eitaa logo
مسجد ۱۴ معصوم روستای صرم
201 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5هزار ویدیو
99 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۲ 🌷شهید عبدالحسین مغفوری 🔸در یکی از روزهای اعزامِ نیرو از پادگان امام حسین علیه السلام که هوا هم بشدت بارانی بود ؛ دیدم شهید عبدالحسین مغفوری خم شد و پیشانی بندی را از میان گل‌ولای برداشت! روی پیشانی بند عبارت « یا مهدی عجل الله» نوشته شده بود گفتم حاج آقا از این پیشانی بند ها زیاد داریم![خب غافل بودم و نمی‌دانستم] چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم! گفت:« غفوری زنده باشد و نام امام زمان زیر پا و میان گل‌ولای افتاده باشد؟!» فوری رفت و پیشانی بند را شست و نزد خود نگه داشت. هدیه به روح این بزرگوار صلوات🌷
همــه نشســته بودنــد پــای منبر. ســید،زده بــود زیر صدایــش ودر مدح امیرالمومنین شعر میخواند. تو به تاریکی علی رادیده ای زین سبب غیری به او بگزیده ای دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه رادر هرلباس جان فدایت ای علی مرتضی ای پس از سوءالقضا، حسن القضا جلســه کــه تمــام شــد، گروهــی ازدوســتداران آقــا، همراهش ازمســجد آمدند بیرون.متوجه شــدند یکی از جوانان،اســب ســید رادزدیده ودر یک مکان پرتی،رها کرده است. هرچه به زبان خوش گفتند برواسب را برگردان، به حرف آنها خندید و مسخره شان کرد. - زیاد خوشحال نباش که تا فردا صلات ظهر بیشتر وقت نداری! بــا ایــن حرف ســید،رنــگ از روی دور و بری ها پرید. فــرداپیش از ظهر یکــی از آنهــا که کارمند بانک بــود مرخصی گرفت ورفت ســراغ جوان تا بروداســب را برگرداند وعذرخواهی کند. جوان اما همچنان مســخره میکرد. کارمند دســت خالی داشــت برمیگشت که دید یک ماشین حمل ذغال عقب عقب آمد وآن جوان را زیر گرفت. صدای اذان ظهرمسجد هنوز به گوش میرسید
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم....! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ می‌گویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد. مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود.... مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد گفت: چه می‌گویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم... قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند. و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم...! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.... ❇️اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حق خود می‌دانند کم نیستند. اما خداوند از مثقال ذر‌ه‌ها سوال خواهد كرد.
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
اين پست انقدر قشنگ بود منم گذاشتم نگاه همه به پرده سینما بود. (جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...) اکران فیلم شروع شد. شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود... دو دقیقه از فیلم گذشت چهار دقيقه ديگر هم گذشت هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود! صدای همه درآمد. اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند. ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.. جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید. پس قدر زندگیتان را بدانید!
📚 فتحعلی شاه قاجار گه گاه شعر می سرود و روزی شاعر دربار را به داوری گرفت. شاعر هم که شعر را نپسندیده بود بی پروا نظر خود را باز گفت.فتحعلی شاه فرمان داد او را به طویله برند و در ردیف چهار پایان به آخور ببندند. شاعر ساعتی چند آنجا بود تا آن که شاه دوباره او را خواست و از نو شعر را برایش خواند سپس پرسید:«حالا چطور است؟».شاعر هم بی آنکه پاسخی بدهد راه خروج پیش گرفت!. شاه پرسید:کجا می روی؟گفت: به طویله!!!
🔹یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود 🔹توی این شهرقشنگ یه روزی هیچی نبود 🔹دیوارامون گلی بود تلفن هندلی بود 🔹کارامون هردلی بود گازمون کپسولی بود 🔹برقمون چراغ سیمی لامپ هامونم قدیمی 🔹قفل درها خفتی بود یخچالامون نفتی بود 🔹هرچی بود خوش بود دلا بیخیال مشکلا 🔹زیلوهامون شد قالی همه چی دیجیتالی 🔹کابل، فیبر نوری شد همه چی بلوری شد 🔹حالا چشما وا شده اشکنه پیتزا شده 🔹حالا با اون ور آب جوونا با آب و تاب 🔹شب و روز چت میکنند یعنی صحبت میکنند 🔹آب نباتا قند شده پیکانا سمند شده 🔹کوره ده ها راه دارن چوپونا همراه دارن 🔹توی این بگو بخند عصر همراه و سمند 🔹دل خوش سیری چند!!؟ 🔹توکجایی سهراب؟آ 🔹آب را گل کردند، 🔹وچه با دل کردند، 🔹زخمها بردل عاشق کردند، 🔹خون به چشمان شقایق کردند، 🔹درهمین نزدیکی،عشق را دار زدند، 🔹همه جاسایه دیوار زدند، 🔹گفته بودی قایقی خواهم ساخت، 🔹خواهم انداخت به آب، 🔹دورخواهم شدازین شهرغریب! ❓قایقت جا دارد؟
40.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصور کنید اگر اینجا ایران بود شما جزء کدام یک از این افراد بودید انتخاب با شما امنيت یا آوارگی 🎤حجت‌الاسلام والمسلمین شیخ داود صابری
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅یک‌فیلم‌جالب و دوحدیث ناب🔰 🌸مولای متقیان امیرالمؤمنین ع: كسی كه برای حفظ آبرو و حیثیت از مال و منالش می‌گذرد نشانه اصالت و بزرگواری اوست. 📚فهرست غرر ، ص ٢٤٢ 🌸پیامبر گرامی اسلام ص: کسی که از حیثیت و آبروی برادر دینی خود دفاع کند برای او هفتاد هزار سپر از آتش جهنم خواهد بود. 📚بحار، ج ٧٥، ص ٢٥ 🔵 اگر فقیری را خودتان میشناسید همین الان بسم الله ، فردا دیر است واگرنمیشناسید مرکز نیکوکاری لبخند عمیق در مسجدامام‌علی‌بن‌الحسین ع‌ درخدمت شماست شماره کارت مرکز نیکوکاری 🔰 6037997950199217 🆔کانال زندگی‌شیرین و الهی، بهترین‌ها را برای شما آرزومند است 🔰 @hatampoori 🌸🌸🌸🌹🌹🌹🌸🌸🌸
❣ 🔅السَّلامُ عَلَیْكَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ... 🌱سلام بر تو ای دروازه ارتباط با خدا که جز از درگاه تو به ساحت او راهی نیست! 🌱و سلام بر تو ای حکمفرمای دین، که نیکان و بدان را سزا خواهی داد... 📚زیارت آل یاسین_مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔸دعا برای فرج امام زمان... 👌کوتاه و شنیدنی 👈حتما ببینید و نشردهید.