هدایت شده از فروشگاه امیر عماریون
#خاکریز_روایتگری
اونجا بود که وقتی عراقیه اسلحه رو گذاشت رو شکم من و شلیک کرد .
افتادم بین عراقیا .
دیدم دو تا پا بالای سرم سبز شد .
دیدم شهید صالحیه که عقد اُخوت و برادری خوندیم
گفتم :منو رها کن ، خودتم تیر میخوریا ؟
منو کشوند . نمیدونم خودشم تیر خورد یا نه .
دیگه انقد دست و پا زدم که از هوش رفتم .
بیمارستان شهدای تجریش بهوش اومدم .
اولین روزی که آوردنم بیمارستان اومد بالای سرم
روز بعد بلند شد تانک رو بزنه ، تیر زدن تو پیشونیش و شهید شد.
پ.ن : بچه ها دارید یه دوست خدایی ؟؟؟
وسط میدون مین گناه دستتونو بگیره ؟؟؟
🌷🌷🌷🌷🌷
راوی : #حاج_حسین_یکتا
دعوتید به کانال متفاوت شهدا👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/2404384769Cfb304615f3