چفیهء زرد رنگ عربی ام را روی چادرم می اندازم. نگاهم گنبد را می کاود. دانه های اشک آرام روی صورتم سر می خورند. نگاهم می رود روی سارا. صورتش کامل خیس شده. صدای آقای فاطمی نیا طنین انداز می شود. نگاهم بر می گردد روی حرم.
چشمانم را را باز می کنم. نه حرم هست و نه سارا، نه آقای فاطمی نیا و صورت های خیس،نه تصویر تار گنبد و نه صدای نقاره خانه.
چفیه را میان انگشت هایم می فشارم...:)!
#مرورِخاطرات
هدایت شده از ²حامین"¹Hamin:)🤌🏼❤️🩹
میگمنظرتونهپروفچنلبشهآرمِمحفل؟!😎✌️🏽
ناشناسبگید...!:(🙂🌱
#حامین
#ادیتعکس
#محصولخودمونِ🤞🏽
https://eitaa.com/haminemahfell