eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.2هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
بعضی مواقع خداوند متعال میخواهد کسی را در مراتب بندگی زود بالا ببرد. به همین خاطر درهای زندگی او را مثل دیگ زودپز محکم میبندد و او را درسختی قرار میدهد. خود ما نمیدانیم که آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی میکنیم یا در خوشی هایمان. اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼آیا حقیقت دارد که با به دنیا آمدن فرزند تمام گناهان مادر بخشیده می‌شود؟ ✍️روایاتی که در این زمینه وارد شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: هر کدام از زنان مسلمان در هنگام زایمان بمیرد، خداوند نامه عملش را در روز قیامت نخواهند گشود. 💫همچنین درباره قصّه حضرت آدم و حوّاء علیهما السلام آمده است. خداوند فرمود: ای حوّاء! هر زنی که به هنگام زایمانش بمیرد او را با شهیدان محشور مى‏‌کنم. 💫ای حوّاء! هر زنى که درد زایمان او را بگیرد پاداش شهید برایش مى‌‏نویسم و اگر سالم بماند و زایمان کند گناهانش را برایش مى‌‏آمرزم گرچه به اندازه کف دریا و ریگ بیابان و برگ درختان باشد و اگر بمیرد شهید مى‌‏گردد و فرشته‌‏ها به هنگام قبض روحش نزد وى حاضر مى‌‏شوند و او را به بهشت بشارت مى‌‏دهند و در آخرت او را نزد شوهرش مى‌‏برند و هفتاد برابر برتر از حورالعین است. حوّاء گفت: آنچه داده‌‏اى مرا کافی است. 📚مستدرک‌الوسائل و مستنبط‌المسائل، ج15، ص214 ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌳🌳مسلمان و کتابى 💫در آن ایام , شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامى بود . در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامى آن روز , به استثناء قسمت شامات , چشمها به آن شهر دوخته بود که , چه فرمانى صادر مى کند و چه تصمیمى مى گیرد . 🔆در خارج این شهر دو نفر , یکى مسلمان و دیگرى کتابى ( یهودى یا مسیحى یا زردشتى ) روزى در راه به هم برخورد کردند . مقصد یکدیگر را پرسیدند . معلوم شد که مسلمان به کوفه مى رود , و آن مرد کتابى در همان نزدیکى , جاى دیگرى را در نظر دارد که برود . توافق کردند که چون در مقدارى از مسافرت راهشان یکى است با هم باشند و بایکدیگر مصاحبت کنند . ✨راه مشترک , با صمیمیت , در ضمن صحبتها و مذاکرات مختلف طى شد . به سر دو راهى رسیدند , مرد کتابى با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت , و از این طرف که او مى رفت آمد . 🙄 پرسید : (( مگر تو نگفتى من مى خواهم به کوفه بروم ؟ )) . 🤔- (( چرا )) . 🍃- (( پس چرا از این طرف مى آیی ؟ راه کوفه که آن یکى است )) . 🍂- (( مى دانم , مى خواهم مقدارى تو را مشایعت کنم . پیغمبر ما فرمود (( هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند , حقى بر یکدیگر پیدا مى کنند )) . اکنون تو حقى بر من پیدا کردى . من به خاطر این حق که به گردن من دارى مى خواهم چند قدمى تو را مشایعت کنم . و البته بعد به راه خودم خواهم رفت )) . 🔆- (( اوه , پیغمبر شما که این چنین نفوذ و قدرتى در میان مردم پیدا کرد , و باین سرعت دینش در جهان رائج شد , حتما به واسطه همین اخلاق کریمه اش بوده )). 🌟تعجب و تحسین مرد کتابى در این هنگام به منتها درجه رسید , که برایش معلوم شد , این رفیق مسلمانش , خلیفه وقت على ابن ابیطالب (( ع )) بوده . 👈طولى نکشید که همین مرد مسلمان شد , و در شمار افراد مؤمن و فداکار اصحاب على - علیه السلام - قرار گرفت )) ( 1 ) . 1 . اصول کافى , ج 2 , باب (( حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر )) , صفحه 670 . 📚نقل از کتاب " راستان " شهید مطهری (ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
حکایتی بسیار زیبا🌷 🌟🌟زنی ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ هر شب قبل از خواب ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﺍو ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﺪ ، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﯾن گوﻧﻪ ﻧﻮﺷﺖ :😊 🤲ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﺮﺧﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﻡ ،ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ! 🌟🌟 ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺧﺘﺮﻢ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﺷﺴﺘﻦ ﻇﺮف ها ﺷﺎﻛﯽ ﺍﺳﺖ ، 👈ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ در خیابان ها پرﺳﻪ نمی زﻧﺪ ! 🌟🌟 ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻣﺎﻟﯿﺎﺕ ﻣﯽ پرداﺯﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻐﻞ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﯿﻜﺎﺭ ﻧﯿﺴﺘﻢ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﻟﺒاس هاﯾﻢ ﻛﻤﯽ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻏﺬﺍﯼ ﻛﺎﻓﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺩﺍﺭﻡ ! 🤲ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺩﺭ پاﯾﺎﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺍﺯ پا ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ! 🌟🌟ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﯾﻢ ﻭ پنجرﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﯿﺰ ﻛﻨﻢ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ ! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺑﯿﻤﺎﺭ می شوم، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺁﻭﺭﻡ ﻛﻪ ﺍﮐﺜﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺳﺎﻟﻢ ﻫﺴﺘﻢ ! 🤲 ﺧﺪﺍﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﺳﺎﻝ ﺟﯿﺒﻢ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ می کند ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺰﯾﺰﺍﻧﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺑﺮﺍﯼ شان ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺨﺮﻡ ! 🌟🌟ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﻜﺮ ﻛه ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎ ﺯﻧﮓ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﻮﻡ ، ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻡ! 👌ﺁﺭﯼ ... ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﺪ ﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ می بایست ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻨﯿﻢ .❤️ ✨ﺧﺪایا شکرت✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
💟شما در برابر آینه اگر خندان باشی چهره‌ای خندان می‌بینی و اگر گریان باشی چهره‌ای گریان را تماشا می‌کنی؛ 🌻این دنیا هم آینه‌وار است، از این‌رو شما همان می‌بینی که هستی و انجام می‌دهی. هر دست که دادند همان دست گرفتند 🦋این فرمولی است که قرآن کریم دارد و می‌گوید: ✨" إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا ✨ 🌻یعنی اگر خوبی کنی خوبی می‌بینی و اگر بدی کنی بدی می‌بینی ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🦋داستان زرّاق و نایب سلطان سنجر ✨🍃آورده اند که: زرّاقی(1) نزدیک یکی از نواب سلطان سنجر آمد گیسوها گذاشته و قدری جامه کعبه آورده، گفت: 🔆من مردی ام از اهل بیت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم، و امسال به حج رفته بودم و جهت سلطان حج گذارده ام و بر سر روضه مقدسه حضرت رسالت پناه صلی الله علیه و آله و سلم برای شاه و ارکان دولت او به حضور قافله حجاج دعا کرده ام، اگر مرا به خدمت سلطان رسانی هر آینه از تو منت وار شوم و بدین بشارت که آورده ام مرا نیز نوازش فرماید، آن نائب این صورت را تحقیق نکرده نزد سلطان آمد و آن حاجی علوی را تعریف بسیار کرد، 🔆 چنان که سلطان مشتاق شده به احضار او فرمان داد، چون آن عزیز را حاضر گردانیدند سلطان را دست بوس کرده بر حاشیه بساط نشست. سلطان پرسید که: از کجایی ؟ گفت: از شهر اصفهان. فرمود که: 🔆 کی حج کردی ؟ گفت: امسال. قضا را ایلچی از نزد حاکم اصفهان در مجلس آمده بود، چون نام اصفهان شنید و آن کس را دید گفت: ✨ای شاه من این کس را می شناسم او سید نیست، بلکه از لولیان(2) آن ولایت است و بیشتر از ایشان موی بر سر دارند و من در همه این سال وی را در صفاهان می دیدم و در روز عید اضحی به در خانه من آمده بود به طلب گوشت قربانی. سلطان به غایت متأثر شده روی به آن نائب کرد که: نیک سید نامدار و حاجی بزرگوار را به خدمت ما آورده ای! آن نائب خجل زده و انفعال یافته از مجلس بیرون رفت، و بقیة العمر به خدمت سلطان نیارست(1) آمد. 🔆اگر در اول تحقیق حال او کردی و در آن باب تفحص تمام بجا آوردی، غبار خجلت بر چهره حال او ننشستی و از نظر چنان پادشاه محروم نگشتی. قطعه: مگو وصف کسی نزدیک شاهان مگر وقتی که او را نیک دانی که گر نبود بران وصفی که گفتی بسی در انفعال آن بمانی 🔆هفتم هر چه داند که پادشاه را بدان میل است - از اسب و نوکر و امتعه و ضیاع(2) و مستغلات(3) و غیر آن - جهت خود نگاه ندارد، بله به طریق استدعا چنان کند که به نظر قبول سلطان رساند. 🔆هشتم آنکه: چون پادشاه با وی سخن گوید - به دل و جان و عقل و هوش و چشم و گوش و تمام جوارح و اعضا - متوجه سخن وی باشد، و چنان نکند که یک کلمه ازو فوت شود و به هیچ فکر و عمل نپردازد، و نظر بر جانبی دیگر نیندازد و به سخن با کسی مشغول نشود، هر چند سخن ضروری باشد، چه سلاطین به غایت غیور باشند، چون ببینند که کسی به وقت توجه ایشان به جای دیگر به نظر یا به سخن میل کند - از روی غیرت - بر وی خشم گیرند، و اگر در آن محل ظاهر نکنند اثر آن به مرور ظهور کند، و خطرات کلی بر آن مترتب شود. 🔆نهم: در مجلس ملوک با کسی سر گوشی نکند یعنی سرّ نگوید، که هرگه به حضور او دو تن سرّ گویند که او نداند و نشنود و نفرموده باشد او را خیالات بسیار رو دهد، و انواع گمان ها برد و اغلب است که از ایشان کینه گیرد، و در صحبت سلاطین ملاحظه این معنی بیشتر باید نمود، و یمکن که حسّاد اهل فساد خاطرنشان پادشاه کرده باشند که: فلان و فلان را با شما دل راست نیست، و در هواخواهی ایشان خللی پدید آمده و در مقام قصد(1) می باشند، چون سلطان بیند که با یکدیگر سر می گویند کلام صاحب غرضان مؤثر می افتد، و هر دو تن در معرض غضب ملک و در ورطه هلاک می افتد. مثنوی: سخن پوشیده گفتن در محافل نباشد شیوه دانا و عاقل که از طرز ادب بسیار دور است نشان غفلت و مکر و غرور است 🔆دهم: باید که چون سلطان از کسی دیگر سؤالی کند او سبقت نکند و جواب ندهد، تا آن کس که ازو پرسید جواب گوید، زیرا که جواب دادن کسی از آن سؤال - که به دیگری متوجه است - حمل بر سبکساری و بی وقاری او می کند، یکی از حکیمی پرسید که: 🔆اگر من در مجلس پادشاهی باشم و او از غیر من سؤال کند؛ روا باشد که من جواب دهم ؟ گفت: نی، تو جواب مده که آن نشانه استخفاف(2) است؛ هم به سائل یعنی ندانستی که از که سؤال باید کرد، و هم به مسئول یعنی او استحقاق این سؤال ندارد و درین باب محذوری(3) دیگر هست که اگر سلطان گوید که: از تو نمی پرسم این را چه جواب توانی گفت ؟ 🔆و از انفعال این صورت چگونه بیرون توانی آمد؟ و اگر فرضاً از جماعتی پرسد که تو از ایشان باشی به جواب سبقت مکن، که دیگران خصم تو شوند و بر سخن تو عیب گیرند، بلکه تأخیر کن تا دیگران گویند و عیب و هنر هر سخن بدانی، پس آنچه تو دانی اگر بهتر باشد عرض کن و الا خاموش بنشین. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایت بهلول عاقل و خشت طلا 🎙حجت الاسلام دانشمند ‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟حکایت پادشاه عادل چین ✨آورده اندکه: پادشاهی بود در دارالملک چین، به زیور عدل آراسته و نِهال(1) حالش به صفت نصفت پیراسته، بیت: ستم را زیان عدل را سُوَد ازو خدا راضی و خلق خوشنود ازو ناگاه آفتی به حسّ سامعه ی(2) او راه یافته و گرانی در گوش او پدید آمد. ارکان دولت را جمع کرد و چنان زار بگریست که جمله ی حاضران بر حال وی به گریه درآمدند و از برای تسلّیه ی او تدبیرها انگیختند. 🦋ملک فرمود که: شما آن گمان می برید که من به فوت حسّ سمع می گریم ؟ چه می دانم که عاقبت کار، فتور(3) و قصور به قوای و حواس راه خواهد یافت. پس بر بطلان چیزی از آن مرد خردمند چگونه اندوهگین شود؟ 👈 گریه ی من برای آن است که ناگاه مظلومی دادخواه بر در بارگاه فریاد کند و صدای استغاثه ی(4) او به گوش من نرسد و او محروم باز گردد و من عندالله(5) مؤاخذه باشم. 💫💫اما در این باب فکری کرده ام تا در این دیار ندا کنند که کسی غیر دادخواه، جامه ی سرخ نپوشد تا بدان علامت بر حال مظلومان اطلاع یابم و داد ایشان از روی راستی و انصاف بدهم، به توفیق الله تعالی. بیت: داد مظلومان بده مقصود محرومان برآر دین و دنیا را بدین داد و دهش معمور دار و بسیار بوده که به یک داد که داده اند و به فریاد مظلومان رسیده اند، از عقوبت عقبی برات نجات یافته اند. 📚اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ✾📚 @Dastan 📚✾
💫دل مومن جایگاه من است ✨✨اگر خداوند را می خواهید بجویید در زمین و آسمان نیابید که پیدا نمی شود . ✨👈چون خود رحمانش فرمودند: ✨✨زمین و آسمان وسعت مرا ندارد دل مؤمن جایگاه من است.  محمداسماعیل دولابی ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸خواهر عزیزم👇👇👇👇 هرگاه خواستے از حجاب خارج شوے و لباس اجنبے را بپوشے به یاد آور ڪه اشک امام زمانت را جارے میڪنے به خون هاے پاڪے ڪه ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میڪنی🥀 به یاد آر ڪه غرب را در تهاجم فرهنگے اش یارے میڪنے و فساد را منتشر میڪنے و توجه جوانے ڪه صبح و شب سعے ڪرده نگاهش را حفظ ڪند جلب میڪنے🥀 به یاد آر حجابے ڪه بر تو واجب شده تا تو را در حصن نجابت فاطمے حفظ ڪند تغییر میدهے ... تو هم شامل آبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نڪردے (متنبه نشدی) هویت شیعه را از خودت بردار (اسم خودتو شیعه نزار)🥀 🌹شهید علاءحسن نجمه 🥀یاد شهدا با صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 پاك نگه داشتن زندگي فقط به «نه» گفتن در برابر دعوت هاي شيطان است . ✨در تاريخ هم بودند كساني كه در مقابل دعوت هواي نفس خودشان و دعوت هواي نفس ديگران گفتند «نه» ! وبه كمالات ومقام هاي والائي رسيدند ؛ البته ممكن است سختي هائي هم كشيده باشند ، ولي ما آن سختي ها را هم نداريم ! 🌺«آسيه» كه (در برابر خواسته هاي فرعون) گفت «نه» ، او را به چهار ميخ كشيدند و بعد هم يك سنگ هشتاد ، نود كيلويي را رها كردند روي بدنش كه كل سر و استخوان هاي بدنش را خورد كرد . (10) 🌼حضرت آسيه(س) همزمان باجادوگران فرعون كه در يك صحنه سياسي و اجتماعي صورت گرفت، با ديدن معجزات موسي(ع) ايمان آورد و پس از تحمل شكنجه هاي فراوان به شهادت رسيد. 🌸اگر كسي شخصيت اجتماعي«آسيه» را در ذهن خود تصور نمايد و متوجه شود كه او همسر كسي بود كه ادعاي خدايي داشت، و تمام زرق و برقهاي مصر پهناور و مردم آن سامان در اختيار او بود، متوجه مي شود كه وي چگونه خود را در برابر آن همه عوامل مادي نباخت و با اين وضع شهادت را به جان و دل خريد و در برابر دعوتهاي شيطان قاطعانه ايستاد. 🌺وي از نظر ايماني به جايي رسيدكه رسول خدا(ص) در موردش مي فرمايد: 🌼«اما آسيه از بني اسرائيل و از زنان پاك و مؤمني بود كه خداي متعال را مخفيانه عبادت مي كرد. او از برترين زنان و از دختران انبياء و مادري براي مؤمنان بود». 🌸ايمان آسيه مخفي ماند تا زماني كه فرعون «زن آرايشگر» دخترش را به جرم خداپرستي دستگير كرد. 🌺وي كه روزي مشغول آرايشگري دختر فرعون (انيسا) بود شانه از دستش رها شد، همينكه خم شد تا شانه را بردارد بسم ا... گفت، دختر فرعون از او پرسيد: مگر خدايي غير از پدر من نيز هست؟ زن آرايشگر گفت: پدر تو نيز مانند ديگر مخلوقات، آفريده اي از آفريده هاي خداي من است. سر انجام فرعون از اين ماجرا باخبر شد و دستور داد تا آن زن مؤمنه را دستگير نموده و او را با ميخ به زمين بكوبند. فرعون او را زير ضربات تازيانه گرفت و از او خواست تا به خدايي اش اعتراف كند؛ اما اين زن برجسته دست از اعتقاد خود برنداشت. 🌼فرعون براي آنكه او را از عقيده اش باز دارد دستور داد فرزندان زن آرايشگر را آوردند همگي را در كوره اي از مس گداخته شده انداختند. 🌸در اين ميان آسيه كه با چشمان خود اين جنايات را ديد صبر از كف داد و شديداً به فرعون اعتراض كرد و ضمن ابراز سخناني گفت: 🌺تا چه وقت مي خواهي به اين جنايات ادامه دهي؟ چقدر به خدايت و خداي عالميان جسارت پيدا كرده اي؟ اين زن و فرزندانش چه گناهي داشتند كه آنها را به آتش كشيدي؟ 🌼فرعون با شنيدن اين سخنان آتشين تعجب كرد و او را به جنون نسبت داد و گفت: مگر ديوانه شده اي كه اينگونه سخن مي گويي؟ 🌸آسيه گفت: ديوانه نشده ام ولي به خداي موسي كه خداي عالميان است ايمان آورده ام... . 🌺سرانجام فرعون دستور داد تا اين زن برجسته را با ميخ به زمين دوختند و سنگ بزرگي را روي سينه اش گذاشتند، مأموران دستورش را اجابت كردند. 🌼آسيه در آن حال با خداي متعال مناجاتي داشته است كه ضمن آن از حضرت حق درخواست نمود كه او را در بهشت جاي دهد و از شر فرعون و فرعونيان نجات دهد، در آن هنگام به آسيه الهام شد كه به آسمان نگاه كند، وي نگاهي كرد و جايگاه خود را مشاهده نمود و در حالي كه خنده بر لب داشت شربت شيرين شهادت را نوش جان كرد. اين وقايع را مي توانيد در بحارالانوار، 13/163 و تفسيرهاي مربوط به آيه 11 سوره تحريم ملاحظه نمايد ✾📚 @Dastan 📚✾