eitaa logo
🕊چکاوک
7.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ١ تا ۵ سوره مبارکه لقمان. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ٢٢ و ٢٣ سوره مبارکه نور. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍂🍂🌼🌼🌼🍂🍂🌼 زندگی ...
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🌸🍃 با تعجب به مامان نگاه کردم و گفتم خب ما چیکار کنیم ؟ مامان یکم تو فکر رفت و گفتم چه می‌دو
🍃🍃🍃🌸🍃 زن عمو پاشد و با حرص گفت من نگفتم کل فامیل دعوت کنیم من گفتم داداشای خودمو دعوت کنیم وگرنه به من بود فک و فامیلتو دعوت نمی‌کردم ، خانم جان با عصبانیت پاشد و گفت مگه فامیل ما چشونه؟ زن عمو کش دار گفت چش نیست آخه ، چجوری بود که تا دیروز دختر ما رو میذاشتن رو سرشون همین که فامیل دیدن دیگه دخترمونو نخواستن ، خاله جان مردم چشم دارن گوش دارن میشنون با خودشون میگن عموی دختره دو تا زن داشته عمشم دو تا دوتا شوهر کرده،‌ یه نگاه به من و آذر انداخت و گفت دخترای فامیلم که ماشالا همه از بیست رد کردن. عمه ثریا با عصبانیت پاشد و گفت اولا دختر من از بیست رد نکرده بعدشم اصلا رد کنه ، همین مهزاده صد تا صد تا خواستگار داره ، شکر راه نمیده تو خونه . زن عمو گفت آره میبینم به سن و سالش اگر خواستگار داشت الان باید دو شکم زاییده بود . مامان با آرامش از جاش پاشد و گفت مهزاده جان بیا بریم ، که فردا اگر دخترشون چشم بچشم کج بشه نگاه نمیکنن دختر من از مال و منال و خوشگلی تو این شهر لنگه نداره مبندازن گردن تو . زن عمو گفت دیگه دوره مال و منال و خوشگلی گذشته الان همه به خانواده دختر نگاه میندازن ، مامان گفت نگاه انداختن بهت که دخترتو نخواستن دیگه مهناز جان مامان اینا رو گفت و با ناراحتی از خونه در اومد ، حتی تاکسی نگرفت فقط تند تند راه رفت تا به خونه رسیدیم . وقتی هم رسیدیم رفت تو اتاقش و چیزی نگفت ، سر ناهار سهراب پرسید راستی چرا این پسره بهارو نخواسته معلوم نشد ؟ مامان با ناراحتی گفت نه والا نفهمیدم سهراب جان ولشون کن لابد صلاح و مصلحت نبوده . دو سه روزی از ماجرای اون روز گذشته بود و مامان خیلی تو خودش بود همش دلش میخواست با من حرف بزنه آخرش اومد نشست و گفت ببین مهزاده جان به روح مادرم اگر به خاطر حرفهای زن عموت دارم باهات حرف میزنم با تعجب گفتم چی شده مامان ؟ گفت این خواستگاره که عمت میگه خیلی پسر خوبیه ، خانواده دارن باباش واسه خودش کسیه میگم حالا که این پسره انقد خوبه بیان خونه تو رو ببینن و میدونم که میپسندن بعدش اگر تو خواستی بشین فکراتو بکن ،من به خوب و بد مهناز کار ندارم ولی درست میگه سنت داره می‌ره بالا اینجوری به صلاح نیست آهسته چشمی گفتم و خانم جان رومو بوسید و رفت عصرش از خونه داشتم در میومدم که یهو خواهر اسماعیل دیدم دم در ، با تعجب نگاش کردم سلام علیک کرد و گفت مادرتون خونه هستن؟ گفتم آره هستن ، خواهرش رفت داخل و اومدم تو کوچه ، سرکوچه اسماعیل دیدم که وایستاده بود تا منو دید گل از گلش شکفت  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊**
💙🧿 می‌رسد غم‌های بی‌پایان، به پایان غم مخور... ‌‍‌‌ ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
درمان تحليل رفتن لثه 👈شست وشو با نمک دریا شست وشوی دهان با آب گرم و مخلوط نمک یکی از آسان ترین روش ها برای تسکین تورم، درد و التهاب است فقط مقدار کمی از نمک دریایی را در یک فنجان آب گرم حل کنید و حدود 15 ثانیه در دهان خود قرقره و بیرون بریزید. برای گرفتن نتیجه بهتر 2 تا 3 بار تکرار کنید. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
💙🧿 لُـرا اینجورین که وقتی شخصیو دلداری میدن، فرد درد و دل کننده میگه: «پناه وِ دَمت» "یعنی پناه میبرم به حرفات🌱" ‌‍‌ ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
💙🧿 کوچه‌ خاطرات من پر از عطر اقاقی‌هاست پر است از زمزمه دعا‌های مادربزرگ پر است از گرمی کرسی در دل سرد زمستان و قصه‌های شیرین و بی‌کینه مادربزرگ و پر است از صدای خنده‌های شاد و کودکانه‌ی ما  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
💙🧿 ‹ بخند جآنَم ! تو دلخوشی ِ روزهای ِکسل کُننده‌ای -🍿♥️ › ‌‍‌ ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
💙🧿 مرد خستگی ناپذیر: نزدیک "عملیات خیبر" بود. زمستان بود و ما در اسلام آباد غرب بودیم. از تهران آمد خانه. چشم های سرخ و خسته اش داد می زد چند شب است نخوابیده. تا آمدم بلند شوم، نگذاشت. دستم را گرفت و نشاندم. گفت: "امشب نوبت من است که از خجالت تو بیرون بیایم". گفتم: " ولی تو، بعد از این همه وقت ، خسته و کوفته آمدی و ..." نگذاشت حرفم تمام شود. رفت خودش سفره را انداخت. غذا را کشید و آورد. بعدی هم غذای مهدی را با حوصله داد و سفره را جمع کرد. چای ریخت و آورد داد دستم و گفت : "بفرما چایی... " به روایت همسر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🌸🍃 در ازدواج ياد می‌گيريم 🤔 : هم من، هم همسرم، هم خود رابطه؛ روزهاى خوب و بد خواهیم داشت! اصرار به خوب بودن همه چيز يك "توهمی" بيش نيست! حتی اگر بهترین همسر دنیا را داشته باشیم؛ قطعا روزهاى افتضاح خواهيم داشت! 🔹هدف مهم در رابطه عاطفى، ميتواند اين باشد كه واقع‌بينانه روزهاى بد را بكاهيم، درست بحث كنيم؛ بدون اينكه به هم آسيب روانی بزنیم . صحبت کردن خیلی از مشکلات رو کم میکنه در صورتی که منطقی و بدون عصبانیت باشه . دعوا کردن تحقیر کردن داد زدن و .... جز اینکه فاصله بین زوجین رو بیشتر میکنه نتیجه ای نداره . 🚨 افراد مجرد قبل از هر چیز از توهم اینکه زندگی نباید هیچگونه مشکلی داشته باشه و خوشبختی یعنی زندگی ۱۰۰% بدون درگیری خارج بشین بعد از اون با دقت انتخاب کنید و شناخت کافی به دست بیارید این شناخت مشکلاتتون رو کمتر میکنه و در نهایت از همین الان که مجرد هستین تمرین صحبت کردن بدون عصبانیت بکنید صحبت کردن منطقی حل مشکل با اطرافیان از طریق گفتگو پذیرش حرف حق رو در خودتون بالا ببرید اگر کسی خلاف نظر شما صحبت کرد ولی حرفش درست و منطقی و حق بود بپذیرید . این مهارت ها زندگیتون رو بهتر و بهتر میکنه 🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹 " ما با خیال زنده ایم. به همین دل خوش کُنک های ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگی ست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغولمان می کند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع می کنیم، جهان را قابل تحمل می کنیم…" پیمان_هوشمندزاده 💞🍃@lovely_lifee💞