فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🌺سلامی﮼ محبوب جانم از روزی که شناختمت ؛
حتى يک ثانيه هم نشده برام تکراری بشی همیشه به چیزی در موردت هست که منو به وجد بیاره همیشه لقبی هست که باهاش منو صدا بزنی و ذوق کنم یا ازم جوری تعریف کنی که تا به حال کسی نکرده و من عاشق همین جزئیات اخلاقی توام. نمیدونم چطور میشه یک نفر در عین مردونگی اینقدر با احساس و دقیق و جزئی نگر باشه! خوشحالم که پیدام کردی تا مونس همدیگه باشیم، خوشحالم بابت وجودت توی دنیامون و از خدا میخوام برای هر دختری روی زمین یه پسر شبیه به تو برای خوشبختیش سر راهش قرار بده ؛ دوستت دارم و این چیزی نیست که تموم بشه ؛ بمونی واسم🩷💕!"
💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحِ زیبای من آن لحظهی ناب است که تو
چشمِ خود را بگشایی و طلوعم باشی!
مهدی عنایتی
🌕 @donyaye_ajayeb
ZangKhas kode 662 - @ZangKhas.mp3
857.5K
_
آهنگ زنگ 🔔
🌕 @donyaye_ajayeb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃
✍️آدم های زیبا و دوست داشتنی، به صورت تصادفی به وجود نمیآیند
زیباترین و دوست داشتنی ترین انسانهایی که میشناسیم،
آنهایی هستند که با شکست آشنا شدهاند،
آنهایی که رنج را تجربه کردهاند،
آنهایی که از دست دادن را تجربه کردهاند،
آنهایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کردهاند،
این افراد، زندگی را به شکل متفاوتی میفهمند،
آن را به شکل متفاوتی تحسین میکنند
و نیز به شکل متفاوتی حس میکنند
به همین دلیل ،
آرامترند و دوست داشتن و محبت به دغدغهشان تبدیل میشود.
🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ۶٩ الی ٨٣ سوره مبارکه هود.
🔎 جستجوی سوره: #هود
#مصحففارسی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
7.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ١٣ تا ١۵ سوره مبارکه طه.
🔎 جستجوی قاری: #یاسر_الدوسری
#مصحفعربی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 یه روز ظهر خونه نشسته بودم که دیدم آقاجون در خونه رو زد و وارد شد ، حال و احوالشو پرسیدم و
🍃🍃🍃🌸🍃
گفتم خدا لعنتش کنه نادر که این کارا رو کرد ،شکر دستمو گرفت و گفت ثریا تو خواهر شوهرم نیستی خواهرمی اینو وقتی فهمیدم که روبروی همه وایستادی و گفتی تو این خونه فقط یه بچه از ماهست اونم سهرابه دلم میخواست این حرفو از بزرگترا میشنیدم ولی فقط از دهن تو بیرون اومد .گفتم چرا اینجوری میگی شکر ؟
یکم مکث کرد و گفت یه حرفایی افتاده تو دهن مردم حتی از اقاجونم شنیدم گفت چیشده؟ آهسته گفت خبر داری مهتاب متارکه کرده ؟ با تعجب گفتم اون که اختلاف داشت چه جوری خانوادش گذاشتن متارکه کنه اصلا اونا اسم طلاق بیاد دخترشونو آتیش میزنن
شکر گفت نمیدونم چی بگم ثریا ولی شنیدم خرجیشو داره محمدرضا میده و مادر مهتابم خبر داره دست و پام یخ بسته بود اصلا نمیدونستم باید چی بگم گفتم مطمینی؟ گفت نه میخوام تو مطمین بشی و بری دنبالش ،ثریا بچت مریضه درست ولی زندگی آدم جای خودشو داره بچه هم جای خودشو
صدای صحبت از پایین میومد مهناز و ناصر اومده بودن ،مهناز کلی باهامون حرف زد و میخندید بهش حسودیم میشد با این که تازه بچش سقط شده بود ولی یه جوری شاد بود انگار هیچ غمی نداره .حواس ناصر یه جوری بهش بود که غم نگاه من و شکر چند برابر میشد
آقاجون که اومد محمدرضا هم همراهش اومد گفت ظهری یکم کار داشتم تو حجره دیگه ناهارمو خوردم گفتم آقاجون خواست بیام اینجا خندید و گفت خوب کردی. خندید و گفت خوشگل کردی اومدی اینجا .همین یه حرف برام کافی بود تا دلم گرم بشه به زندگیم که با خودم فکر کنم فقط مهناز نیست که خوشبخته.
نشسته بودیم سر سفره و شام میخوردیم ، سهراب رو پام نشسته بود و مدام صورتمو میبوسید آقاجون گفت میترسم سهراب نزاره امشب تو بری سر خونه زندگیت آره بابا جان ؟
محمدرضا پرید وسط حرفش و گفت مگه همین آقا سهراب حال ثریا رو خوب کنه یکی دو روز بمون اینجا بگو و بخند و غیبت کن بلکه حال و هوات عوض بشه.
یه ساعتی رد شد که شکر گفت پاشو به یه بهونه ای برو خونت گفتم به چه بهونه ای؟ گفت نمیدونم اصلا برو بگو دواهای شهاب جا مونده پاشو و برو بعد چند دقیقه به عبداله گفتم باهام تا در خونه بیا میخوام چندتا از دواهای پسرمو بردارم
تو راه مدام باخودم میگفتم شکر یه حرفی زد تو چرا به شک افتادی ؟ دلتو با شوهرت صاف کن . درخونه که رسیدم کلید انداختم و گفتم عبداله تو همینجا بمون میام وارد خونه که شدم صدایی نمیومد نفس راحت کشیدم و رفتم تو اتاق، تن ملتهب و داغ محمدرضا بود با مهتاب روی لحاف و تشک عروسی من ،همونایی که مامان دوخته بود برای جهیزیم
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊**