به سوریه که اعزام شده بود، بعضی شب ها با هم در فضای مجازی چت میکردیم، بیشتر حرفهایمان احوالپرسی بود او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم و اندک آبی می ریختیم بر آتش دلتنگی مان...
روزهای آخر ماموریتش بود گوشی تلفن همراهم را که روشن کردم، دیدم عباس برایم کلی پیام فرستاده است...!
وقتی دیده بود که من آنلاین نیستم نوشته بود:
آمدم نبودی، وعده ی ما بهشت...
#شهید_عباس_دانشگر🌷
@memelat
📸دست نوشته شهید «مدافع حرم» برای همسرش در روز اعزام
#شهید_عباس_دانشگر
#تازه_داماد
#روز_ازدواج
#دهه_هفتادی
@memelat
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود، اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید، یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد، وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند! به عربی پرسید: چتون شده؟! گفتند: شما گفتید دراز بکشید!
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید، به روی خودش نیاورد، گفت: میخواستم ببینم بیدارید یا نه! بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد، آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.
🌷 #شهید_عباس_دانشگر🌷
#شبتون_شهدایی
راوی: همرزم شهید
{اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمد