eitaa logo
دریـــــچــــــہ🍁
1.3هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
890 ویدیو
6 فایل
🏞 #دریچه (کافه شعر بچه مذهبیا) 🍁کانال ادبی(شعر، متن ادبی،عکس نوشته ، انگیزشی و ...) اینجا👈 @Admin_111 منتظر دریافت اشعار و انرژی مثبت شما هستم😍 🦋🌱زندگی زیباست ای زیبا پسند...💌
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️🌧☂ کاش بارانی ببارد قلب‌ها را تر کند بگذرد از هفت بند ما، صدا را تر کند قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه‌ها رشته رشته مویرگ‌های هوا را تر کند بشکند در هم طلسم کهنه این باغ را شاخه‌های خشک و بی بار دعا را تر کند مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت سرزمین سینه‌ها تا ناکجا را تر کند چترهاتان را ببندید ای به ساحل مانده‌ها شاید این باران -که می‌بارد- شما را تر کند @Dariche1
❤️🌊🐚 ماه خنديد به کوتاهی شور و شعفم دست بردم به تمنا و و نيامد به کفم کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موج؟ جذبه ی ديدن تو ميکشد از هر طرفم راه ترديد مسير گذر عاشق نيست چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟ پدرانم همه سرگشته ی حيرت بودند من اگر راه به جايی ببرم ناخلفم زخم بيهوده مزن، سينه ام از قلب تهی است بهتر آن است که سربسته بماند صدفم @Dariche1
🌆🏙🌃 ايــن روزهــا کــه مــي‌گــذرد، شــادم! ايــن روزهــا کــه مــي‌گــذرد، شــادم کــه مــي‌گــذرد! ايــن روزهــا، شــادم کــه مــي‌گــذرد . . .   @Dariche1
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است @Dariche1
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف اما رفیق بر همه چیزی مقدم است @Dariche1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا... چه میدانی تو از امروز، چه میدانم من از فردا... همین یک لحظه را دریاب که فردا قصه اش فرداست... @Dariche1
🦋🎈🕯 کودکی‌هایم اتاقی ساده بود قصه‌ای، دور اجاقی ساده بود شب که می‌شد نقش‌ها جان می‌گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می‌شدم پروانه، خوابم می‌پرید خواب‌هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می‌کردم به شوق آشتی عشق‌هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود @Dariche1
زمان هردو را برد هم بادبادکم را هم کودکی‌هایم را و من نخ خاطره‌ها در دستم گره خورده به جایی در گذشته‌ها @Dariche1
چشم می‌بندی و بغض کهنه‌ات وا می شود تازه پیدا می شود آدم که تنها می شود دفتر نقاشی ان روزها یادش بخیر راستی! خورشید با آبی چه زیبا می شود توی این صفحه بساط چایی مادربزرگ عشق گاهی در دل یک استکان جا می شود زندگی تکرار بازی‌هاي‌ ما در کودکی ست یک نفر مادر یکی هم باز بابا می شود چشم می‌بندی که یعنی توی بازی شب شده پلک برهم می زنی و زود فردا میشود گاه خودرا پشت نقشی تازه پنهان می کنی گاه شیرین است بازی گاه دعوا می شود می‌شماری تا ده و دیگر کسی دور تو نیست چشم را وا می کني و گرگ پیدا میشود این تویی طفلی که گم کرده ست راه خانه را می‌گریزد، هی زمین می‌افتد و پا می شود گاه باید چشم بست و مثل یک کودک گریست چیست چاره؟ لااقل آدم دلش وا می شود تو همان طفلی که نقاشی‌اش کفتر بودو صحن و دلت اینروزها تنگ است آیا میشود؟ @Dariche1
نخستین روز دبستان بازگرد کودکی‌ها شاد و خندان بازگرد بازگرد اي خاطرات کودکی بر سوار اسب‌هاي‌ چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند درس‌هاي‌ سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد چاپلوس کاکلی گنجشککی باهوش بود فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است باوجود سوز و سرمای شدید ریزعلی پیراهن از تن می‌درید تا درون نیمکت جا می‌شدیم ما پر از تصمیم کبرا می‌شدیم پاک کن‌هایي ز پاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه‌هایش درد داشت گرمی دستانمان از آه بود برگ دفترهامان به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسی‌هاي‌ من یادم کنید بازهم در کوچه فریادم کنید همکلاسی‌هاي‌ درس و رنج و کار بچه‌هاي‌ جامه‌هاي‌ وصله دار کاش هرگز زنگ تفریحی نبود جمع بودن بودو تفریقی نبود کاش می ‌شد باز کوچک می‌شدیم لااقل یک روز کودک می‌شدیم یاد ان آموزگار ساده‌پوش یاد ان گچ‌ها که بودش روی دوش اي معلم نام و هم یادت به خیر یاد درس آب و بابایت به خیر اي دبستانی‌ترین احساس من باز گرد این مشق‌ها را خط بزن @Dariche1