🍃🍃🍃🌸🍃 غم شهاب انقد رو دلم بزرگ و بزرگتر میشد که همش به خودم میگفتم تو بعد شهاب حق شادی نداری تو اتاقم نشسته بودم و بی‌بی رو صدا کردم ولی نمیومد هر چی صداش میکردم اصلا پیداش نبود رفتم پایین تو آشپزخونه و به راضیه نگاه کردم که پشتش به من بود ،قندون دست گرفته و بود مشت مشت آبنبات و قند میخورد با تعجب به حرکاتش نگاه کردم غیر منطقی بود که یه آدم اینجوری قند بخوره گفتم راضیه دلت برای خودت نمیسوزه برای قندای اربابت بسوزه.یهو یه قند پرید تو گلوش و شروع کرد به سرفه کردن صداش در نمیومد ،سینش خس خس میکرد و سرخ شده بود با خونسردی نگاش کردم و گفتم هنوز خیلی جا داری راضیه یکم دیگه دست و پا بزن شاید یه لیوان آب دادم دستت،یکم که رد شد میخواستم بزنم به پشتش که نمیذاشت رفت سراغ پارچ آب و هرجور بود راه نفسشو باز کرد از آشپزخونه اومدم بیرون که آسیه رو دیدم گفت چیزی لازم داشتید خانم جان؟ گفتم آره ولی هرچی صدا زدم هیچکدوم پیداتون نشد ،این راضیه هم که از شکم خودش بیشتر حریف نیست رفتم میبینم مشت مشت قند میخوره . آسیه آهسته گفت والا اگر عبداله پسر با خدایی نبود و بی‌بی دخترخالم نبود و نمیشماختمشون میگفتم عبداله کار دستش داده.گفتم چی میگی آسیه ؟ گفت تهمت نمی‌زنم خانم جان ولی شما به نفسش نگاه کن ببین چجوری غذاها رو بو میکشه اضطراب بدی تو دلم افتاده بود انگار تو دلم رخت میشستن با خودم فکر کردم بابا تنها تکیه گاه منه اگر بفهمم اونم با راضیه رو هم ریخته چیزی از من نمی‌مونه خودمو میکشم. گفتم آسیه از کجا مطمئن بشیم این دختره حاملس؟ گفت نمی‌دونم والا باید یه جوری بکشونیمش پیش قابله ای چیزی وگرنه که نمیشه فهمید رفتم رو تختم نشستم دنیا دوباره برام تاریک و سیاه شده بود دلم میخواست هیچوقت زندگی نکنم اگر بفهمم این همه سال زندگی عاشقانه و احترام بابا از سر ترس و پول بوده دلم میخواست مطمین بشم که راضیه واقعا حاملست یا نه؟ به شکر گفتم خودش بره سراغ محمدحسین برای معاینه مهزاده و من نمیام . روز و شب فکرم درگیر راضیه بود رفت و امداش خیلی زیاد شده بود مدام از خونه میزد بیرون ، آسیه می‌گفت خیلی عصبیه و مدام باهاش دهن به دهن می‌کنه چند باری هم دیده که داشته گریه می‌کرده اخرش طاقت نیاوردم و قضیه رو به بی‌بی گفتم ولی قسمش دادم به خانم جان چیزی نگه فاطمه زد رو دستش و گفت خدا منو بکشه اگر بیام گناه ندیده و نشنیده مردم به زبون بیارم مگه هر کی نفسش سنگینه حاملس؟ شاید گلوش چرکی شده که نفسش تنگه  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊

😳☝️ ایشون رو میشناسی؟ مُخترع ابردوا آقای اصغری هستن 😱 همون ابردوا که هزاران بیمارو درمان کرده از کشورای دیگه میان ایران برا خریدش✈️ 🎬 صدا و سیما ازشون مستند تهیه کرده رو لینک بزن عضو کانال آقای اصغری میشی👇 👇😍👇 https://eitaa.com/joinchat/657392385C2f150ef67b میتونی همین الان برای درمان هر بیماری از خودشون مشاوره رایگان بگیری 😍😍☝️

زندگیتو کن و نگران نباش چون نویسنده خداست... 🌕 @donyaye_ajayeb

شوهرم راننده اسنپ بود مدتی بود هر شب من را به خانه پدرم می‌برد و خودش سر کار میرفت هر شب من با رفتن به خانه پدرم مخالفت میکردم عصبی میشد تا یک شب بعد از اینکه مرا به خانه پدرم رساند ده دقیقه بعد تاکسی گرفتم و به خانه برگشتم اما همین که وارد شدم با دیدن شوهرم در آن وضعیت حالت تهوع گرفتم و بالا اوردم چون اون داشت...برای ادامه بزن رو ایموجی ها و عضو شو😭 😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰😰 افرادی کا ناراحتی قلبی دارند وارد نشوند😱

رویاهاتون که محدود شد، زندگی تون محدود می شه.. زندگی تون که محدود شد، به کم قانع می شید. به کم که قانع شدید، دیگه هیچ اتفاق جدیدى تو زندگیتون نمیفته نذار رویاهات بمیرن! 💞🍃@lovely_lifee💞

میخوای دست به خاک بزنی #طلا بشه ؟؟ #دعای سریع التاثیر جذب #ثروت بردار 😳👇 💰 دعای جذب ثــروت 🕯 دعای بخت گشایی فوری 🔮 دعای رسیدن به آرزوهای محـــال 🔐 دعای مـــشکل گـشای فــــــوری الاثر ✨ #حاجت_روایی قطعی وتضمینی😭🤲📿 🪔 دعاهای های #مجرب از امروز شروع میشه جا نمونی ، سریع وارد گروه شو 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1324220859C26ee51546a 👆ببین چند نفر #حاجت گرفتن ( سبحان الله)😳✨

😍خیلیا اینجا #حاجت روا شدن👇👇 🌾🤲دعای بخت گشایی 🌾🤲دعای رزق و روزی 🌾🤲دعای چشم زخم 🌾🤲دعای جلب عشق 🌾🤲دعای فرزندآوری 🌾🤲دعای آرامش 🌾🤲دعای حفظ آبرو بزن رو نوشته های آبی👆ببین خدا چه راه قشنگی جلو پات گذاشته💯 مطمئن باش پشیمون نمیشی 👆😍

🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ یلداتون مبارک🥰👌🏻 سلام عزیزم خوبی وقت بخیر یلداتون مبارک الهی ک سلامت و موفق باشی گلم 🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉🍉 #شب_یلدا #یلداتوت مبارک 🎂 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

صفحه رسمی ملانصرالدین در ایتا🔥 جوک +۱۶😑 سوپر خنده😂 خنده در حد غش😁 وای وای عالیههههههه این ملا😂😂 ورود👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3424977001C10c611a6f9 بد بود لفت بده