سلام بر او که میگفت: دشمنان نمیدانند و نمیفهمند که ما برای شهادت مسابقه میدهیم و وابستگی نداریم و اعتقاد ما این است که از سوی خدا آمدهایم و به سوی او میرویم.
"شهید حسین همدانی"
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه #رویای_زندگی 🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_یک_زندگی ❤️
#رویای_زندگی🌱
🍃🍃🌸🍃
منو که دید سلام کرد ولی قبل از اینکه من بتونم جواب بدم شوهر اون زائو اومد دنبالم که پولتونو نگرفتین.من که گفتم بهت.اصلا از دست کسی پول نمی گرفتم همه روز بعد میفرستادن در خونه این بود که بازم ناراحت شدم و بهش گفتم من پولی کار نمی کنم برو باهاش چند تا دیگه بچه درست کن . با غیض و عصبانیت به اون آقا گفتم اگر زن شما مریض من نیست برو دنبال کس دیگه من شما رو نمی شناسم، بیچاره دید که من خیلی عصبانیم با تردید.گفت خانم گلکار اومدم ببرمتون بیمارستان یه زائوی بد حال داریم داره از دست میره عجله کنین.زود سوار شدم و با هم رفتیم به بیمارستان سینا نزدیک چهار راه حسن آباد،اون زمان مثل حالا سزارین نبود و اگر بچه با زائو دچار مشکل می شد و قابله ماهر نبود هر دو از دست می رفتن.من که رسیدم دکتر ولی زاده جلوی راهرو منتظر من بود.دکتر ولی زاده گفت: من دو دفعه دیدم ولی واقعا نفهمیدم که شما چه کار می کنین که بچه میاد ؟گفتم اول یک کم بهم آب بدین که گلوم خیلی خشک شده..آب رو تا ته سر کشیدم و بعد یک ساعتی هم با اونا حرف زدم و از تجربیاتم براشون گفتم دکتر ولی زاده منو تا دم در بدرقه کرد و خواهش کرد که ماشین بیمارستان منو برسونه.دلم می خواست تنها باشم یک حس غریبی وجودم رو گرفته بود و نمی خواستم برم خونه اون موقع نمی فهمیدم چرا به اون حال افتادم…. گیج و منگ شده بودم حال بدی بود که حتی درست با دکتر خدا حافظی نکردم و پیاده از بیمارستان راه افتادم بی هدف می رفتم و با خودم فکر می کردم یاد اون روزی افتادم که برای اولین بار با دکتر ولی زاده کار کردم …به جز قدرتی که خدا به من داده بود چی می تونست باشه که پای من تو بیمارستان کشیده بشه و این آخرین باری نشد که میومدم بیمارستان شاید بگم هر هفته یکی از بیمارستان ها میومدن دنبالم و منم بدون ترس می رفتم چون دیگه می دونستم از عهده ی این کار بر میام.وقتی رسیدم خونه طبق معمول هم خسته و هم گرسنه بودم.ساعت نزدیک ده شب بود من کلید انداختم و رفتم تو صدای کوکب اومد که گفت عزیز جان اومد.موندم کوکب اون موقع شب اونجا چیکار می کنه یک لحظه قلبم فرو ریخت و خودمو آماده کردم که امشب هم باید شاهد دعوای اونو حبیب باشم.خودش اومد جلو و گفت عزیز آقاجون اومده ناراحت نمیشی
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
♥️ℒℴνℯ♥️
در عشقتان تعادل ایجاد کنید. بیحوصلگی، خستگی و ناراحتیهای روزانه ممکن است آبی روی شعله آتش عشقتان باشد. و اگر این روحیات تکرار شود مطمئنا آتش را دوباره روشن نخواهد کرد. ولی اگر روحیات خوب را اولویت خودتان قرار دهید، این شعله دوباره روشن خواهد شد.
💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️
همه ما در لحظه هایی آرزو می کردیم طرف مقابلمان لاغرتر، پولدارتر، رمانتیک تر یا خیلی چیزهای دیگر بود. نگاهی به انتظاراتتان بیندازید و ببینید تا چه حد واقعبینانه هستند. انتظارات غیرواقعبینانه فقط منجر به خسته شدن شما از رابطه می شوند که یکی از مهمترین دلایل از بین رفتن رابطه هاست.
💞🍃@lovely_lifee💞
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
داشتن یک رابطه شاد و خوب کار سختی نیست! خبر بهتر برای زوج های خوشبخت این است که اگر در یک رابطه موفق باشید، چه ازدواج کرده باشید چه نکرده باشید، می توانید با ایجاد چند رفتار جدید و تغییرات کوچک در رابطه تان آن را برای همیشه همانطور حفظ کنید یا حتی آنرا بهتر هم بکنید. بااینکه خیلی متخصصین می گویند باید روی درست کردن اشکالات رابطه متمرکز شوید، تحقیقات ثابت کرده که اضافه کردن رفتارهای مثبت به رابطه تاثیر بسیار بیشتر بر خوشنودی زوج ها دارد.
💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ ۗ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ﴿۲۱﴾
🔸 و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بست یا آیات او را تکذیب کرد؟ هرگز ستمکاران را رستگاری نخواهد بود.
🔅 وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ﴿۲۲﴾
🔸 و (یاد کن) روزی که همه آنها را جمع آوریم پس به آنها که شرک آوردند گوییم: به کجا شدند آنها که به گمان شما شریک خدا بودند؟
🔅 ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قَالُوا وَاللَّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ ﴿۲۳﴾
🔸 آن گاه پس از آن همه فریفتگی به بتان، در پیشگاه حق عذری نیابند جز آنکه (از بتان بیزاری جسته و) گویند: سوگند به خدا، پروردگارمان، که هرگز شرک نیاوردیم.
💭 سوره: انعام
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۵۳﴾
🔸 (ای رسول رحمت) بدان بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا نا امید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است.
💭 سوره: زمر
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه #رویای_زندگی
🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود شوهر دادن به همین سادگی ….
نه کسی نظر منو پرسید نه صلاحم رو در نظر گرفت آقام کارگری ساده بودو در آمد کمی داشت پس وقتی زن های محلی منو برای اون پیر مرد پولدار در نظر گرفتند نه نگفت....
🍃🌸
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_یک_زندگی ❤️ #رویای_زندگی🌱 🍃🍃🌸🍃 منو که دید سلام کرد ولی قبل از اینکه من بتونم ج
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_یک_زندگی
#رویای_زندگی
🍃🌸🍃
گفتم وا اومده ؟ اگه ناراحت بشم چیکار می خوام بکنم ؟خیلی خوب،باز ظاهر شد اینم مثل فتح الله غیب میشه و رفتم تو اتاق. با خودم گفتم حالا اومدن اوس عباس از دعوای کوکب بهتره.اوس عباس هم مثل بقیه جلوی پام بلند شد رفتم نشستم کوکب و حبیب و اکبر و ملیحه دورش نشسته بودن و گل می گفتن و گل می شنیدن.صورتشون خندون بود.گفتم خوش اومدی.کوکب ببین شام داریم من خیلی گشنمه.گفت آره الان براتون میارم من برای داداشم و ملیحه درست کردم برای شما هم نگه داشتم.با اینکه دلم نمی خواست به صورت اوس عباس نیگا کنم ازش پرسیدم ، خوب چیکار می کنی اوس عباس ؟ رو براهی؟ بازم که لاغر تر شدی.گفت هیچی.شما خوبی ؟ من کاری نمی کنم گفتم منم خوبم الهی شکر.بعد رو کردم به حبیب و گفتم شما چطورین آقا حبیب ؟من با خودم گفتم حالا حالا ها اینجا پیدات نمیشه.گفت ببخشید عزیز جان اومدیم با کوکب که ازتون معذرت خواهی کنیم ولی شما نبودین که آقا جون اومد نشستیم تا شما بیاین هر دو خیلی ناراحتیم که دیشب با اون وضع رفتیم.به خدا خودم بیشتر ناراحت شدم ببخشید دیگه تموم شد به کوکب قول دادم به شما هم قول میدم.گفتم آره ؟ تموم شد ؟ اوس عباسم درست به موقع رسی.هر دو تا شون فهمیدن من چی میگم.اوس عباس یه خنده ی زورکی کرد و خودشو زد به مظلومی گفت نه دیگه عزیز جان من توبه کردم دیگه لب نمی زنم خیالت راحت.من مشغول خوردن شام شدم و تو دلم گفتم من که خیالم راحت بود تو برو فکر خودتو بکن.بعد که شامم تموم شد از اوس عباس پرسیدم یه کار قبول می کنی ؟ ولی با شرایطی که من میگم ؟گفت هر کاری داری رو چشمم انجام میدم بگو گفتم یادته می خواستی خونه ی کوکب رو بسازی ؟حالا وقتشه البته من می دونم خرج داری و دستمزد تو رو میدم اکبرم کمک می کنه خود حبیب هم هست اگه می تونی دست به دست هم بدیم و خونه رو بسازیم.خیلی خوشحال شد و چشماش برق زدو گفت خودم اگر داشتم واسش می ساختم ولی هر کاری ازم بر میاد می کنم.
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
🍃🌸🍃
#استوری
🥀شهادت مجاهد سرافراز اسلام، رهبر سیاسی جنبش مقاومت اسلامی فلسطین، آقای اسماعیل هنیه را تسليت ميگوییم.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
♥️ℒℴνℯ♥️
حد و مرزهای رابطه عاطفی یعنی:
۱.از نوع ارتباط با شریک عاطفی خود،تعریف مشخصی داشته باشیم
۲.به وقت نیاز مشخص کنیم که برای صمیمیت فیزیکی آمادگی نداریم
۳.بیان کنیم که در ساعت های کاری در دسترس نخواهیم بود
۴.بیان کنیم که آیا قصد آشنایی با خانواده طرف مقابل را داریم؟
۵.تعیین کنیم مکالمات مهم، حضوری و رودر رو انجام شود
۶.بیان کنیم که آیا در شرایط کنونی قادر به تعهد و شروع رابطه جدی هستیم؟
۷.بیان کنیم چه نیازهایی داریم و آیا نیاز داریم زمانی را بادوستانمان باشیم یا خیر
💞🍃@lovely_lifee💞