فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞😍👏
به چنگ آورده ام گیسوی معشوقی خیالی را
خدا از ما نگیرد ، نعمت آشفته حالی را
خداروشکر امشب هم حریفی پیش رو دارم
که با او می توان نوشید ساغرهای خالی را
مرا در بر بگیر ای مهربان هرچند می دانم
ندارم طاقت آغوش یک دریا زلالی را
ز مستی فاش می گویم تورا بوسیده ام اما
کسی باور ندارد حرف مست لا ابالی را
#فاضل_نظری
@Dariche1
💔
بیقرارے
سهمِ مَن شُد
بیخیالے ڪار او
عاشقان!!!
اینگونه آیا
عِشق قسمت میڪنید؟
#حمید_رضا_یگانه
@Dariche1
💔🤲💘
خدا هر بنده ی درمانده را ضایع نگرداند
غمت را جای عشقت سهم این طالع نگرداند
به اخمم می کشی آخر برای جان به در بردن ،
مرا از مهلکه بی مهرتو ،قانع نگرداند
شبیه خشم چنگیزی ،دعا کردم خدا شاید
چنین کشتن به رسم عشق را شایع نگرداند
خمارچشم هایت دربه در می آیم و ای کاش
خدا میخانه ات را مسجد جامع نگرداند
تورا می جویم و ای کاش این دنیا حجابی را
میان ِ چشم من با چشم تو مانع نگرداند
تو را در آسمان می جویم و دست قضا ،ای کاش
تو را روی زمین دور از نظر واقع نگرداند
#سید_مهدی_نژاد_هاشمی
@Dariche1
🌹تو زیباصورتی فامیل نزدیک خداوندی
🍀گمانم زادهی رعدی و از پشت دماوندی
🌹به شورانگیزی ابری ولی دراوج آتش،باد
🍀شر و شوری و امّا بر اصولی نیک، پابندی
🌹خبرداری که شهری روی لبخند تو شاعر شد!
🍀چرااینگونه کافرگونه بیرحمانه میخندی؟
🌹میان چشم هایت ارتش نازی کمین کرده
🍀نگاهم را به تیر و شعله و سرنیزه می بندی
🌹شبی صدبار میگویم که آخر میکشیم اما
🍀فریبم میدهی هر دفعه با تکرار ترفندی
#صاحب_عزیزی
@Dariche1
💔💓💞
خواستم دیر کنم دلنگرانم باشی
دست افتاده به دور چمدانم باشی
تا ته جادهی پاییز دویدم که شبی
به "زمستان" برسم تا تو کنارم باشی
تا ته جادهی پاییز تحمل کردم
زرد ماندم که تو یلدای خزانم باشی
به تماشای گل از دور قناعت کردم
قسمت این بود که در حد توانم باشی
قسمت این بود سرم بیتو به زانو برسد
شاهد کاستی و ضعف زبانم باشی
دو سه کبریت ته قوطی عمرم مانده
کاش تا دست به بعدی برسانم، باشی
#علی_صفری
@Dariche1
💞💓💞💓💞💓💞💓💞💓
مجالی گر بیفتد دستمان در،گاه تنهایی
در آغوش تو خواهم خفت، اگر آغوش بگشایی
جهانی جزوهِ غم داد به دست آرزو هایم
تو استادم شو ،درس شادمانی ده بشیدایی
گلوی شعرهایم را به حس تازه ای تر کن
به حس تازه ای غیر از فراق و ناشکیبایی
من از مِهر تو مرتاضم ،بجز باتو نمی سازم
نه در بند تنی بودم ،نه پابند تمنایی
خیال زلف شبگونت ،شرر انداخت بر روزم
سحر هم سوختم از تب به بیماری رویایی
دل از غم قیرگون است و شراب نغمه ای خواهم
گذارم بر لب حسرت به قصد باده پیمایی
بنازم گردش چشمت چه گَردی میکند بر پا
نسیمم میشود طوفان چو مژگانت به هم سایی
چو یوکابد مرا باری ست که باید بسپرم بر نیل
برونم زخمی فرعون ،درونم لطف موسایی
من از روزی که دانستم عصای دست نااهلم
کشیدم سینه ی خود را به آغوش چلیپایی
جگر بند کبابم را غذای گرگ ها کردند
ببخش گر آتش آهم کشیده قد به رسوایی
نه دردم میشود درمان ،نه درمان میشود دردم
مگر که گوشه ای از دل به این دلداده بخشایی.
#الهام_امریاس
@Dariche1
🍂
چون که «عشق» آمد و
همقامتِ آغوش تو گشت؛
در زبان واژهیِ زیبای «بغل» ساختهشد!
#جواد_مزنگی
@Dariche1
💔🎍
خيال خام پلنگ من به سوي ماه پريدن بود
و ماه را ز بلندايش به روي خاك كشيدن بود
پلنگ من دل مغرورم پريدو پنجه به خالي زد
كه عشق ماه بلند من وراي دست رسيدن بود
من و تو آن دو خطيم آري موازيان به ناچاري
كه هر دو باورمان زاغاز به يكدگر نرسيدن بود
گل شكفته خداحافظ اگرچه لحظه ديدارت
شروع وسوسه اي در من به نام ديدن و چيدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ريخت به كام من
فريبكار دغل پيشه بهانه اش نشنيدن بود
اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود
چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود
#حسین_منزوی
@Dariche1
🌌
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی:
از این عشق حذز کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق؟" ندانم
نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو اما
به چه حالی
من از آن کوچه گذشتم...
#فریدون_مشیری
@Dariche1
🌿🌷❤️
کاش هر صبح به دیدار تو بیدار شدن
بوسه چیدن ز لبت در پی گلزار شدن
مست و سرخوش شدن از جام وصال
همدم و هم نفس و همدل دلدار شدن
#پرهام_آریا
@Dariche1