آیا #اسلام هم خانهداری را کاری بیفایده و نوعی بیکاری میداند یا خیر؟🤔
امام خامنه ای(دامت برکاته) درباره اهمیّت خانه و خانه داری زنان بیان میکنند: مسألهی مادری، مسألهی همسری، مسألهی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است…. یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشتهی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است.👌
کدبانوی خانه شما باید باشید؛
اصلًا محور این است.
اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکهی زنبور عسل تشبیه کنیم. 😇😇
کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچهها محبّت و نوازش ببینند؛
#ادامه_دارد...
#شهیده_فوزیه_شیردل _کیست؟
... هلی کوپتر ساعت 4 بعد از ظهر در محل معین بر زمین نشست... رگبار گلوله دشمن از هر طرف باریدن گرفت... ما بهسرعت مشغول تخلیه آب و نان و خرما و مهمات مختلفی شدیم که تیمسار فلاحی برای ما فرستاده بود ... از طرف دیگر عدهای نیز کشته ها و مجروحین را از داخل بهداری حمل کرده و سوار هلی کوپتر میکردند و این کارها نیز به سرعت انجام می گرفت ...
هر کس کاری می کرد ... عدهای به تیراندازیهای دشمن پاسخ می گفتند ... عده ای مجروحین و شهدا (ازجمله شهید فوزیه شیردل) را سوار هلیکوپتر می کردند و عده ای نیز مهمات را تخلیه و در کنار بهداری می گذاشتند...
همه چیز آماده شد و هلی کوپتر صعود کرد ... اما از روی اضطراب... زیر رگبار گلولهها که خلبان میخواست هر چه زودتر اوج بگیرد کنترل خود را از دست داد و پروانه هلی کوپتر با تپه جنوبی تصادف کرد و شکست و هلی کوپتر که چند متری بیشتر بالا نرفته بود، به زمین نشست و دوباره بلند شد...
... و دوباره در نقطه دیگری به زمین اصابت کرد و از آنجا که نیمی از پروانه اش شکسته بود و نیم دیگر پروانه تعادل خود را از دست داده بود و پایین تر از حد معمول پایین می آمد و در هر چرخش خود به زمین ضربه می زد و فردی بی جان بر زمین می انداخت و خود خیزان خیزان به کنار عمارت بهداری رسید و درست در کنار انبار مهمات و مواد انفجاری که تازه تخلیه کرده بودیم،در زاویه عمارت و تپه محصور شد...
موتور هلی کوپتر همچنان میگشت و پرههای شکسته شده پروانه همچنان با دیوار عمارت و تپه جنوبی اصابت میکرد و ضربات سنگینی به هلی کوپتر وارد می آورد ...کابین هلی کوپتر متلاشی شده بود و جسد نیمه جان دو خلبان آن به بیرون آویزان شده بود. در حالیکه پای آنها همچنان در داخل کمربندصندلی گیر کرده بود و با گردش موتور و لغزش هلی کوپتر ،اجساد آنها نیز تلو تلو میخورد...
مجروحین داخل هلی کوپتر همه شهید شده بودند و از همه غم انگیزتر، جسد همان دختر پرستاری (شهیده شیردل) بود که گلوله پهلویش را شکافته و بعد از 18 ساعت خون ریزی بدرود حیات گفته بود و پایش در داخل هلیکوپتر و بدنش با روپوش سفید خونین از هلیکوپتر آویزان شده و گیسوان بلندش با دستهای آویزانش بر روی خاک کشیده میشد...
#ادامه_دارد
دارالقرآن فاطمیون ملارد
#شهیده_فوزیه_شیردل _کیست؟ ... هلی کوپتر ساعت 4 بعد از ظهر در محل معین بر زمین نشست... رگبار گلوله د
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه کرمانشاه، اینها خاطرات شهید چمران بود از صحنه پاوه و شهادت شهید فوزیه شیردل...
خواهر شهیده فوزیه شیردل هم از این شهید والامقام خاطرات شنیدنی دارد که اعزام خواهرش به پاوه یکی از آن خاطرات است و در این مورد میگوید: دوره آموزشی که تمام شد نوبت تقسیم نیروها بود...اکثر دوستان او تمایل به ماندن در کرمانشاه و کار کردن نزد خانوادههایشان را داشتند تا شرایط کاری راحتتری داشته باشند....
همان موقع اعلام شده بود که بیمارستان پاوه بیمارستان خیلی مجهزی نیست و به نوعی جور کمبود دستگاه ها و تجهیزات پزشکی را باید نیروی انسانی بکشند و شرایط خدمت در آنجا به دلیل منطقه محروم بودن خیلی سختتر از کرمانشاه است...
با همه اینها فوزیه خدمت در شهر پاوه را انتخاب کرد، چون معتقد بود از این طریق خدمتش ارج بیشتری دارد و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن باهمین محرومیت ها و رسیدگی به محرومین ...
بعد از اینکه به پاوه اعزام شد، معمولا پنج شنبه و جمعهها به خانه برمیگشت و غروب چهارشنبه میآمد و غروب جمعه برمی گشت. البته گاهی هم پیش میآمدکه یک هفته نمیتوانست بیاید و ما برای دیدنش باید دو هفته منتظر می ماندیم ... هربارکه میآمد دست پر بود ... از خرده ریزهایی که برای خانه می آورد تا هدیههایی که برای من و برادرهایم می گرفت و گاهی هم بسته به فصلی که بود سوغاتی هایی از شهرستان پاوه میآورد. سوغاتیهایی مثل مثل انگور و انار و...
#ادامه_دارد...