eitaa logo
🕊چکاوک
8هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ℒℴνℯ♥️ ‌نذر کردم گر ببینم رویِ زیبایِ تو را یک‌‌صد و ده بیت، تنها خرجِ چشمانت کنم.. 💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Basem Karbalaei - Lish Takher Abbas (320).mp3
25.79M
🍃🌸🍃 🎧 با نوای باسم کربلایی من البین ، یا حسین  من زغری ، وشاب الراس  تانیت نادیت ، لیش تاخر عباس 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ℒℴνℯ♥️ عــشق یعنی نامِ او قافیه‌ی شعــرت شود و بخوانی شعرِ خود را تا شود حالت ردیف! 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ امروز صبح بخیرت بوی عطر باران می داد...!🌨 بوی زندگی ... بوی عشق....♥️ بی تعارفً ٬ عشق را به لبم پیوند زد 💞🍃@lovely_lifee💞
♥️ℒℴνℯ♥️ زحمت چه می‌کشی پیِ درمانِ ما، طبیب ما به نمی‌شویم و تو بَدنام می‌شوی.. 💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ ۙ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۶﴾ 🔸 و آنان که به زنان خود نسبت زنا دهند و جز خود بر آن شاهد و گواهی ندارند (چون حد لازم آید، برای رفع حد) باید از آن زن و مرد نخست مرد چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که البته او (در این دعوی زنا) از راستگویان است. 🔅 وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِنْ كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۷﴾ 🔸 و بار پنجم قسم یاد کند که لعن خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. 🔅 وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ ۙ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ ﴿۸﴾ 🔸 و (چون بعد از این پنج قسم شوهر، بر زن حد لازم آید) برای رفع عذاب حد، آن زن نیز نخست چهار مرتبه شهادت و قسم به نام خدا یاد کند که البته شوهرش دروغ می‌گوید. 🔅 وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِنْ كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۹﴾ 🔸 و بار پنجم قسم یاد کند که غضب خدا بر او اگر این مرد (در این دعوی) از راستگویان باشد. 💭 سوره: نور 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَمِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا ﴿۲۶﴾ 🔸 و شب را برخی (در نماز) به سجده خدا پرداز و شام دراز به تسبیح و ستایش او صبح گردان. 💭 سوره: انسان 🍃🍃🌸 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌸🍃 به اجبار از عشقم یوسف جدا شدم ونشستم پای سفره عقد و شدم همسر امیر بهادر خان... .
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 با وحشت نگاهش کردم. بااون‌ دندون های زردش لبخند چندشی زد و رفت بیرون بغض گلومو گرفت .هر بار
🍃🍃🌸🍃 اصلا چرا باید کمکم کنه؟! این که از قبل هم منو نمی‌شناخت؟یخورده دیگه اونجا نشستم فکر کردن زیاد باعث میشد که احساس کنم واقعا مغزم درد میگیره.هوا انقدر سرد بودکه مغز استخونم یخ کرده بود.دستامو بغل کردم و به سمت اتاقم حرکت کردم که با شنیدن صدای شکستن چیزی توجهم جلب شد.به سمت صدا نگاه کردم چند ثانیه ایستادم ولی دیگه صدایی نشنیدم با خودم گفتم شاید خیالاتی شدم یا شاید گربه ای چیزی تو‌ انباری باشه... دوباره قدمی به سمت جلو برداشتم که صدایی شبیه صدای جر و بحث شنیدم .باز هم ایستادم سمت صدا از اتاق امیر خسرو بود..باز هم حس کنجکاوی لعنتی اومدسراغم با احتیاط به سمت اتاقش حرکت کردم انگار صدای جر و بحث مهری و امیر خسرو بود همین که نزدیک شدم بحث تموم شد فقط صدای گریه های ریز مهری رو می‌شنیدم.مدتی اونجا ایستادم اما چیزی دستگیرم نشد و برگشتم داخل اتاقم به قول خانوم‌جونم که همیشه می‌گفت زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند.حتما باهم دعواشون شده.بیخیال شونه ای بالا انداختم و با هر سختی که بود اونشب رو به صبح رسوندم.جواهر دستور داده بود که تو این سرما خونه تکونی کنیم به من هم سپرده بود که تمام ملحفه ها روبالشتی پتو ها و...همه رو جمع‌کنم و با نیمی از خدمتکار ها بریم چشمه دونه دونه اتاق ها رو گشتم و هر چی پتو و پرده و روبالشتی بود‌ رو جمع کردم وقتی به اتاق مهری رسیدم تقه ای به در زدم.ولی کسی جواب نداد+ببخشید خانوم؟؟ میتونم‌ بیام داخل؟ بعد از چند ثانیه در اتاق رو برام باز کرد. ناخودآگاه لبخند زدم و گفتم.+من...اومدم که.._آره می‌دونم چه خبره نیاز نیست توضیح بدی بیا داخل آب دهنم رو قورت دادم امیر خسرو گوشه اتاق رو صندلی نشسته بود و +سلام آقا.بدون اینکه جواب بده سری تکون داد..اخم‌غلیظی بین ابرو هاش شکل گرفته‌ بود بدون اینکه درنگ کنم نگاه ازش گرفتم و اول ملحفه تخت بعد پرده و پتو ها رو جمع کردم یه گوشه .در آخر هم بالشت ها رو برداشتم و همین که رو‌بالشتی رو‌ در اوردم یه کاغذ تا شده افتاد رو زمین..با تعجب به امیر خسرو و مهری که نگاهشون‌ رو کاغذ قفل شده بود چشم‌دوختم..اون‌ چی بود؟؟با صدای امیر خسرو به خودم اومدم کاغذ رو برداشتممن خوب میدونستم این کاغذ چیه ؟این کاغذ دعا بود .همون دعایی که اون جواهر نامرد ترتیبش رو داده بود.با توام‌ دختر؟ میگم‌اون چیه؟میدونستم که الان از شدت استرس رنگم پریده بود آب دهنم رو قورت دادم و دست های لرزونم رو گرفتم سمتش و گفتم:  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
♥️ℒℴνℯ♥️ هر چہ گشتم در بساطم شعر نیست.!! ساده تر می گویم امشب 💞🍃@lovely_lifee💞