eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
440 دنبال‌کننده
30.7هزار عکس
18هزار ویدیو
76 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 🔸کلاه فروشی روزی از جنگلی می‌گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه‌ها را کنار گذاشت و خوابید. 🔸وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه‌ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون را دید که کلاه‌ها را برداشته‌اند. 🔸فکر کرد که چگونه کلاه‌ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون‌ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون‌ها هم از او تقلید کردند. 🔸به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون‌ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه‌ها را جمع کرد و روانه شهر شد. 🔹سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه‌اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. 🔹یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. 🔹او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون‌ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون‌ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون‌ها این کار را نکردند. 🔹یکی از میمون‌ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می‌کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!😁
هدایت شده از 🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
🔆 🔸کلاه فروشی روزی از جنگلی می‌گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه‌ها را کنار گذاشت و خوابید. 🔸وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه‌ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد، تعدادی میمون را دید که کلاه‌ها را برداشته‌اند. 🔸فکر کرد که چگونه کلاه‌ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون‌ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون‌ها هم از او تقلید کردند. 🔸به فکرش رسید که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون‌ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه‌ها را جمع کرد و روانه شهر شد. 🔹سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه‌اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. 🔹یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. 🔹او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون‌ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون‌ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون‌ها این کار را نکردند. 🔹یکی از میمون‌ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می‌کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!😁