eitaa logo
دهـہ شصتے ها
12هزار دنبال‌کننده
23.9هزار عکس
8.1هزار ویدیو
29 فایل
گذری بر دوران ڪودڪی ارسال خاطرات و عکسهاتون😍 @Parham22
مشاهده در ایتا
دانلود
3.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شنیده بودیم جای زخم‌ها می‌مونه ولی فکر نمی‌کردم یک رسم قدیمی باعث بشه جای بعضی غم‌ها هم به یادگار بمونه! دهہ شصتےها @dahee60
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پاییز برای من همیشه بوی چای تازه‌دم مادر را می‌دهد… کنار بخاری نفتی، با هیاهوی رفتن به مدرسه و دل پر از خاطره… 🍂💞 دهہ شصتےها @dahee60
دنیا یه بالکن اینطوری به هممون بدهکاره :) دهہ شصتےها @dahee60
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نگو که یادت نیست🥹 وسایل ساده و بی آلایش دخترای دهه شصتی 🥲 دهہ شصتےها @dahee60
1.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بفرست برای مامان مهربونت 🥹 دهہ شصتےها @dahee60
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کدوما رو یادته؟!🥲 دهہ شصتےها @dahee60
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه دهه هشتادیا اینا الان عمو دایی و باباتونن تحویل بگیرید 😅 دهہ شصتےها @dahee60
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_نوزده اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. بهش گفتم میخوام راجع
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. دیدم اگرکوتاه بیام پرو ترمیشه گفتم توکه سهله گنده ترازتوام نمیتونه منومجبورکنه گفت خواهیم دید..گفتم برو‌وبابا وازش دورشدم…ولی راستش بخوایدخیلی ترسیده بودم تاحالا ابوالفضل رواینجوری ندیده بودم خیلی عصبانی بود!البته تودلم گفتم به درک انگارمیخواد منوبخره پسره خل چل..وقتی برگشتم خونه بدون اینکه باکسی حرفبزنم رفتم تواتاقم وخودم روبادرس خوندن مشغول کردم..دقیقا نمیدونم چقدرگذشته بودم که تلفن زنگ خوردگوشام رو تیزکردم تابفهمم کیه..مامانم تلفن جواب دادبعدازاحوالپرسی چندثانیه سکوت کردبعدش گفت قدمتون روی چشم خوش امدید!!از اتاق امدم بیرون به مامانم گفتم کی میخوادبیاد؟مامانم گفت گوهرخانم اینا،گفتم چی؟!چراشما نمیخوایدبفهمیدمن ازاین پسربدم میادبخدابه زورم زنش بشم طلاق میگیرم..مامانم دمپای که کنارش بود برام پرت کردگفت توخیلی غلط میکنی دختره چشم سفیدتاحالاکی تو فک فامیل ما طلاق گرفته که تو دومیش باشی..تقصیربابات نبودکه مخالف درس خوندنتون بود بنده خدا راست میگفت وقتی میرید مدرسه با همه جور ادمی دوست میشید چشم گوشتون بازمیشه!! ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌‌ ┅┅┄┄❥┄┄┅┅
دهـہ شصتے ها
#سرگذشت_شیرین #رنگ_آرامش #پارت_بیست اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. دیدم اگرکوتاه بیام پرو
اسمم شیرین تویه خانواده شلوغ به دنیاامدم. کاش کاش میتونستم راحت به مامانم حرف دلم روبزنم وبگم عاشق یکی دیگه هستم ولی حیف که نمیتونستم چون میدونستم تودردسربزرگی میفتم حتی ممکنه بودبرای امیرم دردسر درست بشه دیدگاه خانواده من انقدربسته بودکه من جرات گفتن حقیقت نداشتم..دو سه ساعت بعدگوهرخانم به همراه شوهرش ابوالفضل امدن البته من همچنان تواتاقم بودم نرفتم بیرون..وقتی گوهرخانم سراغم گرفت مامانم بهش گفت یه کم ناخوش خوابیده ببخشید..چنددقیقه ای طول نکشیدکه برام پیام امد فکرکردم امیرباشورشوق گوشیم برداشتم اماروی صفحه گوشیم یه شماره ناشناس افتاده بود..وقتی پیام بازش کردم دیدم ازطرف ابوالفضل،نوشته بود تایکی دوساعت پیش سالم بودی چی شد؟یهو مریض شدی!! چرا بهشون نگفتی سرقراربامن بودی؟روت نشد؟این بدبختاخبرندارن دخترمثلا سربه راهشون چه جونوریه که دوست پسرم داره؟از امیرخان بهشون میگفتی..میخوای خودم بگم دوست پسرداری !!!چندباربااون قرارگذاشتی کجاهاباهاش رفتی چه کارهای باهاش کردی؟هنگ بودم این عوضی شماره من روچه جوری پیداکرده بود!! ادامه در پارت بعدی 👇 ‌‌‌‌‌ ┅┅┄┄❥┄┄┅┅ 🆔️
این چراغ علاالدین ها رو یادتونه؟ باهاش هم خونه گرم می‌شد هم غذا پخته می‌شد انگار دیروز بود گرمای مطلوبی داشت و وقتی از سرمای بیرون میومدیم خونه دورش حلقه می‌زدیم تا گرم شیم. چه روزای خوبی بود. هم زمستوناش زمستون بود و سرد هم گرمای خونه‌ها با چراغ نفتی بیشتربود کاش قدرش رو می‌دونستیم دهہ شصتےها @dahee60