eitaa logo
🕊چکاوک
7.9هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
4.1هزار ویدیو
3 فایل
استفاده از پست ها برای تولید محتوا کانالها جایز نیست ولی استفاده خصوصی نوش جانتان🥰 💥من اینجام 👇(تنها آیدی جهت رزرو تبلیغات) https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_یک_زندگی #رویای_زندگی 🍃🍃🌸🍃 یه مقدار پول تو دستمال بسته بود اونو داد به من
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🍃🍃🌸🍃 وقتی رسیدیم دلم داشت می ترکید اون همیشه میومد به استقبال من و این بار نبود. زیر لب گفتم خان باجی الان موقعش بود؟ منو تنها بزاری ؟ نگفتی جز تو کسی رو ندارم ؟ چرا باید من هر کس رو زیاد دوست دارم از دست بدم وقتی هم وارد اتاق شدم صدای شیون و گریه به آسمون رفت. هر کسی یک جوری زبون گرفته بود. نرگس بیا که مادرت رفت یا نرگس بیا که همیشه چشم براه تو بود و میون اون همه شیون فهمیدم که من تنها کسی نبودم که می دونستم اون به من علاقه ی زیادی داره … همه می دونستن و این دل پاره پاره ی منو به آتیش می کشید .همه کارای خان باجی رو خودم کردم تمام مراسم رو به نحو احسن اون طوری که اون دوست داشت و دلش می خواست همه چیز مرتب باشه و شیک.حلوا های منو هم خیلی دوست داشت و هر وقت می خورد می گفت باید حلوای منم تو درست کنی.این بود که من هفت یا هشت بار مقدار زیادی برای شادی روحش حلوا درست کردم …تو این مدت اوس عباس یک بار اومده بود تو مردونه خودشو نشون داده بود ولی هیچ کس بهش محل نگذاشته بود این ور اون ور می شنیدم که همه از دستش عصبانی هستن و طرف منو دارن شاید باور نکنی دلم براش سوخت می گفتن.خان بابا به روش نگاه نکرده و اون هم رفت و پشت سرشم نیگا نکرد و خدا رو شکر که من و بچه ها اون ندیدیم …. خان بابا هم خیلی حال خوبی نداشت و من یک هفته ای رو هم موندم تا از اون مراقبت کنم تا وقتی بهتر شد به خونه ی حیدر برگشتم. تو این مدت بچه ها مدرسه نرفته بودن و من باید مدرسه ی اونا رو عوض می کردم تا نزدیک باشه.اصغر و محمود خیلی درس خون و سر براه بودن مثل خود حیدر وقتی هم که من اسم اکبر رو تو مدرسه ی اونا نوشتم اونم به درس خوندن افتاد و خیالم راحت شد.مدرسه نیره هم یک کوچه پایین تر بود و سه تا پسرا می رفتن دنبالش و با هم میومدن خونه …یک روز صبح ملیحه رو بر داشتم و رفتم تا برم پیش عزیز خانم.دم در قاسم رو دیدم گفت خاله کجا میری من با کالسکه اومدم می برمتون.. خوشحال شدم و سوار شدیم …قاسم سر حرفو باز کرد و گفت خاله چرا این جا موندین خان جان منو فرستاده دنبال شما همه بیان خونه ی ما .خونه ی ما که راحت تری تو رو خدا خاله بهانه در نیار من اومدم که شما رو ببرم ولت نمی کنم باید بیای نه نگو.  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
♥️ℒℴνℯ♥️ صبح که می‌شود قلبم را از نو برایِ کنارِ تو تپیدن  کوک می کنم  این یعنی خودِ خود زندگی ...!   💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 شروع داستان زیبا و هیجان انگیزه 🥀وقتی یازده سالم بود منو به مردی هفتاد ساله که زنش مرده بود شوهر دادن به همین سادگی …. نه کسی نظر منو پرسید نه صلاحم رو در نظر گرفت آقام کارگری ساده بودو در آمد کمی داشت پس وقتی زن های محلی منو برای اون پیر مرد پولدار در نظر گرفتند نه نگفت.... 🍃🌸
🕊چکاوک
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_یک_زندگی #رویای_زندگی 🍃🍃🌸🍃 وقتی رسیدیم دلم داشت می ترکید اون همیشه میومد
🍃🍃🍃🌸🍃 🍃🌸🍃 گفتم نه فدات بشم موضوع اینه که من اینجا نمی مونم…باید یه جایی برای خودم پیدا کنم باید رو پای خودم وایسم خونه ی شما رو قبلا امتحان کردم خیلی لوسم می کنن و دیگه با چند تا بچه نمیشه من الان دو تا داماد دارم رفت و آمد دارم نمیشه از قول من به مامانت بگو ممنونم ولی نگران نباشه درست میشه گفت.خاله یه چیز دیگه گفتم بگو چی خاله جون ؟ گفت یادته قول نیره رو به من دادین ؟زدم رو پاشو گفتم خوب حالا فهمیدم دردت چیه خوب از اول بگو.آخه من باید چند بار قول بدم پسر کم صبر نیره حالا زوده یه کم دیگه باید منتظر بمونی.با اعتراض گفت خاله؟شما از اول هم همش همین میگفتی پس کی ؟ خندیدم و گفتم بابا به تو اگه بود که نیره تو قنداق بود می گفتی بدینش به من بغلت دادم یه کم نیگرش داری دیگه پس نمی دادی.به حرف تو که نیست باید بزرگ بشه و عقل رس ؟باز گفت خاله تو رو خدا اذیت نکن .. بگم بیان ازتون خواستگاری کنن خندیدم و گفتم : مثل اینکه تو داری از آب گل آلود ماهی میگیری. گفتم حالا نه بزار خودم خبرت می کنم وقتشو خودم بهت میگم به شرط اینکه قول بدی صبر کنی …آخه نیره هنوز بچه اس ..ولی میدمش به تو آقا قاسم از تو بهتر پیدا نمی کنم دیگه حرفشو نزن قاسم با لب و لوچه ی آویزن منو گذاشت در خونه ی عزیز خانم گفتم تو برو گفت نه خاله صبر می کنم تا برگردی بازم اون جلسه داشت و خونه شلوغ بود یه کم صبر کردم تا بیاداون زن ها رو می شناختم می دونستم که همه چیز رو در مورد من می دونن دلم نمی خواست با کسی مواجه بشم برای همین بیرون سر سرا منتظر شدم.ولی وقت استراحت که عزیز خانم اومد بیرون ….خیلی ها هم به هوای دستشویی و وضو گرفتن اومدن بیرون یک مرتبه چشمم افتاد به همون دو تا زن که پشت سرم حرف می زدن تازه حالا یادم اومد که اون روز چی به من گفتن و داغ دلم تازه شد بهم ریختم وعصبی شدم.رفتم جلو و گفتم فهمیدین چی شدمیخم رو سفت نکوبیده بودم, شما اشتباه کردین دیگه غصه نخورین نرگس و اوس عباسی وجود نداره دقتون خوابید ؟حالا برین زندگیتون بکنین. زن ها ی بیچاره ها مونده بودن به من چی بگن هاج و واج به من نیگا می کردن ….یکی شون گفت به خدا ما وقتی شنیدیم خیلی ناراحت شدیم ولی من گوش نکردم و رفتم پیش عزیز خانم اون پرسید چی گفتی نرگس جون؟نفس بلندی کشیدم و گفتم نمی دونم والله انگار دق اوس عباس رو سر اونا خالی کردم یه کار احمقانه این روزا من از این کارا زیاد می کنم ولش کنین.  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ ▪️آقای عباس موزون عزیز در مورد واژه تَنَقَّبت در زیارت عاشورا تفسیری فوق‌العاده دردناک بیان فرمودن که حتما باید بشنوید 🍃🍃🌸  ┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
♥️ℒℴνℯ♥️ صبح که می‌شود قلبم را از نو برایِ کنارِ تو تپیدن  کوک می کنم  این یعنی خودِ خود زندگی ...!   💞🍃@lovely_lifee💞
🔸«كلّ الخير في باب الحسين (علیه السلام)». عزاداری و گریه بر حسین (علیه السلام) پیوند با او را تحکیم می کند. اگر دنیا می خواهی، اگر خوشنودی خدا می خواهی، گریه کن بر حسین (علیه السلام). حسین (علیه السلام) محبوب خدا است. حسین (علیه السلام) صاحب نفس مطمئنه است. صاحب نفس راضیه و مرضیه است. عالم ربانی آیة الله 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
♥️ℒℴνℯ♥️ کلام تلخ ولی صادقانه را بپذیر بهانه است؟! چه بهتر! بهانه را بپذیر... پرنده بودن خود را مبر ز یاد، اما؛ کنون که در قفسی آب و دانه را بپذیر کسی برای ابد با کسی نمی‌ماند زمانه است رفیقا! زمانه را بپذیر... 💞🍃@lovely_lifee💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀🥀🥀 سرود تلک قضیه ، قضیه این روزهای فلسطین با زیرنویس فارسی 😭😭به مناسبت جنایت جدید صهیونیستها😭😭 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
📚 🌟عنوان:در کربلا چه گذشت🌟 ✍به قلم:شیخ عباس قمی 🖨ناشر:انتشارات کتاب جمکران 📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹 کتاب در کربلا چه گذشت در ۵ بخش نوشته شده است: 📓باب اول: در مناقب امام حسین (ع) و ثواب گریستن بر آن حضرت، 🖋باب دوم:وقایع پس از بیعت مردم با یزیدبن معاویه 📓باب سوم:در وقایع پس از شهادت 🖋باب چهارم:پس از شهادت حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین (ع) 📓باب پنجم:در ذکر فرزندان امام حسین (ع) و زوجات آن حضرت 🖋خاتمه:درشرح حال توّابین وخروج مختار واقعهٔ کربلا جنگی بود که در تاریخ ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری قمری (برابر با۱۳ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد.روز نبرد به روز عاشورا معروف شده است.این جنگ میان سپاه کم‌تعداد «حسین بن علی»، نوهٔ پیامبر اسلام و سپاه اعزامی از سوی «یزید»، خلیفهٔ اموی و در نزدیکی محلی به نام «کربلا» رخ داد.دلیل «یزید بن معاویه» برای جنگ، بیعت‌نکردن حسین بن علی با او بود. در مقابل حسین بن علی حکومت و زمام‌داری یزید بن معاویه را غیرشرعی و غیرقانونی می‌دانست؛ حکومتی که برخلاف پیمان صلح «امام حسن مجتبی» و «معاویه بن ابی‌سفیان» بود و به‌شکلی مورثی به یزید رسیده بود. امام حسین (ع) حکومت اموی را ظالم و گمراه می‌دانست و برای تغییر جهت جامعهٔ اسلامی به‌سوی مسیری دیگر قیام کرد. 📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹📜🔹 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 خوشبختی از نظر هر کس معنای متفاوتی دارد؛ اما از نظر من، انسان‌هایی خوشبخت‌اند؛ که عشق به موقع به سراغشان بیاید... ‹سيمين دانشور› 💞🍃@lovely_lifee💞
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 تو را شناختم ، تو را یافتم و تو را دریافتم و همه حرفهایم شعر شد . . :) 💞🍃@lovely_lifee💞