eitaa logo
🕊چکاوک
8.1هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 عشق و دوست داشتن برای تقسیم شدن است؛ نه برای پنهان ماندن و ذخیره شدن… و وجود تو لبریز از عشق و محبتی است که باید به دیگران هدیه کرد. 💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🔹زندگی مشترک شما هم جلال دارد و جبروت؛ و هم جمال دارد و جلوه! 💙مرد جلال و جبروت زندگی است ❤️و خانم جمال و جلوه آن! ✔️ خانم لطفا مراقب جلال و شوکت زندگی و غرور مرد خودت باش تا شکسته و پایمال نشود! ✔️آقا لطفا مراقب جلوه و جمال زندگی و گل لطافت و عاطفه بانو باش تا پژمرده نشود! ⊱┈──╌❤️‍🩹╌──┈⊰ 『@daregooshihayema』 ⊱┈──╌❤️‍🩹╌──┈⊰
♥️ℒℴνℯ♥️ برای مهم‌ترین اتفاقی که می‌تواند بعد از یک دعوا یا دلخوری پیش بیاید، شنیدن"عذرخواهی" و در آغوش گرفته شدن توسط مردشان است. آنها دوست دارند تاسف واقعی شما را ببینند و بعد از این دلخوری‌ها مورد دلجویی قرار گیرند. غرورتان را کنار بگذارید و اگر اشتباه کرده‌اید قبل از توضیح دادن دلایلتان از همسرتان عذرخواهی کنید. 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ دلهای ما که بهم نزدیک باشد، دیگر چه فرقی می کند که کجای این جهان باشیم دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور می ترسم ... 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ مردان توسط زنان قوي ترين محرك فعاليت آنان مي باشد. مردان در برابر تعريف و تمجيد همسرشان بال پرواز پيدا مي كنند و و شوكت به آنان دست مي دهد. 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ وقتی همسرت باهات قهر میکنه و میگه میرم به این معنیه که : دستاش رو محکم بگیری و بلند بهش بگی: بمون من دوستدارم نه اینکه شونه هاتو بالا بندازی و بگی هر جور راحتی 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ زن ها دوست ندارند مهمان ناخوانده داشته باشند. بنابراین به آنها وقت کافی بدهید تا آماده شوند. آمادگی آنها برای پذیرایی امری حیاتی است. 💞🍃@lovely_lifee💞
هدایت شده از دنیای عجایب
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 نقطه ضعف ها و ایرادتون رو هیچ وقت پیش همسرتون به ! این شامل ایرادهای ظاهری هم میشه. تجربه ثابت کرده تا زمانی که خودتون نگید٬ همسرتون هم متوجه نمی شه امابا اعتراف بهش اجازه میدید که دقت کنه و در آینده اون هم به زبون بیاره . 💞🍃@lovely_lifee💞
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 زنان فرمان بردن را دوست دارند ولی معتقدند این فرمان بردن باید عاشقانه باشد در این صورت حاضر به هر گونه ایثار و فدارکاری خواهند بود 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ عارفی پرسید: دوست را چون دوستش داری نیازش داری؟ یا که چون نیازش داری دوستش داری؟ گفتم : چون دارمش بی نیازم ❤️ 💞🍃@lovely_lifee💞
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه #رویای_زندگی 🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🌱 🍃🍃🌸🍃 خوب می دونی ما زن ها همین طوریم طاقت دوری از بچه هامونو برای یک هم دقیقه نداریم.با رفتن کوکب دل من خون شد قلبم براش درد گرفته بود و نمی دونستم چیکار کنم اون خیلی حق داشت.نمی دونستم خودمو مقصر غصه های اون بدونم یا اوس عباس رو ولی حالا غم بزرگ من تو زندگی کوکب و بچه هاش بود.اون روز تمام روز های سخت زندگیم جلوی چشمم اومد و با خودم گفتم اگر من برای هر کدوم از اونا می خواستم غوغا راه بندازم چی میشد؟خیلی برای کوکب غصه می خوردم و هیچ راهی براش پیدا نمی کردم و حالا می فهمیدم غم اولاد از همه چیز بدتره.نزدیک ظهر بود هنوز نهار نخورده بودیم که اومدن دنبالم. اکبر سر کار بود و ملیحه باز تنها می شد.هنوز دلم نمی خواست اونو تنها بزارم چون کار من بند و بنیان نداشت.آدرس رو گرفتم و دادم به ملیحه و با دل ناگرونی رفتم.من معمولا مریض هامو قبل از زایمان کنترل می کردم وقت تعین می کردم و می گفتم فلان موقع بیا دنبال من.ولی اون آقا رو نشناختم. پرسیدم زن شما که مریض من نیست پس چرا اومدی؟گفت مورچه چیه که کله پاچش باشه.حرف خیلی بدی زد که من رفتم تو فکر و دیگه چیزی نپرسیدم. نمی دونستم اون برای چی این حرف رو زد ولی به من برخورد و دلم نمی خواست باهاش برم چون من اصلا از این جور مریض ها نداشتم .مگر می شنیدم کسی پول نداره خودم می رفتم و بچه شو می گرفتم که در اون صورت بازم از من ممنون بودن،خواستم باهاش نرم ولی ترسیدم برای اون زن زائو دیر بشه تا دنبال کس دیگه ای برَن و من باعث بشم براش خطری پیش بیاد.پس رفتم.من اگر برگشته بودم اوس عباس الان چهار تا دیگه زن گرفته بود چون می فهمید که راه داره و زمین سُسته اینه که فکرا تو بکن بعد به من بگو.گفت نه همین کارو می کنم دیگه باهاش زندگی نمی کنم شما اجازه میدین بیام پیش شما.گفتم معلومه تو بچه ی منی ولی الان تصمیم نگیر من امروز هستم فردا نیستم این تویی که باید بچه هاتو بزرگ کنی ببین از عهدت بر میاد یا نه .گفت آره می تونم درس می دم و کار می کنم ولی اینقدر بدبختی نمی کشم هر چی تو روز در میاره شب میره و خرج می کنه من نمی تونم یک دست لباس برای بچه ها بخرم هر چی هم من در میارم یا ازم میگیره یا باید خرج خونه بکنم نمیشه باید یه فکری بکنم.آره همین کارو می کنم فردا میام تو یه اتاق شما می مونم.دیگه صبح شده بود هر دو نماز صبح رو خوندیم و خوابیدیم.من که تا رفتم تو رختخواب دیگه هیچی نفهمیدم و باز با سر و صدای دعوا و مرافه ی کوکب و حبیب بیدار شدم …هراسون رفتم پایین حبیب ناراحت بود و به من گفت عزیزجان حالا کار یاد زن من میدی.  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊