🏮 دلنوشت؛ بهترین بابای دنیا ...
یادمه ۱۶ یا ۱۷ سالگی حال دلم خیلی بد بود. توی اون سن و سال نمیدونستم آیندهام چی میشه و قراره چیکار کنم و از بد روزگار مسئولیتهای سنگینی که خیلی فراتر از سن و سال من بود روی دوشم سنگینی میکرد.
یه پوستر توی اتاقم داشتم که دو بیت شعر از امیرالمومنین(ع) بود و اون دو بیت شده بود زمزمهی من توی مشکلات، یه شب که احساس غم رو دلم سنگینی میکرد متوسل شدم به آقا، روبهروی پوستر نشستم و خیلی خودمونی گفتم مگه تو بابای همه ما نیستی؟ میشه منو از این مخمصه خارج کنی؟
از همون لحظهای که از ته دلم به مولا گفتم بابا مسیر زندگیم عوض شد، توی ۳ سال به توفیقاتی رسیدم که مطمئن بودم یکی دستمو گرفته و منو داره میکشونه توی این مسیر، هنوز این مسیر ادامه داره و بعد از حدودا ۱۵ سال هنوز اون #بـــابـــا گفتن مراقب دلمه و هر وقت من دور میشم اون نزدیکتر میشه و دستمو محکم تر میکشونه سمت راه درست ...
کانال؛ #داوود_ورمزیار👇
🆔 @D_varmazyar