فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من شبا خوابم نمیبره...
اخه دلم برا بابا تنگ میشه!🥺💔
مدیون خانواده های شهداییم...🌿
#صدࢪعشق💙
#کلیپداداشمصطفے
#شهید_مصطفی_صدرزاده🥀
(هر روز غذای نذری)
در خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی آمده است که ایشان جدولی از ذکر و نام ائمه اطهار آماده کرده و در آشپزخانه روی یخچال نصب کرده و توصیه داشتند تا موقع پخت غذا در هر وعده غدا نام آن معصوم برده شده و غذا به نیت ایشان آماده شود به این شکل در تمام ایام سال غذای نذر شده به ائمه معصومین صرف می کردند💚
#شهید_سیاهکالی_مرادی
#معرفی_شهید
نام : شهید حسن آبشناسان
تولد : 19 / اردیبشهت / 1315
محل تولد : تهران _ محله ی نازی آباد
شهادت : 8 / مهر / 1364
محل شهادت : عراق _ منطقه سرسول کلاشین
سن : 49
مزار : تهران _ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) _ قطعه 26 _ ردیف 79 _ شماره 47
خلاصه ای از زندگی :
سلام من حسن آبشناسان فرزند آقا قربانعلی هستم .
در دوران نوجوانی با اسلام و آموزههای انسان ساز آن آشنا شدم . در یکم مهر ماه 1336 پس از گذراندن دوره دبیرستان ، وارد دانشگاه افسرى امام علی(ع) شدم . در 1339 با درجه ستوان دومی دانشآموخته گردیدم .
دوره مقدماتى افسری را در 1340 به پایان رساندم . به دنبال آن ، در شهرهای دورافتاده ایران به کار گرفته شدم . نخستین دوره تکاوری را که در ایران راهاندازی شد ، با پیروزی پشت سرگذاشتم . همچنین، در 1356 دوره عالى ستاد فرماندهى را گذراندم . در 1350 از استان خوزستان به استان فارس فرستاده شدم و نزدیک ده سال را در شیراز سپری کردم .
در این مدت، دوره تکمیلی چتربازی و تکاوری کوهستان را در ایران و اسکاتلند گذراندم . در این مدت زبان انگلیسی را نیز به خوبی فراگرفتم . با ورزشهای دوومیدانی ، والیبال ، بسکتبال ، پینگ پنگ ، شنا ، سوارکاری و جودو نیز آشنا بودم .
به لطف خدا در این مدت توانستم در پناه ارزشهای اسلامی و پرهیزگاری خود را از پلیدیها و پلشتیهای جامعه زمان حکومت محمدرضا شاه به دور نگه داردم.
⚘در محـ♡ـضر شھـ♡ـدا⚘
بعد از پیروزی انقلاب به درجه سرهنگی ارتقا یافتم . تا پیش از جنگ تحمیلی ، در کردستان با آشوبگران و ضدانقلاب در ستیز بودم . در روزهای نخست جنگ تحمیلی عراق علیه ایران ، مسئولیت یکی از تیپهای لشکر ٢١ حمزه در شمال غرب ایران را به دوش داشتم .
با پایه ریزی ستاد جنگهای نامنظم در هفتم مهر 1359 به آنها پیوستم و با شماری از بسیجیان داوطلب ، نبرد چریکی خود را در کوهپایه های دشت عباس آغاز کردیم و در مدت کوتاهی ، آسیب سنگینی به نیروهای عراقی وارد نمودیم .
در این مدت جوانان موتورسیکلت سوار را از کوچه و خیابانهای نازی آباد تهران گردآوری میکردم ، به آنها آموزشهای ویژه ای میدادم و همه را با نام «گروه ویژه اسب آهنی» به جبهه های حق علیه باطل میفرستادم .
به سازماندهی نیروهای ارتش و سپاه توجه داشتم و در این راه با شهید بروجردی همکاری های خوبی داشتیم تا اینکه توانستیم شهر بوکان در استان آذربایجان غربی را از وجود ضد انقلاب و گروهک کومله پاکسازی کنیم . همچنین محور سردشت - پیرانشهر که از جنگلهای انبوه آلواتان ، کوههای سربه فلک کشیده و تنگههای پرپیچ وخم پوشش مییافت با همکاری توام سپاه و ارتش پاکسازی شد .
در سال 1362 به فرماندهی نیروهای ارتش در قرارگاه حمزه سیدالشهدا در شمال غرب ایران گماشته شدم . در سال 1363 نیز بر پایه دستور رسمی قرارگاه رمضان ، فراهم نمودن آموزش جنگهای چریکی سپاه پاسداران به اینجانب واگذار شد .
سرانجام در هشتم مهرماه 1364 ، در حالی که فرماندهی لشکر 23 نوهد (نیروی ویژه هوابرد) و قرارگاه شمال غرب ارتش یعنی بخشی از قرارگاه حمزه سیدالشهدا را به دوش داشتم ، به هنگام نبرد قادر که با برنامه ریزی خودم همراه بود ، در منطقه سرسول کلاشین شمال عراق با ترکش توپ دشمن شربت شیرین شهادت را نوشیدم .
همرزم شهید :
زمانی که عراق بسیاری از شهرها را موشک باران میکرد ، حسن نامه ای به صدام حسین ، با این مضمون نوشت :
اگر جناب صدام حسین ، امیر جنگی است و فنون نظامی را خوب میداند و نظریه پرداز جنگی است ، پس به راحتی میتواند در دشت عباس با من و دوستان جنگاورم دیدار کند و با هر شیوه ای که میپسندد ، بجنگد ، نه اینکه با بمب افکنهای اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد .
در پاسخ به نامه آبشناسان ، صدام حسین ، سرلشکر قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید قدرت بعث را به ایرانیها نشان بدهد .
سالها پیش از آن در اسکاتلند ، حسن ، عبدالحمید و گروهش را در ورزش کوهنوردی ارتشهای برگزیده جهان ناکام گذاشته بود . در آنجا بود که گروه حسن اول شد و عراقیها هفتم شدند .
دست سرنوشت در میدان جنگ حقیقى ، دیگر بار حسن را در برابر سرلشکر عبدالحمید قرار داد و به دنبال نبردی طولانی ، لشکر عراقی شکست خورد و فرمانده پرآوازه صدام هم اسیر شد .
بخشی از وصیت نامه :
از فرزندانم می خواهم با کسب دانش در خدمت اسلام کوشا باشند .
آرزو داشتم ، حج را در زمان حیات انجام دهم ؛ چنانچه شهید شوم ، انجام شده است .
محل دفن من ، کربلا باشد ؛ اگر راه کربلا را خود باز کردم ، آسان است ، ولی اگر زودتر شهید شدم ، پیکرم به صورت امانی در خاک بماند تا پس از بازشدن راه و انقلاب عراق ، این کار انجام شود .
عرض سلام خدمت اعضای خوب کانال
نظرات، انتقادات، پیشنهاداتتان را به ما به صورت ناشناس بگوئید👇😊
https://harfeto.timefriend.net/16222658499098
بیسیم چی با خط ناشناس☺️👇
https://harfeto.timefriend.net/16222658499098
منتظر صحبت های شما عزیزان هستیم😊😉👇
https://harfeto.timefriend.net/16222658499098