『 در محضر شهدا 🇵🇸』
نام : شهید جواد الله کرم تولد : 2 / تیر / 1360 محل تولد : تهران _ مهرآباد شهادت : 19 / اردیبهشت / 1
خلاصه ای از زندگی :
سلام به همگی من جواد الله کرم هستم .
خداروشکر از همون اول مادرم خیلی مراعات می کرد که بدون وضو به من شیر ندهد و همین امر و تربیت درست والدینم ، باعث شد که سرگرمی روزهای کودکی و نوجوانی من مسجد باشد .
اخلاق برای من خیلی مهم بود حتی در جلسه خواستگاری هم به همسرم گفتم که اخلاق برای من مهمترین چیزه و کسی که اخلاق نداره ایمان نداره . یادمه شب عروسیم پا به مجلس خانم ها نذاشتم ، از قبل قرارمان همین بود .
به نظرم خیلی اشتباه است داماد به مجلس خانم ها بیاید ، هم مهمان ها به سختی می افتند ، هم داماد موذب می شود . قاب عکسی ازم را که همان روز در آتلیه گرفته بودیم آماده کردند و در مجلس گرداندند . فرزندانم ، زهرا و علی اکبر حاصل این ازدواج هستند .
من لیسانس و کار و زندگی خودم را داشتم اما با آغاز جنگ سوریه از سال 1390 داوطلبانه راهی این کشور شدم و از جمله مستشاران و نظامیان زبده ی ایرانی به حساب می آمدم .
یکی از مهمترین دلایلم برای رفتن به سوریه این بود که اگر به سوریه نرویم باید در ایران با دشمن رو به رو شویم . اعتقاد داشتم که حتی اگر حرم حضرت زینب (س) هم در سوریه نبود باید می رفتم و چیزی از اهمیت رفتنم کم نمی شد چه برسد به اینکه بحث حرم هم پیش آمده بود . سوریه محور مقاومت ما است اگر از دست برود خطر بزرگی برای انقلاب اسلامی است و از طرف دیگر غرور و غیرتم اجازه نمی داد که زنان و کودکان مسلمان در این کشور بی دفاع و بی سرپناه بمانند .
در سال های 93 و 94 در سوریه سه بار مجروح شدم ولی دوباره به جبهه ها بازگشتم و در نهایت در 19 اردیبهشت سال 95 و در زمان آتش بس ، با گلوله ی تکفیری ها در جنوب غربی حلب به دیدار یار رفتم و پیکرم نیز در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار داشتم تا اینکه بعد از چهارسال پیکرم شناسایی شد و به وطن و آغوش خانواده ام بازگشت .
همسر شهید :
برایمان جا افتاده بود که آقا جواد خانواده اش را دوست دارد اما تکلیف را مهمتر از خانواده می داند برای همین هرگز مانع رفتنش به ماموریت نشدیم .
خیلی به بالا بردن سطح سواد خانواده اهمیت می داد ، معتقد بود که حزب اللهی باید با سواد باشه وگرنه عرصه های علمی در مملکت شیعه دست آدم های ناصالح می افتد .
به فضل خدا ایشان به من در زمینه تحصیل خیلی کمک کرد . در حقیقت مشوق اصلی برای درس خواندنم خودش بود . زمانی که خانه بود سر بچه ها را گرم می کرد و به امور خانه می رسید تا بتوانم درسم را بخوانم . وقتی در مقطع دکتری در دانشگاه تربیت مدرس پذیرفته شدم خیلی خوشحال شد .
همرزم شهید :
شب بود ، همه جمع نشسته بودیم و داشتیم شوخی میکردیم ، جواد گفت : بچه ها امشب کمتر شوخی کنید . تعجب کردم ، به شوخی گفتم : جواد نکنه داری شهید میشی .
گفت : آره نزدیکه ...
هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم .
همه لحظه ای سکوت کردند .
یکی از بچه ها دوربین آورد و گفت : بگذار چند تا عکس بگیریم . قبول کرد ، نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم و فرداش جواد شهید شد ...
همرزم شهید :
با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن ، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید ، کسی را صدا نمی زد ، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند . در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشت .
سخن شهید :
مهم نیست چه مسیولیتی داریم و کجا هستیم هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم .
#درمحضرشهدا🥀
@DarMahzarSHohada313
نام کتاب : اسیر کوچک
نویسنده : آقای حسین نیری
انتشارات : سوره مهر
تعداد صفحات : 134
خلاصه ای از کتاب :
اسیر کوچک روایتی تازه از جنگ تحمیلی از زبان کوچکترین اسیر آن است .
این راوی همراه خانواده اش اسیر دشمن میشود . این اسیر کوچک از جابه جاییهایشان در اردوگاههای مختلف ، از خانوادههای اسیر دیگر و از شرایط خانوادهها در اردوگاههای دشمن صحبت میکند .
غلامرضا رضازاده درباره اتفاقاتی چون دیدار با نمایندگان صلیب سرخ و اتفاقاتی که پس از آن میافتد و دیدار با شهید تندگویان توضیحاتی میدهد . از اتفاقات جالب دیگری که در این کتاب روایت شده موضوع دیدار معاون نخست وزیر عراق ، طه یاسین رمضان از اردوگاه و گفتوگو با او است .
#درمحضرشهدا🥀
@DarMahzarSHohada313
#احکام
#لمس_اسما_متبرکه
مس قرآن(بخش دوم)
تماس موی انسان با خط قرآن بدون وضو اشکال ندارد.
(مطابق با فتاوای آیت الله خامنه ای (مدضله))
باسمه تعالی
چله ی حدیث علوی
امیرالمومنین: هرکس در دارایی اش دو شریک دارد : وارث و حوادث.
#حدیث_روز