eitaa logo
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
426 دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
15.8هزار ویدیو
73 فایل
کانالی برای ارائه مطالب متنوع سیاسی،اجتماعی ، مذهبی، ادبی و طنز..... کپی از مطالب کانال آزاد است https://eitaa.com/joinchat/1446576180C08cc5661cc لینک کانال کمیل👆 آیدی:👈 Canele_komeil@ ارتباط: @n_bande
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از KHAMENEI.IR
933764867_1441749736.mp3
18.81M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در . ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 📥 سایر کیفیتها👇 https://khl.ink/f/51708
هدایت شده از KHAMENEI.IR
39.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در . ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ 📥 سایر کیفیتها👇 https://khl.ink/f/51704
🇮🇷به سال ۱۴۲۰ خوش آمدید!!! ⚠️هر مدرسه‌ فقط ۴۰ الی ۵۰ دانش آموز دارد اما خانه های سالمندان مملوء از جمعیت است!!! ⚠️هزینه‌های درمانی کشور به واسطه‌ی پیری جمعیت سر به فلک کشیده!!! ⚠️کمبود نیروی کار بشدت احساس می‌شود و کارگر از خارج وارد کرده‌ایم!!! ⚠️افسردگی بشدت افزایش پیدا کرده!!! ⚠️نیروی جوان برای تقویت بنیه‌ی امنیتی کشور نداریم و کشورمان بشدت آسیب پذیر است!!! ⚠️رشد علم و فناوری روند کاهشی پیدا کرده اما روندِ وسعتِ آرامستان‌ها افزایشی شده است!!! ✅ خبر خوب این است که از همین امروز می‌‌توان جلوی این کابوس وحشتناک را گرفت! 📍پ.ن : مسئولین وظیفه دارند با بهبود اقتصاد و ارائه‌ی طرح‌های حمایتی ، به افزایش نرخ خانواده‌ها کمک کنند. اما اگر به هر دلیلی این حمایت ها صورت نگرفت ، مردم باید دست روی دست بگذارند؟ اگر در سیستم آب رسانی دولت به خانه‌ی شما مشکلی ایجاد شود ، شما بر نمی‌خیزید و برای نجات خود و خانواده‌تان از هر جای ممکن آب پاکیزه پیدا نمیکنید؟ در داستان فرزندآوری هم اگر حمایت ها‌ی درخوری صورت نگرفت ، برای سلامت و سربلندی خودتان و کشورتان در آینده ، به تعداد فرزندانتان به عنوان یک سرمایه ، نگاه کنید و بدانید در آینده برد از آنِ افرادیست که فرزند بیشتری دارند! ✍ میلاد خورسندی
♨️دما رو به کاهش هست و طبیعتاً مصرف گاز ممکنه توی کشور بالا بره. یه کمک جدی باید به هم بکنیم و تا حد توان مصرف گاز رو توی هفته پیش رو مدیریت کنیم تا خدای نکرده مشکل برای گرمایش باقی هم‌وطنان ایجاد نشه. هم خودمون و هم دیگران رو ترغیب کنیم به جدی مصرف گاز. یه هفته با لباس گرم‌تر توی خونه باشیم، هیچی نمیشه ✋🌹 از کانال حمید کثیری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️دشمن میخواست وانمود کند که اغتشاشگران با نقاط ضعف کشور ما مخالف‌اند! من به شما عرض میکنم خیر!!! اینها با نقاط قوت ما مخالف‌اند و قصد از بین بردن نقاط قوت ما را داشتند!!!  ۱۴۰۱/۱۰/۱۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷کانال کمیل🇮🇷
♨️تقلب حسن ۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت پنجاه و هفتم ۰۰۰ واسه پذیرایی دوم واسه شما آب
♨️اسکناس پنجاه تومنی۰۰۰ داستان دنباله‌دار من و مسجد محل قسمت پنجاه و هشتم ۰۰۰ ناصر و جمشید هم دو سال بعد اومدن. همه‌مون رشته برق رو انتخاب کردیم اون هم از نوع فشار قوی، یعنی الکتروتکنیک. انقدر شرّ و شلوغ بودیم که عین برق آسمون آتیش می‌سوزوندیم. رشته‌مون هم مثل خودمون آتیشی بود، یکی نبود بگه باباجان! بچه‌های شرّی مثل شما باید رشته ادبیات یا رشته‌های عاطفی رو انتخاب بکنن تا یه مقدار روحیه خشن‌شون لطیف بشه! نه اینکه رشته ریاضی‌فنی! یعنی بنزین رفته شعله‌رو انتخاب کرده. یه روز مدرسه‌ زنگ چهارم رو به خاطر جلسه شورای دبیران هنرستان تعطیل کرد. من و جمشید و احمد و ناصر و علی تصمیم گرفتیم بریم سینما تیسفون که سر پل امامزاده معصوم بود. بلیط سینما پنج تومن بود و ما روی همدیگه بیست تومن پول داشتیم. یه پنج تومنی کم داشتیم هر کاری کردیم هر پنج‌تامون رو به داخل سینما راه بِدَن، راه ندادن. هر چی التماس کردیم فایده‌ای نداشت تصمیم گرفتیم قرعه‌کشی کنیم، قرعه به هر کی افتاد اون پشت درب پشتی سینما تیسفون که تو کوچه پشتی بود وایسه و صدای فیلم رو از نزدیک بشنوه! از قضا قرعه به اسم ناصر افتاد. همه خندیدیم ولی من ته دلم ناراحت شدم چون بیشترین سهم پول رو ناصر گذاشته‌بود. بیچاره ناصر هیچی نگفت و رفت رو پله‌های جلوی سینما خیلی معصومانه نشست. گفتم :بچه‌ها! زشته؛ ناصر بیشترین پول رو داده ، حالا باید خودش بیرون باشه؟ من جای ناصر بیرون میمونم ، شما با ناصر برید فیلم رو نگاه کنید ، بعد واسه من تعریف کنید! بچه ها ناراحت شدن و گفتن بدون تو مزه نمیده. ناصر رو صدا کردم و هر چی گفتم قبول نکرد. گفت: من همین جا میشینم. آقای دربون سینما که یه هیکل درشتی داشت و یه سبیل پرپشت به ما نگاه میکرد. ولی خیلی بیرحم بود و اصلا قبول نمیکرد. ناصر موند و ما رفتیم داخل سینما. سینما به خاطر اینکه روز سه‌شنبه وسط هفته بود تقریبا خلوت بود. ما رفتیم وسط سالن نشستیم ، فیلم، یه فیلم کُمدی بود و خیلی خنده دار! یه نیم ساعتی از فیلم گذشته بود و داشتم به صحنه خنده‌دار فیلم میخندیدم ، یهو یکی زد رو شونم ، دیدم جمشیده! گفت : حسن نمی دونم چرا صدای ناصر رو میشنوم، گفتم خوب طبیعیه ، خب ناصر پشت در پشتی وایساده و صدای فیلم رو میشنوه و میخنده! جمشید گفت : آهان راست میگی ، چند دقیقه گذشت دیدم از اون صندلی جلوی جلو ، یکی با صدای بلند و مثل ناصر رگباری ُو مسلسلی داره میخنده!! انقدر هم صدای خنده‌اش بلنده که همه سینما دارن بهش میخندن! به خودم گفتم این صدا چقدر شبیه صدای ناصره! مثل اینکه آدمهای مثل ناصر زیادن که هم خوش خنده‌اند و هم باعث شادی دیگران میشن. باز یکی زد روی شونم ، برگشتم دیدم احمده! گفت: حسن! به خدا من صدای خنده ناصر رو میشنوم. گفتم بابا جان! صدا از پشت درب پشتی سینما میاد، علی گفت : حسن! منم صدای خنده ناصر رو میشنوم ، یه نگاه از دور به چند تا ردیف جلو انداختم ، ولی تو تاریکی چیزی مشخص نبود، جمشید گفت: حسن! به خدا ناصره! اون جلو نشسته! خودشه!! بیا آروم بریم جلو بشینیم،ضرری نداره مطمئن میشیم! آروم دولا دولا چهارتایی رفتیم ردیف جلو ، دیدم یه نفر تک و تنها توی اون ردیف بیست نفری، نشسته و عین مسلسل داره میخنده!! یهو نور چراغ قوه افتاد رومون و یکی داد زدن بشین آقا سر پا واینستا!!! با عجله چهارتامون همون ردیف اول نشستیم ، یهو ناصر در حال که به شدت میخندید گفت : اِ ِ حسن شما هم اومدید ، کجا بودید ، چرا دیر کردید؟ جمشید زد تو سر ناصر و گفت : زهر مار ، تو اینجا چه غلطی میکنی؟ کِی اومدی داخل؟ چطوری اومدی داخل؟ ناصر خندید گفت و گفت : اون سبیل کلفته به من گفت اگه بری دوتا نون بربری واسه ناهار من بخری میذارم بری داخل پیش دوستات ، منم رفتم واسش بربری خریدم ، اونم راهم داد داخل ، ولی هر چی دنبال شما گشتم پیداتون نکردم ، اومدم این جلو نشستم تا موقع رفتن شما رو ببینم . من خیلی خوشحال شدم ، نشستیم و فیلم روه تا آخرش دیدیم ، موقع خروج علی گفت : حسن تو بلیط اتوبوس داری؟ گفتم نه! از جمشید و احمد و ناصرم پرسید. اونها هم گفتن نه ما هم نداریم! پرسید : چه‌خوب!! حالا چطوری برگردیم وصفنار؟ گفتم: نمیدونم، ناصر گفت : بچه ها من یه فکری دارم ، ما چهارتا کاغذ اندازه بلیط میبُریم ، بعد موقع سوار شدن بلیط یکی از مسافرها رو میگیریم میذاریم روش و تو شلوغی سوار شدن میدیم به راننده.... امکان نداره اون تک تک بلیط ها رو نگاه کنه ،احمد گفت اگه نگاهی کنه چی؟ ناصر گفت :هیچی خب از اتوبوس پیاده میشیم. ناصر گفت بزار از تو این اشغال‌های کاغذ کنار جوب کاغذ بردارم ، دولا شد که کاغذ برداره ، یه هو داد زد ، وای حسن نگاه کن ، پوله پول ، یه پنجاه تومنی ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | رهبر انقلاب، صبح امروز: علاج پروپاگاندای دشمن، تبیین است 🏷 💻 Farsi.Khamenei.ir