eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
201 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
5هزار ویدیو
99 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بادامِ دین توی خیلی جاها، پول، پارتی، مدرک، حرف اول رو می‏زنه.💰👨‍🎓 ☝️اگر کسی اینها رو داشته باشه کارش راه میفته.😇 ❗️ولی روز اون چیزی که حرفِ اول رو می‏زنه، هست.👌 ✅ به همین خاطر بهش می‏گن: 🕋 يَوْمُ الدِّينِ 👈روز دین ✅ روزی که دیندارها کارشون راه میفته.💯 🕋 ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ 🕋 يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ(انفطار/۱۸_۱۹) ⚡️چه‌میدانى روز دین چه روزى است؟ ⚡️روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست. 🔚ولی، لازم به یادآوریه که؛👇 🔔 فقط ، و .... نیست. که اگر این‌ها رو داشته باشی کارت راه بیفته، اصلا❌ 👀 به این مثال نگاه کنید؛👇 شما اگر بخواهید هسته بادام بکارید، ❌ اگر فقط پوستش رو بکارید، سبز نمیشه☹️ ❌ اگر فقط مغزش رو بکارید، بازم سبز نمی‏شه☹️ 🔚 پوست و مغز باید با هم باشه تا سبز بشه.🌱 ✅ دین خدا هم همینطوره؛ 👌پوست و مغزِ باید با هم باشه. 😈 ولی کار اینطوریه که همیشه بین پوست و مغز جدایی می‏ندازه.❗️🔔 یعنی؛ ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که میخونی، روزه میگیری، بَسِه.😌 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که به مردم میکنی، یعنی خیلی خوبی.😍 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که خیلی خوبی.☺️ 🔚به خاطر همینه که؛ ❗️بعضیا ندارن، ولی گره‌گشا💁‍♀ هستن. ❗️بعضیا میخونن، ولی غیرت ندارن.🤩 ❗️بعضیا و میخونن، ولی آتیش🔥 میندازن به زندگی دیگران. و..... ☝️این دسته از آدما، درخت دینداریشون سبز نمیشه که اون دنیا به دردشون بخوره و کارشون راه بیفته.😱
نماز 👈مکروهات 1⃣ گرفتن از ديگران در مقدمات قريبه وضو؛ مثل ريختن آب در دست وضو گيرنده. 2⃣ وضو گرفتن در محل ؛ مثلا در توالت . 3⃣ وضو گرفتن از ظرفى كه يا نقره كوب است يا نقش صورت بر آن مى باشد. 4⃣ وضو گرفتن با آب هاى زير : 👈 آبى كه در گرم شده باشد. 👈 آبى كه در واجب به كار رفته باشد. 👈 آب . 📚 عروة الوثقى ، ج ۱ ، ص ۲۰۰ تا ۲۰۲.
✍بادامِ دین توی خیلی جاها، پول، پارتی، مدرک، حرف اول رو می‏زنه.💰👨‍🎓 ☝️اگر کسی اینها رو داشته باشه کارش راه میفته.😇 ❗️ولی روز اون چیزی که حرفِ اول رو می‏زنه، هست.👌 ✅ به همین خاطر بهش می‏گن: 🕋 يَوْمُ الدِّينِ 👈روز دین ✅ روزی که دیندارها کارشون راه میفته.💯 🕋 ثُمَّ ما أَدْراكَ ما يَوْمُ الدِّينِ 🕋 يَوْمَ لا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ(انفطار/۱۸_۱۹) ⚡️چه‌میدانى روز دین چه روزى است؟ ⚡️روزى که هیچ کس براى کسى کارآیى ندارد و آن روز تنها حکم و فرمان با خداست. 🔚ولی، لازم به یادآوریه که؛👇 🔔 فقط ، و .... نیست. که اگر این‌ها رو داشته باشی کارت راه بیفته، اصلا❌ 👀 به این مثال نگاه کنید؛👇 شما اگر بخواهید هسته بادام بکارید، ❌ اگر فقط پوستش رو بکارید، سبز نمیشه☹️ ❌ اگر فقط مغزش رو بکارید، بازم سبز نمی‏شه☹️ 🔚 پوست و مغز باید با هم باشه تا سبز بشه.🌱 ✅ دین خدا هم همینطوره؛ 👌پوست و مغزِ باید با هم باشه. 😈 ولی کار اینطوریه که همیشه بین پوست و مغز جدایی می‏ندازه.❗️🔔 یعنی؛ ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که میخونی، روزه میگیری، بَسِه.😌 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که به مردم میکنی، یعنی خیلی خوبی.😍 ☑️ به بعضیا میگه؛ همین‌که خیلی خوبی.☺️ 🔚به خاطر همینه که؛ ❗️بعضیا ندارن، ولی گره‌گشا💁‍♀ هستن. ❗️بعضیا میخونن، ولی غیرت ندارن.🤩 ❗️بعضیا و میخونن، ولی آتیش🔥 میندازن به زندگی دیگران. و..... ☝️این دسته از آدما، درخت دینداریشون سبز نمیشه که اون دنیا به دردشون بخوره و کارشون راه بیفته.😱
✳️ می‌دانی «الله اکبر» یعنی چه؟ 🔻 ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» 📚 از کتاب ۲ 📖 صفحه ۱۳۰ ❤️
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁 ❤️‍🔥 💣قسمت عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد : _انشاءالله بازم میان. و عباس یال و ڪوپال لشگر داعش را به چشم دیده بود ڪه جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد : _این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های موصل و تڪریت جمع ڪردن ڪه امروزم خدا رحم ڪرد هلیڪوپترها سالم نشستن! عمو ڪنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید : _با این وضع، چطور جرأت ڪردن با هلیڪوپتر بیان اینجا؟ و عباس هنوز باورش نمیشد ڪه باهیجان جواب داد : _اونی که بهش میگفتن و همه دورش بودن، یڪی از فرمانده‌های ایرانه. من ڪه نمیشناختمش ولی بچه‌ها میگفتن ! لبخند معناداری صورت عمو را پُر ڪرد و رو به ما دخترها مژده داد : _ فرمانده‌هاشو برای به ما فرستاده آمرلی! تا آن لحظه نام قاسم سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد به خاطر ما خطر ڪرده و با پرواز برفراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند ڪه از عباس پرسیدم : _برامون اسلحه اوردن؟ حال عباس هنوز از خمپاره‌ای ڪه دیشب ممڪن بود جان ما را بگیرد، خراب بود ڪه با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره درحیاط خیره شد و پاسخ داد : _نمیدونم چی آوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو محاصره داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن! حیدر هم امروز وعده آغاز عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم ڪه خبر آوردند میخواهد با مدافعان آمرلی صحبت کند. عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم ڪلام این میڪند ڪه ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم ڪردند. غریبه‌ها ڪه رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسش‌گرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی ڪه حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند : _این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با خمپاره میڪوبیمشون! سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان ڪه رسید با رشادتی عجیب وعده داد : _از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیڪ شده، فقط دعا ڪن! احساس ڪردم حاج قاسم در همین یڪ ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین ڪاشته ڪه دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میڪشید، ولی دل من هنوز از وحشت داعش و ڪابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی ڪه سرعباسم را بریده ببینم. بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راڪتی ڪه روی‌سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرش گلوله‌های تانڪ را میشنیدیم ڪه به قصد حمله به شهر، خاڪریز رزمندگان را میڪوبید، اما دلمان به گرم بود ڪه به نشانه مقاومت بر بام همه خانه‌ها "پرچم‌های سبز و سرخ یاحسین" نصب ڪرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام امام حسن﴿؏﴾ پرچم سرخ {یا قمر بنی هاشم﴿؏﴾}افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل دلتنگی حیدر را نمیدانستم ڪه دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم ڪنج همین مقام بود، جایی ڪه عصرروزعقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه میسوختم. چشمان محجوب و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و حالا چشمم به هوای حضورش بی‌صدا میبارید ڪه نیت ڪردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را "حسن" بگذاریم. ساعتی به افطار مانده، از دامن امن امام دل ڪَندم و بیرون آمدم ڪه حس ڪردم... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد ⊰✾✿✾⊱
❤️ ⁉️ می‌دانی «الله اکبر» یعنی چه؟ ابراهیم می‌گفت: می‌دانی یعنی چه؟ یعنی خدا از هرچه که در داری بزرگ‌تر است. خدا از هرچه بخواهی فکر کنی باعظمت‌تر است. یعنی هیچ‌کس مثل او نمی‌تواند من و شما را کند. الله اکبر یعنی خدای به این عظمت در کنار ماست، ما کی هستیم؟ اوست که در سخت‌ترین شرایط ما را کمک می‌کند. برای همین به ما یاد داده بود که در هر شرایط، به‌خصوص وقتی در قرار گرفتید فریاد بزنید: الله اکبر! و خودش نیز در عملیات‌ها با همین ذکر، حماسه‌های بزرگی آفریده بود. می‌گفت: «با بیان این ذکر شما زیاد می‌شود.» 📚 از کتاب سلام بر ابراهیم ۲ 📖 صفحه ۱۳۰