eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 امام صادق علیه السلام ‌ 🌹 (خداوند) مردمى را به مصيبت ها گرفتار كرد، ولى آنان صبر كردند، در نتيجه، آن مصيبت ها براى آنان به نعمت تبدیل شد. ❤️ ‌ تهذيب‌الأحكام،ج۶،ص۳۷۷ 📚 📚 @Dastan 📚
هدایت شده از داستان‌های آموزنده
🚗🏊🚗🏌🚗🏊🚗 🎭 😄 زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. یک روز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند. یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم می زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. 🏊دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: 🚗«متشکرم! از طرف مادر زنت!» 🏊زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد. داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: 🚗«متشکرم! از طرف مادر زنت» 🤓نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟ 😎همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود، که روی شیشه اش نوشته بود: 🏎«متشکرم! ازطرف پدر زنت!» •✾📚 @Dastan 📚✾•
امام علی علیه السلام فرمود: «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم» •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅ کسیکه، «شوخی کردنش» زیاد شود، ✳️ «هیبت»، و «شـکـوهـش» کم می شود. ✅ «بیهوده گویی»، «همنشین را» خسته کرده، ✳️ و، «انسانهای بزرگ» را، «کوچک و بی مقدار» مینماید. ✅ همیشه، چند «تكه كلام اختصاصی»، و «جالب» برای خود انتخاب كنيد، ✳️ و در «محاورات»، و «گفتگوها» از آنها استفاده نمایید. 📚 @Dastan 📚
🐑🐏🐐🐏🐐🐏🐐🐏🐐 چوپان بیچاره خودش را کشت که آن بز چالاک از آن جوی آب بپرد نشد که نشد. او می‌دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان... عرض جوی آب قدری نبود که حیوان نتواند از آن بگذرد… نه چوبی که بر تن و بدنش می‌زد سودی بخشید و نه فریادهای چوپان بخت برگشته! Ⓜ️پیرمرد دنیا دیده‌ای از آن جا می‌گذشت وقتی ماجرا را دید پیش آمد و گفت: من چاره کار را می‌دانم. آنگاه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و آب زلال جوی را گل آلود کرد. 🐐بز به محض آنکه آب جوی را دید از سر آن پرید و در پی او تمام گله پرید...! چوپان مات و مبهوت ماند. این چه کاری بود و چه تأثیری داشت؟ پیرمرد که آثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان می‌دید گفت: تعجبی ندارد... تا خودش را در جوی آب می‌دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد. آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید و من فهمیدم، این که حیوانی بیش نیست پا بر سر خویش نمیگذارد و خود را نمی‌شکند، چه رسد به انسان که بتی ساخته است از خویش و گاهی آن را می‌پرستد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 امیرالمؤمنین علیه‌السلام: با حُسن خلق (خوش اخلاقی) روزی ها فراوان می شود #خوش_اخلاقی #گسترش_رزق_روزی •┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
هدایت شده از داستان‌های آموزنده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. 1⃣به یکی از سمت راستی‌ها گفت: «تو کیستی؟» گفت: «عقل.» پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: «مغز.» 2⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟» گفت: «مهر.» پرسید: «جای تو کجاست؟» گفت: «دل.» 3⃣از سومی پرسید: «تو کیستی؟» گفت: «حیا.» پرسید: «جایت کجاست؟» گفت: «چشم.» 4⃣سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟» جواب داد: «تکبر.» پرسید: «محلت کجاست؟» گفت: «مغز.» گفت: «با عقل یک جایید؟» گفت: «من که آمدم عقل می‌رود.» 5⃣از دومی پرسید: «تو کیستی؟» جواب داد: «حسد.» محلش را پرسید. گفت: «دل.» پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟» گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.» 6⃣از سومی پرسید: «کیستی؟» گفت: «طمع.» پرسید: «مرکزت کجاست؟» گفت: «چشم.» گفت: «با حیا یک جا هستید؟» گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.» •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از داستان‌های آموزنده
#مادری به دخترش گفت: مواظب باش وقتی راه میری قدمهات رو کجا میذاری دخترش جواب داد: شما مواظب باشین قدمهاتون رو کجا میذارید، چون من پا جای پای شما میذارم. ✅ ثمره ی مادر خوب، دختر خوبه •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  رعایت حقوق مالی در همسایگی موسى ابن عيسى انصارى گفت بعد از نماز عصر با امير المؤ منين (عليه السلام) نشسته بودم. مردى خدمت ايشان رسيد. عرض كرد يا على تقاضائى دارم. مايلم حركت كنيد، پيش كسى كه مورد نظر من است با هم برويم و خواسته مرا برآوريد، فرمود: كار تو چيست؟  گفت من در خانه شخصى همسايه هستم. در آن خانه درخت خرمائى هست كه در موقع وزش باد از خرماى رسيده و نارس مى ريزد و يا پرنده اى از بالاى درخت مى اندازد. من و بچه هايم از آنها مى خوريم بدون اينكه به وسيله چوب يا سنگ آنها را بريزيم اكنون مى خواهم شما واسطه شويد كه از من بگذرد. موسى بن عيسى مى گويد حضرت به من فرمود حركت كن با هم برويم . در خدمت ايشان رفتيم ، پيش صاحب درخت كه رسيديم على (عليه السلام) سلام نمود. او جواب داد، احترام كرد و شادمان شد. عرض كرد يا على به چه منظور تشريف آورده ايد. فرمود اين مرد در خانه تو مى نشيند از درخت خرمائى كه دارى با يا پرنده مى ريزد بدون اينكه باد سنگ يا چوب بزنند آمدم درخواست كنم او را حلال كنى . صاحب باغ امتناع ورزيد. مرتبه دوم حضرت درخواست كرد. باز قبول نكرد. در مرتبه سوم فرمود به خدا قسم از طرف پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ضامن مى شوم در قبال اين كار خداوند بستانى تو را در بهشت عنايت كند. اين بار هم نپذيرفت . كم كم نزديك شامگاه شد على (عليه السلام ) فرمود : آن خانه را به فلان باغستان مى فروشى ؟  پاسخ داد آرى حضرت گفت: خداوند و موسى بن عيسى انصارى را به شهادت مى گيرم خرمايش در مقابل آن منزل به تو فروختم آيا راضى هستى؟  صاحب منزل باور نمى كرد على (عليه السلام) اين معامله را بكند. گفت من هم خدا و موسى بن عيسى را گواه مى گيرم كه فروختم خانه را در مقابل آن باغ . على (عليه السلام) رو كرد به مردى كه در خانه به عنوان همسايگى مى نشست فرمود منزل را به رسم مالكيت تصرف كن خداوند به تو بركت دهد حلال باد بر تو.  در اين هنگام صداى اذان بلند شد. همه حركت كردند براى انجام فريضه نماز مغرب و عشاء را با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خوانديم. هر كسى به منزل خود رفت فردا پس از نماز صبح پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مشغول تعقيب بود حالت وحى بر آنجناب عارض گشت . جبرئيل نازل شد. پس از پايان وحى روى به اصحاب كرده فرمود كداميك از شما ديشب عمل نيكى انجام داده ايد خودتان مى گوئيد يا من بگويم. على (عليه السلام) عرض كرد شما بفرمائيد.  پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اينك جبرئيل بر من نازل شد، گفت شب گذشته على بن ابيطالب (عليه السلام)  كار پسنديده اى انجام داد.  پرسيدم چه كار. گفت اين سوره را بخوان بسم الله الرحمن الرحيم و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى تا به اين آيه فاما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيره لليسرى الى آخر سوره . رو به على كرد فرمود تو تصديق به بهشت كردى و خانه را به آن مرد بخشيدى و بستان خود را دادى ؟  عرض كرد بلى .فرمود اين سوره درباره ات نازل شد.  آنگاه حركت كرد پيشانى او را بوسيد و گفت: من برادر تو هستم و تو برادر من بحارالأنوار-ج9_ص516 •✾📚 @Dastan 📚✾•
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است #حافظ در این شب عزیز همه دوستان را از دعای خیر فراموش نکنیم •✾📚 @Dastan 📚✾•