پارت اول رمــان جـــذاب
#ارباب_هو_س_باز
تموم بدنم بخاطر کتک هایی ک دیشب خورده بودم کوفته و زخمی بود بخاطر اینکه نتونسته بودم تن فروشی کنم و پولی ک میخواست رو براش ببرم تا میتونست کتکم زد!
از این مرد ک اسم پدر رو یدک میکشید متنفر بودم از پدری ک برام اصلا پدر نبود
صدای منفورش بلند شد
_کدوم گوری هستی دخترپاشو برو دنبال کارت!
لباس هام رو عوض کردم و قفل در و باز کردم همیشه قفل میکردم چون به آدم معتاد اعتمادی نبود و بعید نبود از سر نئشگی به دختر خودش تجاوز کنه اونم همچین پدری ک بخاطر پول مواد دیشب میخواست فاحشه بشم تا براش پول دربیارم! از اتاق بیرون رفتم نگاهی بهش انداختم ک مثل همیشه پای منقل و بساطش بود و داشت خودش رو میساخت به سمت آشپزخونه رفتم در یخچال درب و داغون رو باز کردم هیچی برای خوردن نبود دلم ضعف میکرد و همه ی پولام رو دیروز بابام ازم گرفته بود نمیتونستم چیزی بخرم و شکمم رو سیر کنم آهی کشیدم و از خونه خارج شدم کاش میتونستم برم از این خونه برای همیشه یه جای دور و بهتر اما اصلا این کار شدنی نبود!
در کوچه رو باز کردم
ک با دیدن آدمای جلوی در خشکم زد!
لرز بدی به جونم افتاد یاد روزی افتادم ک بابام میخواست من رو همخواب دوستای معتادش کنه
با دیدن پسر روبروم تموم صحنه های اون شب مثل یه فیلم از جلوی چشمهام رد شد اما این مرد کجا و اون مرد معتاد کجا!.....👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/318963779C640a5f2297
سـیـــTⓥــــنـما
پارت اول رمــان جـــذاب #ارباب_هو_س_باز تموم بدنم بخاطر کتک هایی ک دیشب خورده بودم کوفته و زخمی بود
*
شروع رمان #ارباب_هو_س_باز😍👇
دختری ک به جای خسارت پدرش به بردگی ارباب فروخته میشه.......
https://eitaa.com/joinchat/318963779C640a5f2297
https://eitaa.com/joinchat/318963779C640a5f2297
#ارباب_و_رعیت😋☺️
*