eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
*🌹 شوهر 🌹* 🍃زن و نشسته بودند و یک لحظه شوهر به همسرش گفت : *میخوام بعد از چندین ماه پدر و مادرم و برادرانم و بچه هایشان را فردا شب به صرف شام دور هم جمع کنم ...* و زحمت غذا درست کردن را بهت میدم . زن با کراهت گفت : ان شاءالله که خیره. 👈 مرد گفت : پس من میرم به خانواده ام اطلاع بدم . روز بعد مرد سرکار رفت و بعد از برگشتن به منزل به همسرش گفت : *خانواده ام الان میرسن شام آماده کردی یا نه❓* زن گفت : نه خسته بودم حوصله نداشتم شام درست کنم آخه خانواده تو که غریبه نیستند یه چیز حاضری درست میکنیم . 🌴مرد گفت : *خدا تو رو ببخشه دیروز به من ميگفتی كه نمیتونم غذا درست کنم آخه الان میرسن من چيکار کنم ....* زن گفت : به آنها زنگ بزن و از آنها عذر خواهی کن *اونها که غریبه نیستند .* مرد با ناراحتی از منزل خارج شد . و بعد از چند دقیقه درب خانه به صدا در اومد و زن رفت در را باز کرد و پدر و مادر و خواهر و برادرانش را دید که وارد خانه شدند. *پدرش از او پرسید پس شوهرت کجا رفته ❓* 🌻زن گفت : تازه از خانه خارج شد . پدر گفت : *دیروز شوهرت اومد خونمون و ما رو برای شام امشب دعوت کرد مگه میشه خونه نباشه ❓* و زن متحیر و پریشان شد و فهمید که *غذایی که باید مي پخت برای خانواده خودش بود نه خانواده شوهر ❓* 👈و سریع به شوهر خود زنگ زد و بهش گفت که چرا زودتر بهم نگفتی که خانواده منو برای شام دعوت کرده بودی ❓ مرد گفت : *خانواده من با خانواده تو فرقی ندارند .* زن گفت : خواهش میکنم غذا هیچی تو خونه نداریم زود بیا خرید کن . 🌷مرد گفت : جایی کار دارم دیر میام خونه اینها هم خانواده تو هستند *فرقی نمیکنه یه چیزی حاضری درست کن بهشون بده همانطور که خواستی یه غذای حاضری به خانواده ام بدی ..* و این درسی باشه برای تو که از این به بعد به خانواده ام احترام بگذاری . *✅ پس با مردم همانطوری کن که برای خودت داری ...* *🌹 تعجیل در فرج و سلامتی امام زمان صلوات🌹* *🌹 اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌹 •✾📚 @Dastan 📚✾•
آماده اعزام برای شرکت در عملیات کربلای ۴ بود، قرآن را آماده کردم که از زیر آن عبور کند، نگاه پدرش از او برداشته نمیشد، به پدر گفت: بابا ۲۳ سال است که مرا می بینی، سیر نشده ای؟ باباش هم که این حرف را شنید سرخ شد و سفید و هیچ چیز نگفت. مهربانی عجیبی در چهره اش موج میزد، فهمیدم که آخرین بدرقه ی اوست، دلم ریخت. ناخودآگاه اشکهایم جاری شد، به طوری که احساس کردم اشگ چشمانم تا پاهایم را هم خیس کرده است. اگر چه قبلاً خواب دیده بودم و به من الهام شده بود که دو فرزندم شهید میشوند، اما نمیدانم چطور شد که آن روز وقتی پسرم از زیر قرآن رد شد خوابی که دیده بودم مجدداً برایم یادآوری شد. آن روز علی از زیر قرآن عبور کرد و پشت سرش در را بست، اما بعد از آن هیچوقت در خانه ی ما برای او باز نشد. راوی: مادر محترم شهید 🌷شهید علی قاقازانی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌱امام حسن عسکری(ع) عبادت به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه حقیقتِ عبادت، زیاد اندیشیدن در کار خداست.🤔 تحف العقول؛ص448 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄ 🔴 فواید دائم الوضو بودن رزق و روزیت فراوان مےگردد از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد... امام صادق (علیه السلام) فرمودند : كسى كه وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک كند، یك حسنه براى او نوشته مى شود و كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود... عمرت زیاد می شود رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید.... خواب با وضو، عبادت است رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود.... مرگ با وضو، شهادت است رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود... در قیامت نورانی می شوی پیامبر خدا می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند... 📚منابع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴ •✾📚 @Dastan 📚✾•
🖇 ✨آیت الله دستغیب مثالی جالبی میزنند... ⁉️اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد وهمراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ سگ میرود؟! ⁉️چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است وچشمش به غذاست و دست بردار نیست، 📌 اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود… 💥📌💥شیطان هم در کمین دل انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان حب مال، زَر و زیور، شهوت، بخل، حسادت و… درآن بود، همانجا متمرکز میشود و می ماند. ✔️و اگر صدبارهم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد؛ ✅✨✅اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند.. ✨📌✨تا وقتی گناه رو قلبا دوست داریم و خودمون رو در موقعیت گناه قرار میدیم : ☑️نمیشه چشمامون به گناه آلوده بشه و بگیم پناه میبریم بخدا! ☑️ تو مجلس گناه بشینیم و بگیم پناه میبریم به خدا! ☑️نمیشه غیبت بشنویم و بگیم پناه میبریم به خدا! ⁉️مثل اینکه خودتو بندازی جلو ماشین و بگی پناه میبرم به خدا!!! ✨باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشیم..✨ •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🌾ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : 💫 ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ 🌾ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ؛ 💫ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ 🌾ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ 💫ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ 🌾ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، 💫ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﻭ 🌾ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ 💫ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ؛ 🌾 ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍ 💫ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ 🌾 ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ . 💫ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ : 🌾ﺩﺭﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ 💫 ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ 🌾ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻧﺪ... #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ 📚داستان کوتاه مرد تاجر و باغ زیبا مردي تاجر در حياط قصرش انواع مختلف درختان و گياهان و گلها را کاشته و باغ بسيار زيبايي را به وجود آورده بود. هر روز بزرگترين سرگرمي و تفريح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گياهان آن بود. تا اين که يک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولين فرصت به ديدن باغش رفت. اما با ديدن آنجا، سر جايش خشکش زد… تمام درختان و گياهان در حال خشک شدن بودند، رو به درخت صنوبر که پيش از اين بسيار سر سبز بود، کرد و از او پرسيد که چه اتفاقي افتاده است؟ درخت به او پاسخ داد: من به درخت سيب نگاه مي کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمي توانم مثل او چنين ميوه هايي زيبايي بار بياورم و با اين فکر چنان احساس نارحتي کردم که شروع به خشک شدن کردم… مرد بازرگان به نزديک درخت سيب رفت، اما او نيز خشک شده بود…! علت را پرسيد و درخت سيب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوي خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنين بوي خوشي از خود متصاعد نخواهم کرد و با اين فکر شروع به خشک شدن کردم. از آنجايي که بوته ي يک گل سرخ نيز خشک شده بود علت آن پرسيده شد، او چنين پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاييز نمي توانم گل بدهم. پس از خودم نا اميد شدم و آهي بلند کشيدم. همين که اين فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم. مرد در ادامه ي گردش خود در باغ متوجه گل بسيار زيبايي شد که در گوشه اي از باغ روييده بود. علت شادابي اش را جويا شد. گل چنين پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزي خود را حفظ مي کرد نداشتم، و از لطافت و خوش بويي گل سرخ نيز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که اين قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و اين باغ به اين زيبايي را پرورش داده است مي خواست چيزي ديگري جاي من پرورش دهد، حتماً اين کار را مي کرد. بنابراين اگر او مرا پرورش داده است، حتماً مي خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصميم گرفتم تا آنجا که مي توانم زيباترين موجود باشم…" •✾📚 @Dastan 📚✾•
🖇 ✨"الگوی زیبایی برای دیگران باش"✨ ✅سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد. ✅از ایمان سخن نگو! بگذار از نوری که بر چهره داری، آن را احساس کند. ✅از عقیده برایش نگو! بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد. ✅از عبادت برایش نگو! بگذار آن را جلوی چشمش ببیند. ✅از اخلاق برایش نگو! بگذار آن را از طریق مشاهده ی تو بپذیرد. ✅از تعهد برایش نگو! بگذار با دیدن تو، از حقیقت آن لذت ببرد. ✅"بگذار مردم با اعمال تو خوب بودن را بشناسند.. •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃امیرمومنان علی(ع) قلب ها سخت و قسی نمی شود؛ مگر به خاطر کثرت گناه...💔 بحار؛60:73 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍پيامبر اکرم (ص) : ای على: خدمت به خانواده، كفاره گناهان كبيره و خاموش كننده خشم خداوند و مهريه حورالعين و زياد كننده حسنات و درجات است.ای علی خدمت نمیکند کسی به خانواده اش مگر صدیق یا شهید یا کسی که خدا خیر دنیا و آخرت را برای او می خواهد. 📚 جامع الاحاديث الشيعه ج ۲۲ ✍پيامبر اکرم (ص) مي‌فرمايند: بهترين زنان شما آن زني است كه براي شوهرش آرايش و زينت مي‌كند، اما از بيگانگان خود را مي‌پوشاند." 📚 بحارالانوار، ج ۱۰۳، ص ۲۳۵ •✾📚 @Dastan 📚✾•
مرد بسیار ثروتمندی که ازحکیمی دل خوشی نداشت با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد. مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت : تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم . بگو جنس این سنگ از چه باشد و روی آن چه بنویسم تا هر کس بالای آن قبر بایستد و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد! حکیم خنده ای کرد و پاسخ داد : اگرخودت هم بالای سنگ قبرمی ایستی . سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب کن و روی آن هیچ چیز ننویس! بگذار مردمی که بالای آن می ایستند تصویر خودشان را ببینند و اگر هم آمرزشی طلب می کنند نصیب خودشان شود. مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود برای اینکه جلوی اطرافیانش کم نیاورد با تمسخر گفت : اما همه که برای دعای آمرزش بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟ و حکیم با همان تبسم گرم و صمیمانه همیشگی اش گفت : آنها آیینه ای بیش نخواهند دید. نکته آیینه چو نقش تو بنمود راست خودشکن آیینه شکستن خطاست •✾📚 @Dastan 📚✾•
📚ديوانه يا احمق اتومبيل مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبور شد همان‌جا به تعويض لاستيک بپردازد.هنگامي‌که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگري به‌سرعت از روي پيچ‌هاي چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آن‌ها را به درون جوي آب انداخت و آب پيچ‌ها را برد.مرد حيران مانده بود که چه‌کار کند.تصميم گرفت که ماشينش را همان‌جا رها کند و براي خريد پيچ چرخ برود.در اين حين، يکي از ديوانه‌ها که از پشت نرده‌هاي حياط تيمارستان نظاره‌گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از 3 چرخ ديگر ماشين، از هرکدام يک پيچ بازکن و اين لاستيک را با 3 پيچ ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.آن مرد اول توجهي به اين حرف نکرد ولي بعد که با خودش فکر کرد ديد راست مي‌گويد و بهتر است همين کار را بکند.پس به راهنمايي او عمل کرد و لاستيک زاپاس را بست.هنگامي‌که خواست حرکت کند، رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلي فکر جالب و هوشمندانه‌اي داشتي، پس چرا تو را توي تيمارستان انداخته‌اند؟ ديوانه لبخندي زد و گفت: من اينجام چون ديوانه‌ام، ولي احمق که نيستم. •✾📚 @Dastan 📚✾•