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز پانزدهم ماه رمضان با نوای سید قاسم موسوی قهار زمان: 32 ثانیه (00:32) اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ‏ اى خدا در اين روز طاعت بندگان خاشع خود را نصيب من گردان و شرح صدر مردان فروتن خدا ترس را به من عطا فرما به حق امان بخشى خود اى ايمنى دلهاى ترسان. 💖 کانال توسل به شهدا💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Joze 15.mp3
4.15M
💠 جز پانزدهم قرآن کریم 🌸 به روش تندخوانی () 🌸 با صدای استاد ۳۴ دقیقه 💖 کانال توسل به شهدا💖 https://eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توسل‌های کوچک و عنایت‌های بزرگ؛ 🔰 در این ماه مبارک، از توسلات غافل نشویم، وقتی با لب تشنه رقیق و شکسته می‌شویم، از توسل به اباعبدالله الحسین علیه السلام غفلت نکنیم. ✍🏻 از توسل به بقیه الله‌ اعظم ارواحنافداه و خصوصا توجه به مقام مولا علی علیه السلام غافل نشویم که "ذکر علیُُ عباده". ✍🏻 انسان حیرت می‌کند که دست این ابر مرد چه‌قدر باز و بخشنده است و آنقدر توجه دارد که سرسوزنی را رها نکند، و به کمترین توسلات عنایت می‌کند! 📌 برگرفته از جلسات «شه شناس» @Aminikhaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خم میشوم و به تصویر خودم در شیشه ی دودی ماشین پارک شده مقابل درب حوزه نگاه میڪنم. دستـے.به روسری ام میڪشم و دورش را بادقت صاف میڪنم. دسته گلـے ڪه برایش خریده ام را با ژست در دست میگیرم و منتظر به کاپوت همان ماشین تکیه میدهم. آمده ام دنبالش مثل 😂 میدانم نمیخواهد دوستانش از این عقد باخبر شوند! ولی من دوست داشتم بدهد آن هم حسابـے😂 در باز میشود و طلاب یکےیکے بیرون می آیند. میبینمش درست بین سه،چهار تا از دوستانش در حالیکه یک دستش را روی شانه پسری گذاشته است و باخنده بیرون می آیـد. یک قدم جلو می روم و سعی میکنم هرطور شده مرا ببیند. روی پنجه پا می ایستم و دست راستم را کمی بالا می آورم. نگاهش بہ من میخورد و رنگش به یکباره میپرد! یڪ لحظه مکث میکند و بعد سرش را میگرداند سمت راستش و چیزی به دوستانش میگویـد. یڪ دفعه مسیرشان عوض میشود. از بین جمعیت رد میشوم و صدایش میزنم: _ آقا؟آقا سید؟ اعتنا نمیکند و من سمج تر میشوم _ اقا سید!علی جان؟ یڪ دفعه یکی ازدوستانش با تعجب به پشت سرش نگاه میکند. درست خیره به چشمان من!😐 به شانه اش میزند و با طعنه میگوید: _ آسیدجون!؟یه خانومی کارتون داره ها! خجالت زده بله میگویـد ،ازشان جدا میشود و سمتم می آیـد. دسته گل را طرفش میگیرم. _ به به!خسته نباشید آقا! میدیدم که مسیر با دیدن خانوم کج میکنید! _ این چه کاریه دختر!؟ _ دختر؟منظورت همس... بین حرفم میپرد _ ارع همسر!اما یادت نره صوری! اومدی آبرومو ببری؟ _ چه آبرویـے؟؟.خب چرا معرفیم نمیکنے؟ _ چرا جار بزنم زن گرفتم در حالیکه میدونم موندنی نیستم!؟ بغض به گلویم میدود.نفس عمیق میکشم _ حالا که فعلا نرفتی! از چی میترسی!از زن صوریت! _ نه نمیترسم!به خدا نمیترسم!فقط زشته!زشته این وسط با گل اومدی !اصلاً اینجا چیکار میکنی؟ _ خب اومدم دنبالت! _ مگه بچه دبستانی ام!؟...اگر بد بود مامانم سرویس میگرفت برام زودتراز زن گرفتن! از حرفش خنده ام میگیرد😁!چقدر با اخم دوست داشتنی تر میشود. حسابی حرصش گرفته! _ حالا گل رو نمیگیری؟ _ برای چی بگیرم؟ _ چون نمیتونی بخوریش! باید بگیریش (وپشت بندش میخندم) _ الله اکبرا...قرار بود مانع نشی یادته؟ _ مگه جلوتو گرفتم!؟ _ مستقیم نه!اما.. همان دوستش چندقدم بہ ما نزدیک میشود و کمی آهسته میگوید: _ داداش چیزی شده؟...خانوم کارشون چیه؟ دستش را باکلافگی در موهایش میبرد. _ نه رضا،برید!الان میام و دوباره باعصبانیت نگاهم میکند. _ هوف...برو خونه...تا یہ چیز نشده. پشتش را میکند تابرود که بازوانش را میگیرم... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Canal_tavasol_be_shohada « »
پشتش را میکند تا برود که بازوانش را میگیرم... یڪ لحظه صدای جمعیت اطراف ما خاموش میشود تمام نگاه ها سمت ما میچرخد و بهت زده برمیگردید و نگاهم میکنید نگاهت سراسر سوال است که _ چرااینکاروکردی!؟آبروم رفت! دوستانش نزدیک می آیند و کم کم پچ پچ بین طلاب راه می افتد. هنوز بازوانش را محکم گرفته ام. نگاهش میلرزد...از اشک؟نمیدانم فقط یڪ لحظه سرش را پایین میندازد دیگر کار از کار گذشته. چیزی را دیده اند که نباید! لبهایش و پشت بندش صدایش میلرزد _ چیزی نیست!...خانوممه. لبخند پیروزی روی لبهایم مینشیند.موفق شدم! همان پسر که بگمانم اسمش رضا بود جلو میپرد: _ چی داداش؟زن؟کی گرفتی ما بی خبریم؟ کلافه سعی میکنید عادی بنظر بیاید: _ بعدن شیرینیشو میدم... یکی میپراند: _ اگه زنته چرا در میری؟ عصبی دنبال صدا میگردد و جواب میدهد: _ چون حوزه حرمت داره.نمیتونم بچسبم به خانومم! این را میگوید،مچ دستم رامحکم در دست میگیرد و بدنبال خود میکشد. جمع را شکاف میدهد و تقریبا به حالت دو ازحوزه دور میشود و من هم بدنبالش... نگاه های سنگین را خیره به حالتمان احساس میکنم... به یک کوچه میرسیم،می ایستد ومرا داخل آن هل میدهد و سمتم می آیـد. خشم ازنگاهش میبارد.میترسم و چندقدم به عقب برمیدارم. _ خوب شد!...راحت شدی؟...ممنون از دسته گلت... البته این نه!(به دسته گلم اشاره میکنی) اونیو میگم کہ آب دادی _ مگه چیکار کردم؟ _ هیچی!...دنبالم نیا.تا هوا تاریک نشده برو خونه! به تمسخر میخندم! _ هه مگه مهمه برات تو تاریکی برم یا نه؟ جا میخوری...توقع این جواب رانداشتی _ نه مهم نیست...هیچ وقتم مهم نمیشه.هیچ وقت! و بہ سرعت میدود و ازکوچه خارج میشود... دوستش دارم و تمام غرورم را خرج این رابطه میکنم چون این احساس فرق دارد... بندی است که هر چه در آن بیشتر گره میخورم آزاد ترمیشوم. فقط نگرانم نکند دیرشود..هشتادوپنج روز مانده... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ✍ ادامه دارد ... 💖 کانال توسل به شهدا 💖 /eitaa.com/joinchat/3605659854C4f0b892d04 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Canal_tavasol_be_shohada « »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا