eitaa logo
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
322 دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
5.3هزار ویدیو
34 فایل
〰〰𝓜𝓐𝓑𝓐𝓡〰〰 〰〰
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸•°😅°•🌸🍃 طنز جبهہ😅 بہ‌سلامتےفرمانده :) •° دستور‌بود‌هیچ‌ڪس‌بالاے۶۰ڪیلومتر سرعت،‌حق‌ندارد‌رانندگےڪند!🚫 یڪ‌شب‌داشتم‌مےآمدم‌ ڪہ‌یڪے‌ڪنار‌جاده🛣، دست‌تڪان‌داد👋🏼 نگہ‌داشتم،سوارڪہ‌شد، گاز‌دادم‌و‌راه‌افتادم،🚗 من باسرعت‌مےراندم‌و‌با‌هم‌حرف‌مےزديم! گفت: مےگن‌فرمانده‌لشگرتون‌ دستور‌داده‌تند‌نریدراست‌میگن؟!🤔 گفتم:فرمانده‌گفتہ! 🙃 زدم‌دنده‌چهار‌و‌ادامہ‌دادم: اینم‌بہ‌سلامتےفرمانده‌باحالمان!🥰 مسیرمان‌تا‌نزدیڪےواحد‌ما، یڪےبود؛ پیاده‌ڪہ‌شد،‌ دیدم‌خیلےتحویلش‌مےگيرند!!😟 پرسيدم: ڪےهستےتو‌مگہ؟!🤔 گفت:‌ همون‌ڪہ‌بہ‌افتخارش‌زدےدنده‌چهار...😱😂 ♥️ لبخند‌بزن‌بسیجے😉 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 ╭┅──===──┅╮  🌷@deldadeghann ╰┅──===──┅╯
| مَعْبــَـــــــ🌴ــــــرْ |    
قسمتی از وصیت علمدار لشکر سرافراز و همیشه پیروز ۳۱ عاشورا سردار شهید آقا حمید باکری: يقين بدانيد تنه
‍ ‍ وصف حال بعد از 💠به خاطر روابط نزدیکی که بچه‌های اطلاعات با فرمانده لشکر داشتیم بعد از شهادت در عملیات خیبر تصمیم گرفتیم در حضور از بکار بردن اسم حمید خودداری کنیم و برای صدا کردن دوستانی که اسمشان حمید است از و و..استفاده کنیم... آن روز یکی از تیم های واحد برای ماموریتی حساس جلو رفته بود و هنوز برنگشته بود‌. ای و هم جز این تیم بود هروقت تیمهای شناسایی دیرمیکردجلوترازهمه آقامهدی میرفت پدبالای سنگر میایستاد و میشد ازدورکه نگاه میکردی لبهایش تکان میخوردونزدیک میشدی میتوانستی ذکری زیرلبش را بشنوی:لاحول‌ولا‌قوة‌الا‌بالله♡ در دور دست هور در حال غروب بود که بلم های گمشده از دور پیدا شدند ‌من به محض دیدن آنها از شادی فریاد زدم حمید..حمید..و بطرفشان دویدم هنوز حال و هوای استقبال بچه ها فروکش نکرده بود متوجه آقامهدی شدم بدور دست جزیره مجنون که جنازه حمید جامانده بود خیره بود توجه همه به بود بعضیا به عصبانیت به من نگاه میکردند... دوباره در ذهنش جان گرفته بود.نگاه منتظری که به فراسوی افق خیره مانده بود برادربه خاک افتاده بودوبرادری که میتوانست دستوربدهد تاجنازه بعقب منتقل کنند تنها گفته بود‌: جنازه بچه هابعدحمید این من بودم که عهددسته جمعی راشکسته وموجب ملال خاطرآقامهدی شده بودم.تصمیم گرفتم پیش آقامهدی بروم و معذرت خواهی کنم: اقامهدی میدانید،یعنی ما عشق شمارابه حمیدآقا میدانیم.ماراضی نمیشدیم.که شماناراحت بشید لطیفی چهره اش را روشن کرد .دست بر شانه من نهاد و گفت: !مدتی است متوجه شده ام که شما رعایت حال مرا میکنید.ولی شماها برای من مانند هستید و بوی او را میدهید. ادامه سخنان آقا مهدی : « سربازی بیش ،برای و نبود. دعا کنید همه ما پیرو راهی باشیم که بخاطر آن و حفظ ارزشهای آن، شهید شده است» 🌹شادی روحشان صلوات🌹 ♡التماس دعا سرداران بی نشان 🌷@DRMABAR