eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
مرگ فرزند صاحب جواهر با خود عهد كرده بود كه هر شب يك مقدارى از كتاب جواهر را بنويسد. در يكى از شب‌ها فرزندش از دنيا رفت. صاحب جواهر به علّت همان عهدى كه كرده بود قلم و كاغذ بدست گرفت و با چشم گريان و قلب محزون آمد كنار جسد فرزندش و مشغول نوشتن جواهر شد ودست از نوشتن علم برنداشت. (۷۵) •✾📚 @Dastan 📚✾•
مسئله علمى يكى از تجّار متدين يك قواره قبايى براى (آقاى وحيد بهبهانى) هديه آورده بود. چون شنيده بود كه آقا از كسى هديه و مالى قبول نمى كند در اين خصوص با آقايان مذاكره كرد، گفتند (حاج ملارضا استرابادى) شاگرد آقاست و آقا او را دوست دارد، اگر اين پارچه را بوسيله او به خدمت آقا بفرستى شايد قبول كند. آن شخص تاجر نزد حاج ملارضا آمده التماس كرد كه حاجت او را برآورد، حاج ملارضا عذر آورد كه آقا قبول نمى كند. تاجر گفت: اگر تو اين كار را انجام بدهى و آقا هديه مرا قبول كند قول مى دهم كه يك قدك قبا هم بشما بدهم. حاج ملارضا فكر كرد وگفت: من مى برم اگر قبول كرد چه بهتر و اگر هم قبول نكرد ضررى نكرده ام. پارچه را برداشت نزديك هاى ظهر آمد در منزل آقا را دق الباب كرد، آقا خودش آمد در را باز كرد وفرمود: اين موقع گرما چه كاردارى؟ عرض كرد: قدك قبائى است فلان تاجر براى شما هديه كرده و التماس كرده كه شما قبول بفرمائيد . فرمود: (ملارضا من فكر كردم مسئله علمى مشكلى دارى كه اين موقع گرما آمده اى و مراهم از كارم معطل كردى برو بده به صاحبش مگر نمى دانى من از كسى چيزى قبول نمى كنم. اين را فرمود و در را بست. ) من عرض كردم: آقا يك عرض كوچكى دارم فرمود: چيست؟ عرض كردم: آن مرد به من وعده داده كه اگر شما اين هديه را قبول كنيد يك قواره قبا هم بمن بدهد پس اگر شما قبول نكنيد تكليف قباى من چه مى شود؟ آن وقت فرمود: اين را قبول مى كنم به شرط آنكه پس از اين اينگونه شفاعتها را قبول نكنى. (۷۶) •✾📚 @Dastan 📚✾•
علم اوّلين و آخرين (حضرت عيسى عليه السلام) به شبانى رسيده فرمود: اى مرد تو عمر خود را به چوپانى صرف كردى اگر در تحصيل علم مى كوشيدى بهتر از اين بودى؟ عرض كرد: يانبى اللّه من شش مسئله از علم ياد گرفته‌ام و بدآنها عمل مى كنم. اول: آنكه تا حلال هست حرام نمى خورم و هرگز حلال كم نشود كه احتياج به حرام خوردن باشد. دوم: آنكه تا راست هست دروغ نمى گويم و هرگز راست كم نشود كه احتياج به دروغ باشد. سوّم: آنكه تا عيب خود را مى بينم به عيب ديگران مشغول نمى شوم و هنوز از اصلاح عيوب خود فارغ نشده‌ام كه به عيب ديگران بپردازم. چهارم: آنكه تا ابليس را مرده نبينم به گنج و خزانه مخلوق طمع ندارم و هنوز گنج و خزانه خدا كم نشده است تا محتاج مخلوق باشم.ششم آنكه: تا هر دو پاى خود را در بهشت نبينم از عذاب خداى تعالى ايمن نيستم و هنوز خود را در بهشت نديده‌ام تا از عذاب وى آسوده باشم. حضرت عيسى فرمود: (علم اولين و آخرين اين است كه تو خوانده و ياد گرفته اى). (۷۷) •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام و سؤال كردند از آن حضرت از مفهوم گفته رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله : «موى سپيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود ننماييد» پرسيدند، آن حضرت فرمود: پيامبر اين سخن را وقتى فرمود كه شمار اهل دين اندك بود، اما امروز كه سفره اسلام گسترده شده، و استوار و پابرجا گشته، مرد است و اختيارش. 📗نهج البلاغه، حکمت 17 •✾📚 @Dastan 📚✾•
غرق مباحثه علمى (صاحب تكمله) فرموده است كه خبر داد مرا عبد صالح (حاج كريم) فرّاش صحن مطّهر (سيّد الشهداء) عليه السلام گفت: من در سنّ بيست سالگى كه در صحن خدمت مى كردم يك شب منادى صحن ندا داد كه درهاى حرم بسته مى شود، ديدم جناب (آقاى بهبهانى) و (شيخ يوسف بحرانى) كه با هم مشغول مباحثه علمى بودند از داخل حرم بيرون آمدند و در رواق مطهّر ايستادند و باز مشغول مذاكره شدند تا آنكه منادى دوباره ندا داد كه درهاى صحن بسته مى شود آن دو از درب قبله از صحن خارج شدند و در پشت در به مذاكره خود ادامه دادند، تا اينكه نزديك صبح كه من براى گشودن درهاى صحن مطّهر آمدم ديدم هنوز ايستاده مباحثه مى كنند، من از ديدن آن حال مبهوت گشتم. پس شيخ يوسف كه امام جماعت بود رفت براى نماز. آقاى بهبهانى هم عباى خود را پهن كرد و نمازش را خواند و به خانه خود رفت. (۷۱) •✾📚 @Dastan 📚✾•
علم انيس است (رسول خدا) صلى الله عليه و آله فرموده است: (اى مردم دانش بياموزيد كه آموختن دانش به خاطر خدا، خشيت وترس از خداست ؛ و طلب علم نمودن عبادت است و تدريس دانش تسبيح است ؛ و بحث در اطراف مطالب علمى جهاد است ؛ و ياد دادن دانش به كسى كه نمى داند صدقه است ؛ و بخشش علم براى اهلش موجب تقرب است. علم در تنهايى انيس و در خلوت رفيق و مونس است ؛ و راهنماى دين است ؛ در مشكلات و سختى‌ها مشير وگره گشا است ؛ دانش نزد دوستان و خويشان و فاميل وزير است ؛ در غربت چراغ راه بهشت است. خداوند گروهى را به وسيله علم بالا مى برد و آنان را رهبر و آقا و هادى قرار داده كه به آنها اقتدا مى شود، چون آنها راهنماى به سوى خيرند كه جماعت به دنبال آنان مى روند و از آنها پيروى مى كنند و از افعال آنها استغفار مى كنند حتى ماهيان دريا و درندگان بيابان و چهار پايان و اهل آسمان و ستارگان آسمان.چون علم مايه زندگى و علاج كورى است و نور ديدگان از تاريكيهاست، و قوت ابدان و علاج ضعف آن است. و بنده به وسيله دانش و علم به منازل ابرار و به درجات بلندى مى رسد. و تفكر علمى هموزن روزه، و مُدارِستش مقابل نماز است. به وسيله دانش خداوند را اطاعت و عبادت مى كنند و موحد و خداشناس مى شوند. ورع و تقوا وصله رحم و شناختن حلال از حرام به وسيله علم و دانش است و علم، امام و پيشواست و عمل تابع اوست ؛ و نيك بختان بختان از علم الهام مى گيرند و بدبختان از آن محرومند. علم نورى است كه خداوند بر قلب هر كسى كه مى خواهد مى اندازد. پس خوشا به آن قلبى كه محل ورود نور علم باشد و منزل اين امانت الهى باشد. و شكى نيست كه علم و ديعه الهى است در قلب و واجب است گرامى داشتن چنين قلبى بخاطر امانت و وديعه الهى. (۷۸) •✾📚 @Dastan 📚✾•
فراگيرى علم على عليه السلام: (علم را فرا گيريد كه ياد دادنش حسنه و ياد گرفتنش عبادت و بحث و گفتگويش جهاد و ياد دادنش به كسى كه نمى داند صدقه، و بذل او به اهلش باعث نزديكى به خداست ؛ چون علم به حلال و حرام است و راههاى منازل بهشت، و انيس در وحشت، و رفيق در غربت، و سخنگوى در خلوت، و راهنما است در نفع و ضرر، و سلاح است در هنگام جنگ با اعداد، و زينت است در نزد دوستان ؛ به وسيله آن علم خداوند اقوامى را بلند مى كند و آنها را راهبر خير و سعادت قرار مى دهد... ) (۷۹) على عليه السلام در ستايش علم و دانش فرموده است: (هر ظرفى تنگ ميگردد و پر مى شود وبه آنچه كه درون او مى گذارند، مگر ظرف علم و دانش كه چون در آن راه يافت فراخ تر مى گردد. (و گنجايش دارد براى پذيرفتن علم ديگر) ). (۸۰) •✾📚 @Dastan 📚✾•
به احترام علمش (عكرمه) غلام (عبداللّه) بن عباس از علم مولايش عبداللّه بهره فراوانى برد و يكى از صاحبان علم و دانش شد. هنگامى كه عبدالله بن عباس از دنيا رفت او همچنان بنده بود، پسر ابن عباس على بن عبداللّه او را فروخت به خالد بن يزيد بن معاوية به چهار هزار دينار. عكرمه به على بن عبدالله گفت: (آيا علم پدرت را به چهار هزار دينار فروختى؟ ) على پس از شنيدن اين كلام معامله را استقاله وفسخ كرده و عكرمه را پس گرفته سپس آزادش كرد به احترام علمش. عكرمه عالم و كثير عزة شاعر، هر دو در يك روز وفات يافتند، مردم مى گفتند: (مات اليوم اعلم الناس واشعر الناس) (۸۱). (مُردند امروز اعلم ترين مردم و شاعرترين مردم. ) •✾📚 @Dastan 📚✾•
دو بهشت رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: هر كه دو گام در راه تحصيل علم بردارد و دو ساعت در حضور عالم بنشيند، و دو كلمه از او بشنود، خدايش دو بهشت عطا كند كه هر يك دو برابر دنيا باشد. و نيز فرمود: هر كه به دنبال علم باشد بهشت به دنبال اوست، و هر كه به جستجوى دنيا باشد آتش در طلب اوست. (۸۲) دانش براى انسان زينت است و هم گنجينه اى است پايان ناپذير و نيز همنشين خوبى است در صورتى كه همراه آدم عاقلى قرار گيرد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
تعظيم مقام حكمت در كتاب ربيع الابرار مى نويسد: شخصى يهودى از حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پرسشى نمود، آن حضرت ساعتى مكث نمود و سپس جواب او را فرمود، يهودى پرسيد چيزى را كه مى دانستى چرا در آن توقف كردى؟ حضرت فرمود: براى تعظيم مقام حكمت و دانش و در حاشيه كتاب نوشته بود. مكن در مهمى كه داراى شتاب ز راه تاءنى عنان بر متاب كه اندر تانى زيان كس نديد ز تعجيل بسيار خجلت كشيد (۸۳) اى دل به جستجوى هنر در جهان بگرد شايد كه آوريش به هر حيلتى بدست مرد آن بود كه در گه و بى گه نشان علم جويد به هر ديار ز هر هوشيار ومست گر يافت علم سرور اقران خويش گشت ور مرد عذر او بر اخيار روشن است فؤ اد كرمانى گويد: آدم از علم شد سميع و بصير مرد بى علم كور و كر باشد بى عمل علم جسم بى روح است جسم بى روح بى اثر باشد مرد حق را به كيميا چه نظر زا نكه او كيميا نظر باشد گرچه از زر تهى است دست حكيم سينه اش مركز هنر باشد فخر آدم به علم و معرفت است نه به سنگى كه سيم و زر باشد آدمى را كه علم ودانش نيست سر و كارش به گاو و خر باشد •✾📚 @Dastan 📚✾•
هشت آيه اوّل سوره كهف خداوند متعال در ابتداى اين سوره، و قبل از بيان سرگذشت اصحاب كهف، و به عنوان مقدّمه نقل آن داستان، مطالب مهمّى را ضمن هشت آيه بيان مى كند، كه مرورى كوتاه بر اين آيات خالى از فايده نيست. در آيه اوّل مى فرمايد: « «الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَّهُ عِوَجَا»؛ حمد مخصوص خدايى است كه اين كتاب را بر بنده (برگزيده) اش نازل كرد، و هيچ گونه كژى در آن قرار نداد». از ميان صفات فراوان خداوند، كه همچون ذاتش بى نهايت است، بر مسأله نزول قرآن، و از ميان صفات شايسته پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله بر ارزشمندترين و برترين صفت، يعنى عبوديّت و بندگى آن حضرت، انگشت گذاشته شده است. همان عبوديّت و بندگى اى كه حضرت على عليه السلام به آن افتخار نموده و اعلان مى دارد: « إلهي كَفى بي عِزّاً انْ اكُونَ لَكَ عَبْداً ؛ خدايا اين عزّت مرا بس كه بنده خدايى چون تو باشم». [۱] عدد صفر هر چقدر زياد باشد ارزشى ندارد، امّا هنگامى كه متّصل به بى نهايت مى شود رنگ بى نهايت مى گيرد. عبوديّت يعنى چه؟ عبوديّت را مى توان در اين قطعه شعر ترسيم كرد: بندگانيم جان و دل بر كف چشم بر امر و گوش بر فرمان همان طور كه گفتيم: خداوند متعال از ميان صفات فراوان خود به نزول قرآن و از ميان صفات پيامبرش به مهم ترين آنها، يعنى عبوديّت اشاره مى كند، سپس به بيان اوصاف قرآن مى پردازد: ۱. « «وَلَمْ يَجْعَلْ لَّهُ عِوَجًا»؛ هيچ گونه كژى و كاستى در قرآن مجيد راه ندارد». بيش از هزار و چهارصد سال از نزول قرآن مى گذرد و قرآن از همان روزهاى اوّل فصيحان و بليغان و اديبان عرب را به مبارزه طلبيد، امّا نه تنها هيچ كس موفّق نشد سوره اى مثل قرآن بياورد و نتوانست كژى و كاستى اى در قرآن كشف نمايد، بلكه على رغم گذشت اين مدّت طولانى قرآن هرگز بوى كهنگى نگرفت، [۲] و روز به روز بر عظمت و عمق و جاذبه آن افزوده شد. قرآن سرمايه بسيار عظيمى است كه حتّى غير مسلمانانى كه حاضر به پذيرش اسلام نشده اند در برابر آن سر تسليم فرود آورده اند. شبلى شميل آن دانشمند عرب مسيحى مى گويد: «من دين پيامبر اسلام را قبول نكردم، امّا نمى توانم نسبت به قرآن كافر شوم». [۳] قرآنى كه ما مسلمانان قدرش را ندانستيم، شايد ديگران بهتر آن را شناختند! ۲. در آيه دوم سوره كهف برخى ديگر از ويژگى هاى قرآن ذكر شده است از جمله اين كه « «قَيِّماً»؛ در حالى كه پايدار و برپادارنده (ديگر كتب آسمانى) است» آن قدر ثبات و استقامت دارد كه نه تنها خود را از كهنگى و نابودى حفظ مى كند، بلكه نگهبان ديگر كتابهاى آسمانى نيز هست. ۳. يكى ديگر از ويژگى هاى قرآن انذار به بدكاران و مخالفان است، تا با ترس از عذاب شديد پروردگار متنبّه شده و دست از كارهاى زشت خود بردارند. « «لِيُنذِرَ بَأْساً شَدِيداً مِّنْ لَّدُنْهُ»؛ تا از جانب او (بدكاران را) از عذاب شديدى بترساند». ۴. ويژگى چهارم قرآن، بشارت به مؤمنان است. « «وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً»؛ و مؤمنانى را كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت دهد كه پاداش نيكويى براى آنهاست». آرى قرآن مجيد هم به بدكاران انذار مى دهد و آنها را به خاطر كارهاى خلاف و زشتشان مى ترساند، و هم مؤمنان صالح العمل را بشارت مى دهد و به خاطر كارهاى خوبشان آنها را تشويق و ترغيب مى كند. سؤال: خداوند متعال به كدام گروه از مؤمنان بشارت داده و پاداششان چيست؟ جواب: همان گونه كه در آيه دوم و سوم سوره كهف آمده، اين بشارت اختصاص به مؤمنان صالح العمل دارد و شامل كسانى كه عمل صالح ندارند نمى شود. و اين مطلب نقش مهمّ عمل صالح را مى رساند، كه ايمان بدون آن ارزشى ندارد. اگر شخصى دم از ايمان و پيروى از حضرت على عليه السلام و انتظار امام زمان عليه السلام بزند امّا عمل صالح نداشته باشد در اين ادّعاها صادق نيست. ضمناً منظور از عمل صالح هر كار خوب و شايسته اى است كه براى رضاى خداوند انجام گيرد. شما خوانندگان گرامى هر شغلى داشته باشيد مى توانيد همان را تبديل به عمل صالح كنيد؛ مشروط بر اين كه آن كار و فعاليّت را به قصد تحصيل روزى حلال براى تأمين مخارج افراد واجب النفقه خود و خدمت به خلق خداوند انجام دهيد. حتّى ورزشكاران مى توانند با اين نيّت ورزش خود را تبديل به عمل صالح كنند. بنابراين، گستره عمل صالح بسيار وسيع و فراگير است. [۱] خلاصه اين كه خداوند متعال به مؤمنان صالح العمل بشارت پاداش نيكويى، كه همان بهشت برين است را داده كه جاودانه در آن خواهند ماند. 👇👇
سؤال: انذارى كه در اين آيات به آن اشاره شده، مربوط به چه كسانى است؟ جواب: طبق آنچه در آيه چهارم سوره كهف آمده انذار مربوط به كسانى است كه معتقد بودند خداوند متعال فرزند دارد. سه گروه چنين اعتقادى دارند: الف) مسيحيان؛ كه معتقدند حضرت عيسى عليه السلام فرزند خداست. [۱] ---------- [۱]: ميزان الحكمه، باب ۳۲۹۴، ح ۳۶- ۱۶۴۳. [۲]: ميزان الحكمه، باب ۳۲۹۴، ح ۳۶- ۱۶۴۳. [۳]: تصحيح اعتقادات الاماميّة، ص ۱۵۶. [۱]: آيات ولايت در قرآن، ص ۳۸۳. [۱]: سوره توبه، آيه ۳۰. ب) يهوديان، كه اعتقاد دارند عزير فرزند خداوند است. [۲] ج) مشركان عرب؛ كه مى گفتند ملائكه دختران خدا هستند. [۳] اعتقاد هر سه گروه، اعتقادى باطل و انحراف از اصل توحيد است؛ چرا كه داشتن فرزند لازمه اش جسمانى بودن و نياز داشتن و اختيار كردن همسر است و خداوند از همه اين امور پاك و مبرّاست. در آيه بعد كه مربوط به همين گروه هاى سه گانه است مى خوانيم: « «مَّا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلَّا كَذِباً»؛ نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان. سخن بزرگى از دهانشان خارج مى شود! آنها فقط دروغ مى گويند». [۴] آيات پنج گانه فوق پيرامون قرآن مجيد، صفات و اهداف آن و برخى صفات خداوند و پيامبرش بود. آيه بعد به حرص و ولع فوق العاده پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله جهت هدايت و اصلاح مردم پرداخته است. توجّه فرماييد: ---------- [۲]: سوره توبه، آيه ۳۰. [۳]: سوره نحل، آيه ۵۷. [۴]: سوره كهف، آيه ۵. « «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً»؛ گويى مى خواهى خود را به خاطر اعمال آنها، از غم و اندوه هلاك كنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند! ». [۱] پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله همچون باغبان دلسوزى است كه مى بيند آب مناسب و كافى و زمين آماده و مستعد رشد وجود دارد، امّا محصول نمى دهد، اين مطلب قلب و روح او را مى آزارد. لذا پروردگار عالم دلداريش مى دهد. خداوند متعال در آيه بعد مى فرمايد: « «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم كه كدام يك داراى بهترين عمل هستند». [۲] آنچه روى زمين است اعم از كاخ ها، قصرها، ثروت ها، پست و مقام ها، زيبايى ها، همه و همه زيور و زينتى است كه به منظور آزمايش و امتحان بندگان آفريده شده و هدف از آن امتحان است، تا بهترين اعمال انتخاب شود. جالب اين كه خداوند به كميّت و مقدار عمل اشاره نكرده و آن را هدف از آزمايش بيان ننموده، بلكه به كيفيّت و چگونگى عمل توجّه داده و آن را ملاك امتحان و آزمايش مى داند. بنابراين، اگر انسان يك آيه قرآن تلاوت كند و به معناى آن توجّه نمايد و در آن تدبّر و انديشه كند و در نهايت عمل خود را بر اساس آن تنظيم نمايد، بهتر است از اين كه يك سوره قرآن را بدون تدبّر و انديشه قرائت كند. و در پايان مى فرمايد: « «وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً»؛ (ولى اين زيورها پايدار نيست) و ما (سرانجام) آنچه را بر روى زمين است خاك بى حاصلى قرار مى دهيم». [۱] آرى همه زيورها و زينت هاى دنيا، كه ابزارى براى آزمايش است، روزى نيست و نابود خواهد شد. در آن روز نه خبرى از قصرها و كاخ‌ها خواهد بود، و نه اثرى از پست و مقام خواهد بود، و نه نشانه اى از كوهها و قله‌ها خواهيد يافت، و نه حتّى درخت و گياهى پيدا خواهد شد، بلكه سطح كره زمين به سرزمين خشك و خالى از گياه تبديل خواهد شد. مى گويند: وقتى غم و غصّه‌ها زياد شده و به انسان هجوم آورد، سرى به قبرستان بزند و فاتحه اى براى اموات بخواند و اندكى فكر كند كه (مثلًا) صد سال پيش چه كسانى وجود داشتند و چه زندگى هايى برپا كرده بودند، امّا اكنون نه از فقراى آنها اثرى هست و نه از اغنيا و ثروتمندانشان. صد سال ديگر هم از ما خبرى نخواهد بود، پس غم و غصّه براى چه؟ بايد به فكر آن روز باشيم، و براى آن زمان كارى كنيم. ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۶. [۲]: سوره كهف، آيه ۷. [۱]: سوره كهف، آيه ۸. •✾📚 @Dastan 📚✾•
شأن نزول سوره كهف بسيارى از مفسّران، از جمله مرحوم طبرسى [۲] شأن نزول سوره كهف را چنين بيان داشته اند: «پس از آنكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، اسلام را به مردم جزيرة العرب عرضه نمود كفّار قريش با هم مشورت كردند و گفتند: «نكند آنچه را محمّد آورده واقعيّت داشته باشد و فردا بلايى بر ما نازل گردد و بيچاره شويم. بنابراين، لازم است پيرامون ادّعاهاى او تحقيق كنيم». پرسيدند: از چه كسى؟ گفتند: «علماى يهود اطّلاعات مذهبى خوبى دارند. دو نفر را به يثرب (مدينه) بفرستيم تا در مورد آنچه محمّد آورده تحقيق كنند». فرستادگان مشركان قريش به نزد علماى يهود در يثرب رفته و از آنها در مورد دين جديد سؤال كردند. يهوديان گفتند: سه سؤال از او بپرسيد، اگر به دو سؤال جواب مفصّل و به سؤال سوم جواب سربسته بدهد، دعوت او حق است و چنانچه از عهده سؤالات برنيايد ادّعايش حقيقت ندارد. سؤالات سه گانه به شرح زير است: ---------- [۲]: تفسير مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۱۳. ۱. چه كسانى شهر و قوم و قبيله خود را ترك كرده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند؟ تعداد آنان چند نفر بود؟ و شرح حال آنها چيست؟ ۲. مردى كه بر شرق و غرب عالم مسلّط شد، كه بود و چه برنامه اى داشت؟ پاسخ اين دو سؤال را بايد مفصّل بدهد. ۳. حقيقت روح چيست؟ اين سؤال يك سؤال فلسفى است و پاسخى اجمالى دارد. نمايندگان مشركان قريش به مكّه بازگشته و گزارش سفر خود را دادند. مشركان نزد حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! سه سؤال داريم، اگر پاسخ آنها را بگويى، آيينت را مى پذيريم. سپس سؤال هاى خود را مطرح كردند. دو نكته در اين جا قابل توجّه است: الف) عرب جاهلى نه سواد داشت و نه اهل تمدّن و علم و دانش بود، ولى گفتند: بدون تحقيق، نه «انكار» مى كنيم و نه «تصديق»، بلكه «تحقيق» مى نماييم. 👇👇👇
و اين پيام مهمّى براى ما دارد كه در مورد هر خبرى زود موضع گيرى نكنيم. نه انكار كنيم و نه تصديق، بلكه در مورد آن مسأله تحقيق نماييم و پس از تحقيق كافى آن را انكار يا تصديق كنيم. متأسّفانه در جامعه امروزى ما، شايعات فراوانى پخش مى شود و عدّه اى بدون تحقيق كافى آن را پذيرفته و به ديگران نيز منتقل مى كنند. ما نبايد از عرب جاهلى عقب تر باشيم. شايعات را پخش نكنيم، و آبروى نظام، اسلام، كشور و خودمان را نبريم. ب) مشركان عرب به منظور تحقيق نزد علماى يهود كه در اين زمينه اهل اطّلاع بودند رفتند. يعنى در هر مسأله اى انسان كم اطّلاع يا بى اطّلاع بايد به متخصّص آن مسأله رجوع كند و اين همان تقليد صحيح و مشروع است. به هر حال پيامبر صلى الله عليه و آله به كفّار قريش وعده داد كه روز بعد جواب سؤالاتشان را بدهد. پيامبر صلى الله عليه و آله در انتظار وحى نشست، امّا وحى به تأخير افتاد. روز بعد و روزهاى ديگر وحى نيامد و اين باعث شد كه كفّار و مشركان زخم زبان هايى به پيامبر بزنند و تأخير وحى را سوژه تبليغاتى مناسبى براى تبليغات سوء خود بر عليه اسلام و مسلمين قرار دهند. بالاخره پيك وحى هر چند با تأخير، نازل شد و پاسخ دو سؤال اوّل آنها را به طور مفصّل تشريح كرد، كه در سوره كهف به آن پرداخته شده است و پاسخ سؤال سوم را به طور سربسته بيان كرد كه در آيه ۸۵ سوره اسراء آمده است. [۱] پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل علّت تأخير نزول وحى را جويا شد. عرض كرد: گناهى مرتكب نشده اى، امّا ترك اولى كردى، هنگامى كه به مشركان قريش وعده پاسخ سؤالات را دادى، ان شاء اللَّه نگفتى. اگر ان شاء اللَّه مى گفتى، همان زمان پيك وحى نازل مى شد. خوانندگان محترم! اگر تمام مقدّمات كارى را فراهم كنيد، تا خداوند نخواهد آن كار محقّق نخواهد شد. بنابراين، هميشه بايد ان شاء اللَّه گفت. گفتن إن شاءاللَّه باعث قدرت، قوّت و نورانيّت انسان مى شود. به تازگى هنگامى كه هواپيما به مقصد مى رسد مسئولين پرواز ضمن خداحافظى با مسافران، اعلام مى كنند: «إن شاءاللَّه تا چند دقيقه ديگر در فرودگاه مقصد فرود خواهيم آمد» و اين كار زيبايى است. چون ممكن است در آخرين لحظات مشكلى ايجاد شده و حادثه اى رخ دهد و هواپيما به مقصد نرسد. ---------- [۱]: شرح و تفسير اين آيه شريفه را در كتاب« از تو سؤال مى كنند» نوشته ايم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود. شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند. یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت: «درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند.» بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ «درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.» بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت. سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است. تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
شرح و تفسير آيات قرآن مجيد روشى دارد، كه براى اهل مطالعه و تحقيق قابل توجّه است و آن روشِ اجمال و تفصيل است. يعنى وقتى مى خواهد مسأله مهمّى را بيان كند ابتدا آن را در چند آيه به طور خلاصه توضيح مى دهد و سپس به شرح و تفسير آن در ده‌ها آيه مى پردازد. قرآن كريم در داستان اصحاب كهف، از همين روش استفاده كرده است. خلاصه داستان را در ضمن ۴ آيه بيان كرده، سپس به شرح آن ضمن ۲۰ آيه پرداخته است. چرا كه اين روش مطابق با آداب فصاحت و بلاغت است و مخاطب را بهتر جذب مى كند. خداوند خطاب به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: « «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً»؛ آيا گمان كردى اصحاب كهف و رقيم از آيات شگفت انگيز ما بودند». [۱] مهم تر و عجيب تر از اصحاب كهف، قيام تو در سرزمين مكّه است. تو كه در اين سرزمين جهل و نادانى معجزه جاودانى چون قرآن آورده اى. آرى بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آن محيط ظلمانى و تاريك، مهم تر از اصحاب كهف است. سؤال: اصحاب رقيم چه كسانى بودند؟ آيا افرادى غير از اصحاب كهف بودند؟ جواب: مفسّران معتقدند اصحاب كهف و رقيم يكى هستند و در حقيقت دو اسم است براى يك گروه. كهف به معناى غار است و از آن جا كه اين گروه بعد از فرار از شهر، به غارى پناه بردند به اصحاب كهف معروف شدند. و از آن جا كه بعد از بيدارى اصحاب كهف از خواب طولانى و پى بردن به گذشت اين زمان زياد از خدا خواستند كه در همان غار جانشان گرفته شود، و خداوند جانشان را گرفت و در غار بسته شد و جمله اى درباره آنها روى غار نوشته شد، به آنها اصحاب الرقيم گفته شده است. خداوند متعال در ادامه داستان مى فرمايد: « «إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَّدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَداً»؛ زمانى را (به خاطر بياور) كه آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! از سوى خودت رحمتى عطا كن، و از كار (فروبسته) ما راه نجاتى برايمان فراهم ساز». [۱] اصحاب كهف به خداى يگانه ايمان آوردند در حالى كه از يك سو محيط آنان محيط شرك و بت پرستى بود و مردم به بت پرستى مشغول بودند. و از سوى ديگر دقيانوس ادّعاى خدايى كرده بود و مردم را به عبادت و پرستش خويش مجبور مى كرد. آنها از شهر و ديارشان فرار كرده و سر به بيابان گذاشته و در نهايت به غارى پناه بردند. سؤال: آيا اصحاب كهف جوان بودند يا پير؟ جواب: ظاهر عبارت قرآن «الفتية» اين است كه جوان بودند، ولى از روايات استفاده مى شود كه سنّشان كم نبود امّا روحشان جوان بود. [۲] در بين جوانان عدّه اى وجود دارند كه روحشان مرده است؛ معتادند، گرفتارند، افسرده اند و خلاصه اثرى از شور و نشاط جوانى در آنها نيست، همان گونه كه در بين پيران كسانى هستند كه روحى زنده و با نشاط دارند، اينها قلب و روحشان جوان است، هر چند سنّشان زياد باشد. به هر حال اين جوانان جسمانى يا روحانى براى حفظ ايمانشان دست به هجرت زده، و به غارى در خارج از شهر پناه بردند و از خداوند دو چيز درخواست كردند: نخست از خداوند متعال تقاضاى رحمت كردند؛ چرا كه با نزول رحمت الهى مشكلات انسان حل مى شود. تقاضاى ديگرشان نجات از دست قوم ستمگر و بت پرست، و يافتن راه نجاتى از دست دقيانوس ستمگر بود. در ضمن از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه وظيفه بنده تقاضاى حلّ مشكلات از پروردگار است؛ امّا كيفيّت و چگونگى آن را بايد به خدا واگذار كند. آيه بعد نشان مى دهد كه خداوند هر دو خواسته آنها را اجابت كرد. توجّه فرماييد: « «فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً»؛ ما (پرده خواب را) ساليانى دراز در آن غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند». [۱] علّت اين كه مى فرمايد «ما خواب را بر گوشهاى آنها مسلّط كرديم» اين است كه گاه چشم انسان چرت مى زند، ولى گوشش مى شنود. خواب عميق زمانى است كه گوش نيز نشنود، و بنابراين از لحاظ فقهى وضو وقتى باطل مى شود كه علاوه بر نديدن چشم، گوش هم نشنود. خداوند در اين آيه مدّت دقيق خواب اصحاب كهف را بيان نكرده، بلكه به صورت سربسته و اجمالى به خواب طولانى آنها اشاره كرده است. چرا كه اين آيات در مقام اجمال است و در آيات آينده خواهد آمد كه خواب آنها ۳۰۹ سال طول كشيد. و اين مطلب سؤالاتى را در ذهن ايجاد مى كند. 👇👇
: ۱. چگونه ممكن است انسانى ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند؟ ۲. كسانى كه براى مدّت كوتاهى بسترى مى شوند و نمى توانند راه بروند، پس از بهبودى بايد فيزيوتراپى شوند تا به تدريج قادر بر راه رفتن شوند. اصحاب كهف چگونه پس از اين مدّت طولانى به راحتى از جاى خود برخاسته و راه رفتند؟ ۳. هدف از اين خواب طولانى چه بود؟ پاسخ اين سؤال‌ها در مباحث آينده خواهد آمد، امّا در اين جا به پاسخ سؤال سوم مى پردازيم. هدف از اين خواب طولانى سه چيز بوده است الف) خداشناسى؛ خداوند مى خواهد علم و قدرت خود را به بندگانش نشان دهد، كه اگر او اراده كند، انسان مى تواند ۳۰۹ سال بدون آب و غذا زنده بماند. ب) يادآورى معاد؛ زنده شدن مردگان (معاد جسمانى) كه شبهه بسيارى از مردم آن عصر و زمان بود، خداوند با اين حادثه كه براى اصحاب كهف ايجاد كرد به مردم فهماند زنده كردن مردگان براى او كار سختى نيست، چرا كه بيدار شدن از خواب بعد از ۳۰۹ سال شبيه معاد است. ج) نصرت و يارى خدا؛ مطلب ديگر اين كه اگر كسى خود را به خدا بسپارد و در راه او قدم بردارد، خداوند به بهترين وجه او را نصرت و يارى مى دهد. همان گونه كه در آيه ۱۶۰ سوره آل عمران مى خوانيم: « «إِنْ يَنْصُرْكُمْ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِى يَنْصُرُكُمْ مِّن بَعْدِهِ»؛ اگر خداوند شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غلبه نخواهد كرد؛ و اگر دست از يارى شما بردارد، كيست كه بعد از او، شما را يارى كند؟ ». ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۹. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۰. [۲]: تفسير نورالثقلين، ج ۳، ص ۲۴۴ و ۲۴۵. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۱. بنابراين هدف از اين خواب طولانى ارائه قدرت الهى و تصويرى از معاد و نصرت و يارى خداست. « «ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَداً»؛ سپس آنان را برانگيختيم تا آشكار گردد كه كدام يك از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر احصا كرده اند». [۱] اصحاب كهف پس از ۳۰۹ سال از خواب بيدار شدند، در مورد مدّت خواب اختلاف نظر پيدا كردند. عدّه اى معتقد بودند نصف روز و بقيّه عقيده داشتند يك روز خوابيده اند، امّا با توجّه به اين كه اين بحث فايده اى نداشت و هيچ كدام دليلى بر اثبات عقيده اش در دست نداشت آن را رها كرده، و تلبيخا را مأمور تهيّه موادّ غذايى كردند. و به او سفارش نمودند كه با احتياط كامل و به صورت كاملًا محتاط در شهر رفت و آمد كند، تا كسى متوجّه هويّت واقعى او نشود. ادامه داستان در آيات مفصّل خواهد آمد. ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۱۲. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام علی علیه السلام: هر كه مى خواهد ايام عمر خود را آزاد زندگى كند، طمع را در دل خويش جاى ندهد. 📗تنبيه الخواطر: ج۱ ص۴۹ •✾📚 @Dastan 📚✾•
داستان اصحاب كهف از زبان حضرت على عليه السلام در مورد اصحاب كهف و سرگذشت آنها در كتابهاى تفسير تا اندازه اى بحث شده است. ولى مرحوم علّامه مجلسى در بحارالانوار نقل مى كند كه: در عصر خليفه دوم، سه نفر از علماى يهود نزد خليفه آمده و سؤال هايى بسيار پيچيده، دشوار و مهم را مطرح كرده و از رئيس مسلمانان خواستند تا پاسخ دهد. يكى از سوال هايشان در مورد اصحاب كهف بود؛ پرسيدند: «جوانانى كه با آيين بت پرستى مخالفت كرده، و به خداوند يگانه ايمان آورده، و به هدايت و ارشاد مردم پرداخته، و بر اثر فشار و تعقيب طاغيان زمان از قوم خود فاصله گرفته، و به بيابان فرار كرده، و به غارى پناه بردند چه كسانى بودند؟ نامشان چه بود؟ در چه شهرى زندگى مى كردند؟ نام پادشاهشان چه بود؟ و سرنوشت آنها چه شد؟ خليفه دوم، كه از پاسخ اين سؤال‌ها عاجز و ناتوان بود، نگاهى به اطراف كرد. اتّفاقاً حضرت على عليه السلام را در آن جا ديد، خطاب به حضرت عرض كرد: يا اباالحسن! پاسخ اين سؤال‌ها تنها از عهده شما برمى آيد. امام عليه السلام خطاب به دانشمندان يهودى فرمود: اگر به تمام سؤال هاى شما جواب بدهم، قبول مى كنيد كه دين اسلام برحق است؟ گفتند: بله. آنها سؤال هاى خود را مطرح كردند و امام عليه السلام با صبر و حوصله پاسخ سؤال هايشان را داد. عمده سؤال‌ها مطرح و پاسخ آن دريافت گرديد. دو نفر از آن سه نفر اسلام آوردند، و نفر سوم گفت: يا على! دل من هم نرم شده، و مايل به اسلام گرديده امّا هنوز تزلزل دارم. لطفاً درباره اصحاب كهف و جزئيّات آن كاملًا برايم شرح دهيد، زيرا مى دانم علم تو به جاى ديگرى پيوند خورده، و هنگامى كه در ميان اصحاب و ياران پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فردى همچون تو باشد حتماً آن پيامبر برحق است، امّا دوست دارم در مورد اصحاب كهف بيشتر بدانم. حضرت فرمود: در منطقه روم شرقى شهرى به نام اقسوس وجود داشت كه پادشاه عادلى بر مردم آن جا حكومت مى كرد. پادشاه فوت كرد، و در ميان فرزندانش آتش اختلاف شعله ور شد- امان از اين اختلاف كه همه چيز را بر باد مى دهد؛ دين، ايمان، تقوا، آبرو، عزّت، سلامت، مال و اموال و خلاصه همه چيز را نابود مى كند- هنگامى كه يكى از سلاطين جبّار همسايه از مرگ پادشاه اقسوس و اختلاف شديد فرزندانش مطّلع شد با صد هزار سرباز به اقسوس حمله كرد و آن جا را اشغال نمود و آن شهر را مركز حكومت خود قرار داد و به عنوان سلطان و پادشاه اقسوس تاج گذارى كرد. اين سلطان جائر، ستمگر و خودخواه در ابتداى سلطنتش دستور داد كاخ بسيار بزرگى، كه حدود يك فرسخ در يك فرسخ مساحت داشت، برايش آماده كنند، سپس فرمان داد قصر باشكوهى بسازند كه در آن قصر سالن مناسبى براى جلسات باشكوه در نظر گرفته شود. قصرى تهيّه شد كه فقط ۴۰۰۰ ستون در آن به كار رفته بود. پادشاه براى خود تخت بسيار زيبايى تدارك ديد، علاوه بر اين، ۵۰ نفر غلام با لباسهاى زيباى يك دست و ديگر امكانات فراوان براى آن جا مهيّا شد. پادشاه شش وزير براى خود انتخاب كرد كه سه وزير در سمت راست و سه وزير در سمت چپ او بودند. مرد يهودى از حضرت على عليه السلام پرسيد: نام وزيران چه بود؟ حضرت نام تك تك آنها را گفت. نام بزرگ تر آنها تلبيخا بود. سپس تاج بسيار زيبا و گران قيمتى تهيّه شد و پادشاه در آن قصر باشكوه تاج گذارى كرد و بر تخت قدرت نشست. وى كم كم ادّعاى خدايى كرد و گفت: هر كس به من ايمان آورد و در برابر خواسته هايم تسليم گردد جايزه دارد، و هر كس مخالفت كند كشته خواهد شد! واى بر اين انسان ناسپاس كه وقتى مستغنى و بى نياز شود طغيان مى كند. [۱] 1 •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌ بگو با دلِ‌ تنگم‌ چه کنم؟!💔(:: البتّه انسان هاى كم ظرفيّت طغيان مى كنند، امّا انسان هاى دريادلى چون مولاى متّقيان على عليه السلام زمان خانه نشينى و با زمان خلافتش هيچ تفاوتى با هم نداشت، و هيچ تغييرى در لباس و غذا و عبادت و ساير برنامه هايش ايجاد نشد. آرى اگر سطل آبى در دريا ريخته شود موجى ايجاد نمى شود، امّا يك استكان آبى كه در حوض كوچكى ريخته مى شود موج ايجاد مى كند. انسان هاى بى ظرفيّت و كم ظرفيّت زود ادّعاهاى بزرگى مى كنند. برخى افراد همچون برگ درختان خشك با وزش نسيمى به هر جا مى روند، امّا برخى ديگر همچون كوه ثابت و استوارند. [۱] نه تنها بادها و طوفان‌ها آنها را جابجا نمى كند و مسيرشان را تغيير نمى دهد بلكه آنها مسير طوفان‌ها را عوض مى كنند. به هر حال اين سلطان كم ظرفيّت مردم را به پرستش خود دعوت كرد. مدّتى گذشت، تلبيخا مى گويد: روزى در حضور پادشاه بوديم كه خبرنگار قصر وحشت زده به نزد پادشاه آمد و گفت خبر تلخى دارم! پادشاه گفت: آن خبر چيست؟ گفت: يكى از سلاطين همسايه با لشكر عظيمى به سمت كشور ما در حال حركت است و اكنون به نزديك مرزها رسيده و قصد جنگ با ما را دارد. پادشاه وقتى اين خبر را شنيد، بسيار ترسيد و بدنش شروع به لرزيدن كرد، طورى كه تاجش به زمين افتاد! تلبيخا در ادامه مى گويد: هنگامى كه چنين صحنه اى را مشاهده كردم با خود گفتم: اين انسان ضعيفى كه اين قدر ترسوست، و با شنيدن يك خبر ناگوار اين گونه مى لرزد، چگونه مى تواند خدا باشد؟! خداوند كسى است كه آسمان با عظمت، زمين گسترده، ستارگان زيبا، ماه و خورشيد، كوه هاى عظيم، درياهاى پهناور و از همه مهم تر انسان‌ها را آفريده است. وزراى شش گانه هر روز به نوبت ميزبان ۵ وزير ديگر بودند، و اتّفاقاً آن روز نوبت تلبيخا بود. هنگامى كه ميهمانان وارد بر تلبيخا شدند ميزبان را غرق در انديشه و تفكّر يافتند، آن قدر در افكار خود غوطه ور بود كه غذا هم نخورد. علّت را جويا شدند. گفت: شما خود شاهد حادثه اى كه در قصر اتّفاق افتاد بوديد. اين پادشاه كه ادّعاى خدايى مى كند را ديديد كه چگونه با شنيدن يك خبر ناگوار دست و پاى خود را گم كرد و تمام بدنش به لرزه افتاد! او چگونه خدايى است؟ ---------- [۱]: در آيات ۶ و ۷ سوره علق به اين مطلب اشاره شده است. [۱]: در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: « الْمُؤْمِنُ اصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ، الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ، وَالْمُؤْمِنُ لايُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِه شَيْ ءٌ؛ مؤمن از كوه سخت تر است. (زيرا) از كوه كم مى شود، امّا چيزى از ايمان مؤمن كاسته نمى شود. (ميزان الحكمه، باب ۲۹۳، ح ۱۴۶۲). 2 •✾📚 @Dastan 📚✾•
من از آن لحظه در فكر فرو رفتم كه خداى يگانه را بپرستم، و دست از پرستش اين پادشاه جبّار بردارم. پنج وزير ديگر ضمن تأييد سخنان وى، از او پرسيدند: اكنون بايد چه كنيم؟ او گفت: بايد قيام كرده، و مردم را روشن نموده، و آنها را از خواب غفلت بيدار كنيم. آنها از همان جا كار سخت و خطرناك خود را آغاز نموده، و شروع به تبليغ و ارشاد مردم به سوى آيين يكتاپرستى كردند. قرآن مجيد اين داستان مفصّل را در ضمن چند آيه كوتاه بيان كرده است. توجّه فرماييد: « «نَّحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى»؛ ما داستان آنان را به درستى براى تو بازگو مى كنيم؛ آنها جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم». [۱] جمله «زدناهم هدى» پيام مهمّى دارد، و آن اين كه: «تو يك قدم به سوى خداوند بردار، تا خداوند ده گام به سوى تو بردارد». چقدر خداوند لطيف و رحمان و رحيم، بلكه ارحم الراحمين است كه در مقابل يك گام، ده گام برمى دارد. خداوند علاوه بر اين به آنها قوّت قلب و دلگرمى مى دهد، تا از فزونى دشمن نترسند. به آيه بعد توجّه فرماييد: « «وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لَنْ نَّدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلَهاً لَّقَدْ قُلْنَا إِذاً شَطَطاً»؛ و به دلهايشان نيرو بخشيديم در آن هنگام كه قيام كردند و گفتند: پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمى خوانيم، كه اگر چنين كنيم، سخنى به گزاف گفته ايم». [۱] در محيطى كه همه بت پرستند، و پادشاه جبّارى دارند، كه اگر غير او را عبادت كنند آنها را به قتل مى رساند، چنانچه اقليّتى بخواهند بر عليه محيط حاكم قيام كنند، كار بسيار مشكلى است. گذشته از اين كه جرأت و جسارت قيام بر عليه تفكّر حاكم خود مشكل بزرگى است. و لهذا خداوند متعال به كمك آنها شتافت و دل‌ها و قلب هايشان را محكم كرد. خداوند متعال در آيه بعد به سراغ دليل و منطق آنها مى رود. توجّه فرماييد: « «هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً»؛ اين قوم ما هستند كه معبودهايى جز او انتخاب كرده اند، چرا دليل آشكارى (بر اين كار) نمى آورند؟! و چه كسى ستمكارتر است از آن كس كه بر خدا دروغ ببندد؟! ». [۲] اين كه خداپرستان اندك از بت پرستان فراوان و زياد مطالبه دليل مى كنند، و از آنها مى پرسند كه به چه دليل پادشاه را مى پرستند، نشان مى دهد كه اگر انسان بر حق باشد و كل جامعه بر باطل، نبايد مرعوب اكثريت شود و شعار «خواهى نشوى رسوا هم رنگ جماعت شو» را سر دهد، بلكه بايد با جديّت و تلاش مستمر در پى احقاق حق باشد و هم رنگ جماعت شدن را مايه رسوايى و خوارى بداند. بنابراين، استدلال طرفداران برنامه هاى خرافى چهارشنبه سورى و مانند آن، با آن خطرات و ضررهاى فراوان و غير قابل جبران، كه پدران ما چنين مراسمى را انجام مى دادند و ما هم انجام مى دهيم، استدلال غلط و نامعقولى است، و در چنين مسائلى كه خرافى است نبايد تابع جماعت شد. و به صرف اين كه مردم يك محيطى عقيده باطلى همچون بت پرستى دارند، نبايد ديگران چشم و گوش بسته به دنبال آنها حركت كرده و بت پرست شوند. به مناسبت اين بحث، لازم است به جوانان تحصيل كرده اى كه براى ادامه تحصيلات به كشورهاى اروپايى و ديگر كشورها سفر مى كنند توصيه مى كنم كه با الهام گرفتن از اين آيه شريفه و داستان اصحاب كهف و ديگر اقليّت هاى سالمى كه در دل اكثريّت هاى ناسالم زندگى مى كردند، اگر شما در محل تحصيل در اقليّت بوديد و حتّى غير از شما موحّدى وجود نداشت به راه حقّ خود ادامه دهيد و تكاليف دينى خود را انجام دهيد و با اعمال نيك و گفتار خوش و برخورد شايسته، آنها را نيز تدريجاً نسبت به عقايد خويش تشويق كنيد. به هر حال پادشاه كه متوجّه تغيير آيين شش وزير خود، و فعاليّت هاى مخفى و آشكار آنها در راستاى ارشاد و هدايت مردم شد، دستور تعقيب و دستگيرى آنها را صادر كرد. آنها وقتى جان خود را در خطر ديده و متوجّه شدند امكان ادامه فعاليّت در آن محيط وجود ندارد، تصميم به هجرت گرفتند تا ضمن حفظ جان خويش، در محيط مناسب ترى به تبليغ و ترويج آيين يكتاپرستى بپردازند. 3 •✾📚 @Dastan 📚✾•
همان گونه كه پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پس از سيزده سال تبليغ پنهان و آشكار در مكّه، تصميم به هجرت به سوى مدينه گرفت و اين هجرت مبدأ آثار و بركات فراوانى شد. جوانان خداپرست با همان لباس هاى مخصوص وزارت سوار بر اسب هاى مجلّل شده، و به سمت خارج از شهر حركت كردند. آنان پس از طى كردن قسمتى از راه با خود گفتند: «ديگر نبايد با اين لباس هاى رسمى و اسبهاى مجلّل حركت كنيم، زيرا هم زودتر شناسايى مى شويم و هم اين وضعيّت مناسب حركت در مسير پروردگار نيست، و لذا اسب‌ها و لباس هاى مذكور را كنار گذاشته و با پاى پياده به حركت خود ادامه دادند. بر اثر پياده روى عدّه اى تشنه و برخى خسته و بعضى مجروح شدند. در آن بيابان نگاهشان به چوپانى افتاد كه گلّه اى از گوسفندان را به چرا آورده بود. چوپان گفت: چهره هاى شما نشان مى دهد كه افراد عادّى نيستيد. شما كه هستيد؟ گفتند: اگر حقيقت را برايت بگوييم، به مأموران حكومت گزارش نمى دهى؟ گفت: نه. آن گاه تمام داستان را براى او بازگو كردند. چوپان گفت: من هم بيشتر اوقات در صحرا و بيابان هستم، و به آسمان و زمين و خورشيد و ماه و ستارگان و كوه‌ها مى نگرم، معتقدم كه بايد خداى آسمان‌ها و زمين را پرستش كرد نه بت‌ها و انسانى مانند پادشاه را. آيا اجازه مى دهيد من هم در اين سفر همراهتان گردم؟ گفتند: اشكالى ندارد گفت: اين گوسفندان امانت مردم است، صبر كنيد آنها را به صاحبانشان برسانم سپس به شما ملحق گردم. چوپان گوسفندها را به صاحبانشان رساند و همراه سگش برگشت. آنها وقتى ديدند سگ چوپان سر و صدا مى كند و ممكن است آنها را لو دهد از چوپان خواستند سگش را برگرداند. امّا چوپان گفت: او نگهبان خوبى خواهد بود و ما را از خطرات آگاه مى كند و مزاحمتى نخواهد داشت. هفت نفرى به همراه سگ چوپان به حركت خود ادامه دادند تا به كنار غارى رسيدند. بر اثر خستگى زياد همگى در داخل غار خوابيدند و سگ در بيرون غار نگهبانى مى داد، خواب طولانى كه ۳۰۹ سال طول كشيد. قرآن مجيد در اين زمينه مى فرمايد: « «وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِّنْ رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِّرفَقاً»؛ و (به آنها گفتيم) هنگامى كه از آنان و آنچه جز خدا مى پرستيد كناره گيرى كرديد، به غار پناه بريد، كه پروردگارتان رحمتش را بر شما مى گستراند؛ و در كارتان، آرامشى براى شما فراهم مى سازد». [۱] ---------- [۱]: در آيات ۶ و ۷ سوره علق به اين مطلب اشاره شده است. [۱]: در روايتى از امام باقر عليه السلام مى خوانيم: « الْمُؤْمِنُ اصْلَبُ مِنَ الْجَبَلِ، الْجَبَلُ يُسْتَقَلُّ مِنْهُ، وَالْمُؤْمِنُ لايُسْتَقَلُّ مِنْ دِينِه شَيْ ءٌ؛ مؤمن از كوه سخت تر است. (زيرا) از كوه كم مى شود، امّا چيزى از ايمان مؤمن كاسته نمى شود. (ميزان الحكمه، باب ۲۹۳، ح ۱۴۶۲). [۱]: سوره كهف، آيه ۱۳. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۴. [۲]: سوره كهف، آيه ۱۵. [۱]: سوره كهف، آيه ۱۶. 4 •✾📚 @Dastan 📚✾•
ارشاد جاهل و متنبّه نمودن غافل در ميان وظايف اسلامى سه وظيفه بسيار مهم وجود دارد كه عبارتند از: ۱. ارشاد جاهل. ۲. متنبّه نمودن غافل. ۳. نهى از منكر. منظور از ارشاد جاهل اين است كه اگر ببينيم كسى (مثلا) نمازش را غلط مى خواند يا طوافش را اشتباه انجام مى دهد يا به آداب و شرايط روزه آشنا نيست و خلاصه احكام دين را نمى داند، او را ارشاد كنيم. آرى بر شخصى كه مى داند واجب است چنين انسانى كه جاهل به احكام شرع است را ارشاد و راهنمايى كند. و در يك جمله كوتاه ارشاد جاهل به معناى راهنمايى آدم بى خبر از احكام الهى است. منظور از متنبّه نمودن غافل آن است كه حكم شرعى را مى داند، ولى نسبت به موضوع غافل است. مثل اين كه مى داند شراب حرام است، ولى به تصوّر اين كه اين ظرفِ شراب، سركه است، قصد دارد آن را بنوشد. كه در اين جا بايد او را متنبّه و هوشيار كرد، تا آلوده شرب خمر نشود.منظور از نهى از منكر آن است كه شخص هم حكم شرعى را مى داند و هم نسبت به موضوع آن آگاه است، ولى عمداً و عصياناً مرتكب آن مى شود. مثل اين كه كسى مى داند محتواى اين ظرف شراب است و توجّه دارد كه شراب حرام است، ولى عمداً و عصياناً آن را مى نوشد، كه در اين جا بايد او را نهى از منكر كرد. تمام انبيا، اوليا، علماى عامل و مؤمنان آگاه، به اين وظايف شرعى عمل مى كرده و مى كنند. اصحاب كهف نيز پس از اطّلاع از بطلان آيين بت پرستى شروع به ارشاد مردم كرده، و به آنها گفتند: «دقيانوس با اين همه ضعف و نياز نمى تواند خداى شما باشد و استحقاق پرستش ندارد». آنها به خوبى به اين وظايف سه گانه عمل كردند؛ هم به ارشاد جاهلان و بى خبران پرداختند، و هم غافلان را از خواب غفلت بيدار كردند و هم كسانى كه با علم و اطّلاع از بى اساس بودن آيين بت پرستى، به عبادات غير خدا مشغول بودند را نهى از منكر كردند. و پس از انجام اين وظايف مهم و احساس خطر از ناحيه دشمن، دست به هجرت زدند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۳. وسط قرآن در برخى از قرآن‌ها كلمه «وليتلطف» در آيه شريفه ۱۹ سوره كهف را درشت تر و برجسته تر نوشته اند، زيرا معتقدند اين كلمه وسط قرآن محسوب مى شود يعنى اگر كلمات قبل و بعد آن شمرده شود اين كلمه دقيقاً وسط قرآن است.مرحوم طبرسى در كتاب ارزشمند مجمع البيان [۱] دو معنا براى اين واژه ذكر كرده است: الف) آهسته و بى سر و صدا رفت و آمد كردن. دوستان تلبيخا به او گفتند: آهسته و يواش و بدون سر و صدا و آرام برو و برگرد، تا دقيانوس و مأموران ظالمش كه تشنه خون ما هستند، متوجّه حضور تو در شهر نشوند. ب) اين پول را بردار و به بازار برو و اجناس مورد نياز را تهيّه كن، امّا خيلى چانه مزن و به راحتى معامله را انجام بده. كنايه از آن كه معاملات توأم با سخت گيرى نباشد، و براى اندكى مال دنيا درشتى و خشونت نكنيد. به هر حال، كلمه وسط قرآن همانند آيات قبل و بعد آن پيام لطف و محبّت و دوستى و صفا مى دهد. و اين پيام، درسى است براى همه مسلمانان كه در هر حال با هم رحيم و مهربان باشند و درشتى و خشونت نكنند و بر يكديگر سخت گيرى نكنند. ---------- [۱]: تفسير مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۲۳. •✾📚 @Dastan 📚✾•
به سوى غار همان گونه كه گذشت تلبيخا با بقيّه دوستانش به تمام مقامات و امتيازات حكومتى پشت پا زده، و با پاى پياده در بيابان به حركت خود ادامه داده، و در مسير راه با چوپانى همراه شدند، تا سرانجام خسته و تشنه و گرسنه به نزديكى كوهى رسيدند. در آن جا چشمه جوشانى يافتند كه خود را از آب آن سيراب كرده، و درختان پرميوه اى يافتند كه گرسنگى خود را با آن برطرف نموده، و پس از برطرف شدن تشنگى و گرسنگى در پى مكان امن و مناسبى جهت استراحت برآمدند. دوست چوپانشان گفت: در آن سوى همين كوه، غارى سراغ دارم كه مكان مناسبى براى استراحت است. آنها به آن غار پناه برده، و مشغول استراحت شدند؛ در حالى كه سگ چوپان در دهانه غار مشغول نگهبانى و پاسبانى بود. در روايتى آمده است: «خداوند به ملك الموت دستور داد جان آنها را بگيرد». [۱] سؤال: طبق تصريح قرآن آنها نمردند بلكه به خواب عميقى فرو رفتند كه سيصد و نه سال طول كشيد. پس چگونه روايت فوق مى گويد ملك الموت مأمور گرفتن جان آنها شد؟ جواب: خداوند متعال در آيه ۴۲ سوره زمر مى فرمايد: « «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِى مَنَامِهَا»؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كند، و روح كسانى را كه نمرده اند نيز به هنگام خواب مى گيرد». بنابراين به هنگام خواب نيز روح انسان قبض مى شود امّا نه به طور كامل، بلكه ۵۰% يا ۶۰% يا كمتر و يا بيشتر، و لهذا خواب را برادر مرگ ناميده اند. بنابراين، تعبير روايت، كه ملك الموت به فرمان پروردگار روح آنها را قبض كرد، تعبير نادرستى نيست؛ زيرا منظور قبض بخشى از روح آنهاست كه با خواب تناسب دارد. پس از آن كه به خواب عميق رفتند خداوند اراده مى كند اين خواب براى ۳۰۹ سال ادامه يابد، سپس آنها را صحيح و سالم از خواب بيدار كند، و لذا نياز به مراقبتهاى ويژه اى دارند. در آيه ۱۷ سوره كهف به اين مطلب اشاره شده است: ---------- [۱]: البرهان فى تفسير القرآن، ج ۳، ص ۶۲۴. « «وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَتْ تَّزَاوَرُ عَنْ كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَتْ تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَنْ يُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِيّاً مُّرْشِداً»؛ و (اگر در آن جا بودى) خورشيد را مى ديدى كه به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مى گردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در فراخنايى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از نشانه هاى خداست. هر كس را خدا هدايت كند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر كس را گمراه نمايد، هرگز سرپرست و راهنمايى براى او نخواهى يافت». خداوند متعال سه نوع مراقبت ويژه براى آنها در نظر گرفت كه به دو مورد آن در اين آيه شريفه و به يك مورد ديگر در آيه بعد اشاره شده است. توجّه فرماييد: ۱. دهانه غار رو به شمال بود. آفتاب صبح هنگام از سمت راست غار طلوع نموده، و در سمت چپ غار غروب مى كرد. و بدينسان آفتاب فقط دهانه غار را مى گرفت و شعاع آن به داخل غار نمى افتاد، تا در نتيجه تابش مستقيم آفتاب بدنها و لباسهايشان فاسد و پوسيده و سپس نابود شود. ۲. هر چند دهانه غار تنگ بود امّا فضاى داخل آن وسيع و بزرگ بود، و محلّ كافى و هواى لازم براى هفت نفر وجود داشت. در پايان اين آيه به مسأله هدايت اشاره شده كه: «هر كس را خدا هدايت كند هدايت مى شود و هر كس را گمراه كند هرگز راهنمايى نخواهد يافت». سؤال: خداوند متعال چه كسانى را هدايت و چه افرادى را گمراه مى كند؟ جواب: كسانى كه همچون اصحاب كهف اهل تلاش و جهاد و مبارزه در راه خدا و ارشاد خلق خدا هستند، و آنها را به توحيد و ساير خوبى‌ها دعوت مى كنند، مشمول هدايت پروردگار مى شوند، و آنها كه نعمت هاى الهى را پاس نداشته، و كفران نعمت مى كنند، نه به كتاب آسمانى اعتنا مى كنند و نه سخنان پيامبران الهى را گوش مى دهند خداوند از آنها سلب توفيق مى كند. چرا كه اگر خداوند بخواهد كسى را گمراه كند، از او سلب توفيق مى كند، در نتيجه او گمراه مى شود. 👇👇👇
خداوندا! از گناهانى كه باعث سلب توفيق انسان مى شود به تو پناه مى بريم. در يكى از سفرهاى حج در مسجدالحرام جوانى را ديدم كه مى گفت: هر كس در اوّلين سفرى كه به مكّه مكرّمه مشرّف مى شود و داخل مسجد الحرام مى گردد و چشمش به خانه كعبه مى افتد، اشكِ چشمانش جارى و حال روحانىِ عجيبى به او دست مى دهد و انقلابى در روحش ايجاد مى گردد، امّا من با اين كه اوّلين بار است به اين جا مشرّف شده‌ام هيچ تغييرى در خود احساس نمى كنم! چرا؟ گفتم: شايد مرتكب گناهانى شده اى و روح و جانت را آلوده به معاصى و محرّماتى كرده اى و با آب توبه آن را شستشو نداده اى، و بدين جهت خداوند از تو سلب توفيق كرده است. اكنون به طور جدّى توبه كن و به سوى خدا باز گرد و با اعمال صالح آينده، گذشته را جبران نما و حقوق اللَّه و حقّ الناس را ادا كن تا نشاط عبادت بازگردد. آرى خداوند كسى را گمراه نمى كند، ولى ممكن است توفيقات را از وى سلب نمايد. اگر توفيق الهى سلب گردد، ولو اين كه تمام دنيا جمع شوند، كارى از آنها ساخته نيست. ۳. سومين حفاظت ويژه، مطلبى است كه در آيه ۱۸ سوره كهف به آن اشاره شده است. توجّه فرماييد: « «وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً»؛ و (اگر به آنها نگاه مى كردى) آنها را بيدار مى پنداشتى، در حالى كه در خواب فرو رفته بودند. و ما آنها را به سمت راست و چپ مى گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگ آنها (مانند نگهبان) دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود. اگر از حال آنان آگاه مى شدى، از آنان مى گريختى، و تمام وجودت را وحشت فرا مى گرفت! ». حفاظت ويژه ديگر، نوع خوابيدن آنها و حالت چشمها و صورت اصحاب كهف بود، كه نه انسانى جرأت نزديك شدن به آنها را داشت و نه حيوان و جاندارى. خداوند با ايجاد اين رعب و وحشت، آنها را از شرّ انسان ها و حيوانات و درندگان و جانوران حفظ كرد. خداوند متعال از اين عامل در جنگ هاى اسلامى نيز استفاده كرد [۱] و به كمك مسلمانان آمد، و لذا در دعاى ندبه مى خوانيم: « ثُمَّ نَصَرْتَهُ بِالرُّعْبِ » و در آيه ۲ سوره حشر و ديگر آيات قرآن نيز به اين مطلب اشاره شده است. امدادهاى غيبى الهى اختصاص به زمان اصحاب كهف يا عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله ندارد، بلكه در همه اعصار و زمانها وجود دارد. اگر در مسير حق باشيم و در راه خداوند جهاد و مبارزه كنيم همان نصرت و يارى شامل حال ما هم خواهد شد. مگر نه اين است كه آمريكا با آن قدرت نظامى افسانه اى اش از ملّت ايران مى ترسد؟ مگر اسرائيل با آن سلاح هاى فوق سرّى اش از ما نمى ترسد؟ آيا اين ترس و خوف چيزى جز نصرت الهى است كه خداوند آن را در دل آنها انداخته است. اين امداد الهى در جنگ سى و سه روزه اسرائيل باحزب اللَّه لبنان كاملًا مشهود و ملموس بود. تا آن جا كه چنان رعب و وحشتى در ميان اسرائيلى‌ها به وجود آمده بود كه همين عامل باعث عقب نشينى و پذيرش شكست از سوى صهيونيست‌ها شد، سربازان اسرائيلى به صورت معمولى عقب ننشستند، بلكه عقب نشينى آنها به شكل فرار به سوى مواضع خودشان بود! ---------- [۱]: اين مطلب به نقل از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در منابع مختلف، از جمله بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۲۶۱ نقل شده است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
پايان خواب عميق اشاره اصحاب كهف بالاخره از خواب عميق بيدار شده، و در مورد اين كه چه مقدار خوابيدند با يكديگر به بحث و گفت وگو پرداختند. توجّه فرماييد: « «وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُمْ بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَاماً فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً»؛ اين گونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يكديگر سؤال كنند؛ يكى از آنها گفت: چه مدّت در خواب بوده ايد؟ گفتند: يك روز، يا بخشى از يك روز (و چون نتوانستند مدّت خوابشان را دقيقاً بدانند) گفتند: پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاه تر است. اكنون يك نفر از خودتان را با اين سكّه اى كه داريد به شهر بفرستيد، پس بنگرد كدام يك از آنها غذاى پاكيزه ترى دارند، و مقدارى از آن را براى روزى شما بياورد. امّا بايد مراقب باشد، و هيچ كس را از وضع شما با خبر نسازد». [۱] چند مطلب در اين آيه شريفه در خور تأمّل و دقّت است: ۱. اختلاف در مورد ---------- [۱]: سوره كهف، آيه ۱۹. •✾📚 @Dastan 📚✾•
۱. اختلاف در مورد مقدار خواب پس از آن كه آنها به فرمان پروردگار از خواب ۳۰۹ ساله برخواستند در مورد مدّت زمانى كه در آن غار به خواب رفته بودند اختلاف نظر پيدا كردند. عدّه اى گفتند: يك روز خوابيديم، و بقيّه معتقد بودند خوابشان نصف روز بيشتر طول نكشيد. امّا با توجّه به اين كه فايده اى بر اين مطلب وجود نداشت و راهى براى اثبات يكى از دو نظريّه در دست نبود و اختلاف، آنها را از هدف اصلى دور مى كرد دست از آن كشيدند و علم آن را تنها از ناحيه خداوند دانستند. و اين درس بزرگى است براى همه كسانى كه در مسائل پوچ و جزئى و بى ارزش اختلاف مى كنند و بر نظريّه خود پافشارى مى نمايند و اختلافشان به درگيرى و نزاع و قهر و دورى منتهى مى شود و گاه قهر و هجران آنها ساليان طولانى ادامه پيدا مى كند. •✾📚 @Dastan 📚✾•