بمان کنار دلم با جهانِ من سر کن
غمم تمامِ جهان را گرفت، باور کن ..
#علیرضا_کریمی
#داستاندستها
|چکامھ- @ChekamehSara|
#عاشقانه_کوتاه
- خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون ؛
سه روز توی نوبت بودم .
سعی میکنم خلاصه بگم حرفامو که زیاد وقت نگیرم .
_گوش میکنم .
راستش همه چیز برمیگرده به سیزده سال پیش .
وقتی عاشق بوی دخترونه ی مقنعه ی مدرسش بودم .
من نقشه کشی میخوندم و دیوونه ی بازیگری .
اونم ریاضی میخوند اما جای معادله وعدد ؛ دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره !
سال اخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود .
نیم ساعت قبل از زنگ آخر ؛
از دیوار مدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده .
جلو در مدرسه منتظرش بودم .
اون هیچ وقت نفهمید که من واسه هزینه ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تا خونه ؛
تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه ها رو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون . .
حالمون خوب بود که خوردیم به کنکور .
من از کنکور متنفرم خانوم دکتر .
از تغییر مسیرای یهویی متنفرم .
به هم قول دادیم هر جفتمون توی یه شهر قبول شیم انتخابمونم شیراز بود .
من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو به دوری مون ترجیح داد و رفت .
منم باید میرفتم سربازی .
این دوری منو عاشق تر میکرد و اونو دلسردتر حق داشت خب .
اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم .
اخه من وقتی از سربازی برگشتم ؛
مجبور بودم برم سرکار و جایگزین پدر کار افتادم باشم .
لا به لای سختیای زندگی داشتم دست و پا میزدم ؛
که برگشت بهم گفت : من و تو راهمون خیلی وقته سوا شده بهتره دچار سوتفاهم نباشیم .
به همین راحتی گفت سوتفاهم و رفت پی تفاهمی که توی همه چی دنبالش میگشت ؛
الا دلِ من که براش لرز میگرفت .
بعد از سیزده سال هفته ی پیش جلوی محل کارم یه نفر زده بود به ماشینمو کارت ویزیتشو گذاشته بود و رفته بود .
اسمشو که روی کارت دیدم، اول باورم نشد ؛
اما بعد از کلی پیگیری فهمیدم خودشه .
ماشینم قراضه تر از این حرفاس که برم پی خسارت ؛
اما به عنوان مریض وقت گرفتم .
مریضش بودم خب .
انقدر تو کارش بزرگ شده که واسه دیدنش ؛
سه روز توی نوبت بودم .
انقدر فکرش پرته که بعد از این همه حرف زدن ؛
هنوز داره نگام میکنه و نفهمیده من همون سوتفاهمی ام که بزرگترین تفاهم زندگیمو ازم گرفت .
اینا همه حرفای من بود خانوم دکتر ؛
اما نیازی به نسخه نیست .
شما سیزده سال پیش نسخه ی منو پیچیدی .
یه ماه پیش وقتی توی بلیط فروشی سینما دیدمت ؛
همه ی اون روزامون از جلو چشمم ردشد . اون تصادف ساختگی رم ترتیب دادم که ببینمت که شاید بتونیم دوباره دچار اون سوتفاهم بشیم .
میخوام فردا ظهر جلوی مدرسه ی دوران دبیرستانمون ببینمت . .
فردا قول دادم زن و بچم رو ببرم سینما .
بعدش بریم فلافلی .
همون فلافلیه نزدیک مدرستون .
راستش من هنوز دیوونه ی بازیگری ام .
بازیگر خوبی ام شدم .
سیزده ساله دارم زندگی رو بازی میکنم .
یه بازی بی نقص . . !❤
#علی_سلطانی
#قصهیعشق
|چکامھ- @ChekamehSara|
همیشه قصه شب درهمین خلاصه شده است
تو غرق خوابی و من غرق آرزوی توام...
|چکامھ- @ChekamehSara|
از همان روزی كہ گفتے اهل چای و قهوھ ام
كافہ گردی مےكنم شايد تُ را پيدا كنم•••
|چکامھ- @ChekamehSara|
#شهریار شبی در مجلسی شعری سرودند با مطلع زیر :
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
خانم جوانی در مجلس حضور داشت و گفت استاد شعر بسیار زیبایی بود و من مبهوت شدم ولی در عجبم چگونه فی البداهه همچین شعری سرودید؟ مطمئن هستید این شعر را از قبل آماده نکرده بودید؟
شهریار پرسید : اسم شما چیست؟
گفت : اسمم غزال است و شیفته شعرهایتان
شهریار مکثی کرد و گفت :
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
شهریارا غزلت خوانده غزالی زیبا
بد نشد با غزلی صید غزالی کردیم
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخیِ آن کم نشود
روز و شب پیشِ همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بُغضَم نشود
آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش
پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
منکه بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیرِ لحنِ بمِ مردانهٔ محکم نشود
شده حتی به دعا دست برآرم که خدا
برود مشهد و برگردد و آدم نشود
خونِ دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید
مهربان تر بشود تازه اگر هم نشود
با من ساده همین بس که مدارا بکند
عاشقم هم که نشد خب به جهنم نشود:)
|چکامھ- @ChekamehSara|