🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
#امام_رضا_علیه_السلام
#کرامت
#مرد_سلمانی
در مدت توقف حضرت رضا (علیه السلام) به شهر نیشابور، روزی وارد حمام شدند، سلمانی و آرایشگر برای تراشیدن موی سر مبارک آن حضرت به حضور معرفی شد و شروع به سر تراشیدن شد، در خاتمه امام توجهی به سنگ دست وی نموده سنگ تیز کن تیغ سنگ تبدیل به طلا شد.
سلمانی عرض کرد یابن رسول الله طلا از شما نمی خواهیم، تقاضای دیگری دارم.
حضرت فرمود: آنچه میل داری بخواه.
عرض کرد: ای مولا من آن را خواهانم که هنگام رفتن از دنیا در آن وقتی که ملک الموت برای قبض روحم حاضر شود مرا فراموش نفرمائید.
امام (علیه السلام) فرمودند: حالا طلا را برادر، ما به تو قول می دهیم که موقع مردن هم از تو فراموش نکنیم.
امام (علیه السلام) به خراسان آمدند، بعد از مراسم ولایت عهدی، روزی حضرت در میان مجلس مأمون خلیفه عباسی قرار گرفته بودند در حالی که کلیه وزراء و رجال مملکتی اطراف آن حضرت بودند، یکبار صدای حضرت را شنیدند که فرمود: لبیک و امام را ندیدند به فاصله کمی، دیدند حضرت را که روی مسند است.
مأمون گفت: یابن رسول الله کجا تشریف بردید.
حضرت فرمودند: مردی سلمانی آرایشگری در راه که آمدیم در شهر نیشابور از من خواست که دم مرگ کنار بالین او حاضر شوم، من هم به او قول دادم حالا که در مجلس نشسته بودم، صدای او را که در حال احتضار بودم، شنیدم مرا خواست من به وعده خود را وفا کردم، کنار بسترش رفتم و سفارش او را به ملک الموت کردم و برگشتم.
بسته ام عهد تا زنده ام و جان دارم
پا برون از ره مردان خدا نگذارم
داده با مهر رضا (علیه السلام) شیر مرا مادر من - تا بود جان به تنم بنده این دربارم
📚داستانهایی از امام رضا (علیه السلام)
نویسنده : قاسم میرخلف زاده
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸
کانال دارالقرآن فاطمیون ملارد
👇👇👇
https://eitaa.com/Darolghoranfatemion