eitaa logo
دریای بندگی
81 دنبال‌کننده
22هزار عکس
14.4هزار ویدیو
1.8هزار فایل
🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺در كشور عشق مقتدا خامنه ایست فرماندهی كل قوا خامنه ایست🌺 ارتباط با ادمین کانال👇🏼 @amini_313313
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ ♥️🎙 زمانے که حوزه علمیه بود در هفته چند بار به بهانه های مختلف می رفتیم و بهش سر می زدیم که براش غذای گرم ببریم ویا اینکه باهم بریم بیرون شام بخوریم...🍃 یه شب دیر شده بود، گفت : "مامان الان نمیذارن برم داخل! میگن کجا بودی؟" منم به شوخی گفتم: "بگو با ولی ام بودم😁" از این فکر که نمی تونه غذای گرم بخوره در عذاب بودم...💔 می گفت: "اینجا برای ساختن جسم و روح است!🖐🏻✨" حتی شهریه حوزه را قبول نمی کرد... اعتقاد داشت این برای کسانے است که ریاضت می کشن و درست حسابی درس می خونن! یکی از ویژگی‌ های مصطفے مبارزه با نفس بود.💯♥️  راوی مادرشهید @memelat
⭕️کجای کاری! بچه های رزمنده‌ی ما برای رفتن به جهاد خودشون رو افغانستانی جا میزدن و شناسنامه‌ی افغانی میگرفتن! این حلقه‌ی بین ملت‌ها با ریختن خون مستحکم‌تر میشه! «صمصام» @memelat
🌱سیره شهدا + خیلی به بحث اهمیت میداد ... وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم می‌کرد ... میپرسیدم : چی شده باز ؟! _با دلخوری میگفت: این همه ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد.😔💔 🥀 @memelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به یاداقا مصطفی صدرزاده💔 وقتی کار فرهنگی را شروع میکنیم با اولین چیزی که باید بجنگیم،خودمان هستیم. وقتی که کارتان میگیرد و دورتان شلوغ میشود؛تازه اول مبارزه است . زیرا تازه شیطان به سراغتان می‌آید. @memelat
آبےتر از آنیم که بی رنگ بمیریم... از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم! فرصت بده اے روح جنون تا غزل بعد ؛ در غیرت ما نیست که در ننگ بمیریم...
‌ رفیقش‌ می گفت: گاهی میرفت‌ یه گوشه‌ای خلوت،چفیه‌اش‌ رو‌ می‌کشید‌ روی سرش‌ درحالت‌ سجده‌ می‌موند.. به قول‌ معروف‌ یه گوشه‌ای خدا رو‌ گیر می‌آورد.. مصطفی واقعا‌ً عبد‌ِ صالح‌ بود..! ❤️
خاطره_شهید🕊 یک روز بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ... چند تا پله می‌خورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ... من از پلہ‌هـا بالا رفتم و دیدم کہ مصطفی حتی از پلہ‌هـا هم بالا نیامد !! پایین ایستادہ بود و با لحن تندی گفت : « اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید خودتان باید کارهای من را جور کنید». دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود من فقط او را نگاہ می‌کردم ... گفتم من بالا می‌روم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحه‌ای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می‌ کرد !! کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ... سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد. مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ... آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود ...✨🌿 ⁩⁩⃟🇮🇷 ⁩⁩⃟🇮🇷راوی همسر شهید
◾️✨ . "زینـبۜ‌از‌معـرڪہ‌هـٰادیـدتـورا . . خـوش‌بـہ‌حالـت‌ڪہ‌پسنـدیـد‌تـورا🌸"
خاطره_شهید ♥️🎙 مصطفے خیلی مبادی آداب بود ... نسبت به بزرگترها مخصوصا پدربزرگ و مادربزرگ ها🍃✌️🏻 اگر در روز ده بار می رفت خدمت پدربزرگ یا مادربزرگ ،مقید بود دستشون ببوسه و قربون صدقشون بشه♥️ و همیشه می گفت خداوند سایه این بزرگان از ما نگیره که مایه ی خیر و برکت هستند✨ مصطفی از کودکی با پدربزرگش صمیمی بود... هروقت کوچکترین فرصتی پیش میومد، خدمت بی بی و بابا می رسید🖐🏻🌸 و بهفاطمه ، از کودکی یاد داده بود مثل خودش احترام بذاره به بزرگترها. 🌱 راوی مادرشهید!
ازش‌پرسیدم‌:دوست‌داری‌روی‌قبرت‌چی‌بنویسن؟! کمی‌فکرکردوگفت: آن‌کس‌که‌توراشناخت‌جان‌راچه‌کند؟! فرزندوعیال‌وخانمان‌راچه‌کند؟! دیوانه‌کنی‌هردوجهانش‌بخشی... دیوانه‌ی‌توهردوجهان‌راچه‌کند؟! درنهایت‌هم‌همین‌شعرروی‌مزارشون‌نوشته‌شد! به‌روایت‌دوست‌شهیدمصطفی‌صدرزاده✨🍂