#لطایف_اسماء
حدود11 سال است که یک پوشه تحت این عنوان باز کرده و نکاتی را یادداشت می کنم.
یکی از این لطیفه ها به نام مبارک #احمد است.
شاعر گفته:
نـام #احمد نـام جمـله انبیاسـت
چون که صد آمد نود هم پیش ماست
و در کتابی که نامش را یادم نیست این گونه نوشته بود:
تمام حالات عبادی در نام « #أحمد » جمع است،
زیرا:
« #الف » اشاره به #قیام و قامت راست است
و « #حا » اشاره به #رکوع ( یعنی شکل این حرف به سان شخصی است که خمیده و در حالت رکوع است)
و « #میم » به شکل #سجود است
و « #دال » به شکل #تشهد (به سان شخص جالس در محضر معبود)
#بارگذاری مطالب، با ذکر #آدرس_کانال، مانعی ندارد.
#دروس_الشباب
https://eitaa.com/DUROUS_ALSHABAB
#مسألۀ_حماریه
#ادبیات_فقه
#افعال_قلوب
#اجتهاد_در_برابر_نص
#منابع_ادبی این داستان:
#التصریح علی التوضیح در #باب_افعال_قلوب ذیل فعل #هَب
#مغنی_اللبیب باب پنجم در: الجهة السابعة: أن يحمل كلاما على شيء، و يشهد استعمال آخر في نظير ذلك الموضع بخلافه،
خلاصۀ داستان:
در عصر حکومت خلیفه دوم؛ زنى فوت نمود و شوهر و مادرى بجاى گذاشت.
نیز دو برادر مادرى و دو برادر پدرى و مادرى هم داشت.
برای تعیین سهم الإرث دو بار نزد خلیفه رفتند.
در نوبت اول عمر چنین حكم كرد:
1. حق شوهر، نصف تركه.
2. حق مادر، يك ششم،
3. حق برادران مادرى، يك سوم، یعنی: به هر كدام يك ششم کل اموال را بدهند.
بدين ترتیب مال تمام شد، و به برادران پدرى و مادرى چیزی نداد.
در نوبت دوم، خواست باز همينطور حكم كند، ولى يكى از دو برادر ابوینى گفت: «#خیال كن پدر ما #الاغ بوده است، و ما را هم همانند برادران مادری در ارث شريك گردان».
عمر لحظهاى سر به زير افكند و گفت: درست گفتى، چون همۀ شما فرزندان يك مادر هستيد، سپس ثلث (يك سوم) مجموع تركه را ميان هر چهار برادر على السويه تقسيم كرد.»
مردى گفت: تو فلان موقع به اين دو، سهمى ندادى؟ !
عمر گفت: آن حكمى بود كه آن روز نموديم، و اين حكمى است كه امروز مىكنيم! !
#بحث_ادبی:
گاهی بعد از #هب ؛ #أنَّ_و_اسم_و_خبرش قرار گرفته و سدّ مسدّ مفعول به اول و دوم می شود.
ولی برخی مانند: جرمی و ابن سيده و جوهری و حريری معتقدند این استعمال لحن است.
ولی برخی نظیر ابن هشام و خالد بن عبدالله ازهری می گویند این استعمال #فصیح است زیرا در قول عربی خطاب به #عمر چنین آمده است: «هَب أنَّ أبانا كانَ حِمَاراً».
#منابع_روایی:
#سنن بيهقى ؛ و نیز #سنن ابن ابى شيبه؛ و #عبدالرزاق در كتاب جامع و كنز العمّال؛ و #فاضل شرقاوى در حاشيه تحرير شيخ زكرياى انصارى. و #احمد امين در صفحۀ 285 در جلد اول «فجر الاسلام»
اين داستان، معروف به فريضۀ حماريه (يا داستان الاغيه) است. چون يكى از برادران، به خليفه گفت: فرض كن پدر ما الاغ بوده است! و «حجريه» و «يميّه» هم خوانده مىشود؛ زيرا برخى روايت كردهاند كه وى گفت: فرض كن پدر ما سنگى بوده كه در دريا انداخته شد. «عمريه» هم خوانده مىشود؛ زيرا عمر در اين قضيه دو قول مختلف دارد! !
@DUROUS_ALSHABAB