فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان خدا و فرعون...
🎙استاد دانشمند
✾📚 @Dastan 📚✾
🏴حیا حضرت فاطمه(س) حتی پس از شهادت
✍ایشان در #وصیت خود میفرمایند:در #آخرین روزهاى عمر پر بركتش ضمن وصیّتى به اسماء فرمود: من بسیار زشت و زننده مىدانم كه #جنازه_زنان را پس از مرگ با انداختن پارچهاى روى بدنش تشییع مىكنند. و افرادى #اندام و #حجم بدن او را مشاهده كرده و براى دیگران #تعریف مى نمایند.
مرا بر تخت كه اطرافش #پوشیده نیست و مانع مشاهده دیگران نباشد قرار مده بلكه مرا با #پوشش كامل تشییع كن ، خداوند تو را از آتش جهنّم مستور و محفوظ نماید.
📚تهذیب الا حكام: ج 1، ص 429
حیا از نمایان بودن #حجم و اندام حتی پس از شهادت و دنیای پرتنوع امروزی که بسیاری با نمایش خود بدنبال جلب توجه هستند!!
✾📚 @Dastan 📚✾
#در_محضر_علما
🌕داستان شگفت مبارزه با نفس
🌻سال 1364 هجرى شمسى در اصفهان براى سخنرانى دعوت شده بودم.
مى دانستم اصفهان روزگارى مركز زندگى بسيارى از اولياى خدا و عالمان كامل بود.
🌻شهر، شهر حكيمان، فقيهان، فيلسوفان، عارفان، عاشقان، كاملان و شهيدان خداست، بر همگان لازم است كه اين حيثيات و سرمايه هاى اين شهر را حفظ كنند.
🌻در مدت اقامتم، عاشقانه به دنبال زيارت قبور مردان الهى، يا آنان كه چهره هاى الهى را زيارت كرده، بودم.
🌻بيشتر گشتم، كمتر موفق شدم، سرمايه هاى عظيم از دنيا رفته بودند، در گوشه و كنار شهر به ندرت كسانى پيدا مى شدند كه يا خود اهل حال بودند يا با اهل حال گذشته سر و سرّى داشتند.
🌻يك شب چهره اى نورانى در جلسه اى كه براى تبليغ بپا بود حضور يافت، قيافه ملكوتى او مرا جذب كرد، از احوالش پرسيدم، گفتند: عالمى بزرگوار و سيدى كريم النفس و شخصيتى گمنام است كه سى سال محضر فيلسوف بزرگ مرحوم حاج آقا رحيم ارباب را درك كرده است.
🌻گرچه خودم دو بار آن مرد بزرگ را ديده بودم ولى از حالات و روحيات و اخلاقياتش آن چنان كه بايد آگاه نبودم.
🌻به زيارت آن مرد شتافتم، تا با يك تير دو نشان زده باشم. هم از معنويت او بهره ببرم، هم از اوصاف و كمالات استادش بشنوم.
🌻مجالسى با او نشستم، گفتگوها بين اين شرمنده و او رفت، مى گفت: معمولًا يك هنرمند به خصوص يك عالم مشهور علاقه مند است بيش از پيش شناخته شود و چهره كند، طبع علم طبع خودنمايى، غرور، خودشناساندن و شهرت است،
🌻يك عالم مى خواهد تمام مردم از علمش، از تأليفاتش، از حسن عملش و به خصوص از قدرت درس دادنش مطلع شوند، تا از اين اطلاع لذت ببرد و نيز سبيلى از چربى ماديت چرب كند، دنبال جايى مى گردد كه درسش و حضور شاگردانش در برابر ديدگان مردم چشمگير باشد، تا در بين مردم مشهور گردد،
🌻ولى استادم حضرت حاج آقا رحيم ارباب به مدت پنجاه سال در مسجدى براى بهترين فضلا و طالبان علم درس مى گفتند، اما وقت درس اكيداً دستور مى دادند پرده كنار درب مسجد را بيفكنند و آن چنان با صداى آرام درس مى گفت كه فقط صدايش را طلاب بشنوند، تا كسى نفهمد و نبيند كه چه كسى در اين مسجد درس مى دهد، اين اخلاق مردى بود كه در زمان خودش در علوم اسلامى به خصوص فقه و تفسير و فلسفه و در عمل و اخلاص و در خدمت به جهان علم و تربيت و در مايه هاى الهى و عرفانى كم نظير بود!
✾📚 @Dastan 📚✾
امام على عليه السلام :قُلْتُ : اَللّهُمَّ لا تُحوِجنى اِلى اَحَدٍ مِنْ خَلْقِكَ ، فَقْالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلىُّ،لا تَقولَنَّ هكَذا ، فَلَيسَ مِنْ اَحَدٍ اِلاّ وَ هُوَ مُحْتاجٌ اِلَى النّاسِ . فَقُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمااَقولُ ؟ قالَ : قُلْ : اللّهُمَّ لا تُحوِجْنى اِلى شِرارِ خَلْقِكَ. قُلْتُ : يا رَسولَ اللّهِ وَمَنْ شِرارُخَلْقِهِ ؟ قالَ : الَّذينَ اِذا اَعطَوا مَنّوا وَ اِذا مَنَعوا عابوا ؛
من گفتم : بار خدايا ! مرا محتاج احدى از خَلقت مگردان . پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهفرمودند :اى على چنين نگو ؛ زيرا هيچ كس نيست ، مگر آنكه به مردم نيازمند است . گفتم : پسچه بگويم ، اى پيامبر خدا؟ فرمودند بگو : بار خدايا! مرا نيازمند بَدانِ خلقت قرار مده.گفتم : اى پيامبر خدا ، بَدان خلق خدا كيانند؟ فرمودند : كسانى كه هر گاه چيزى بدَهند ،منّت گذارند و هر گاه ندهند ، بد گويند.
📚(تنبيه الخواطر ، ج ۱، ص ۳۹)
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی شیطان همه جا اعلام کرد قصد دارد از کارش دست بکشد و وسایلش را با تخفیف ویژه به حراج بگذارد!
همه مردم جمع شدن و شیطان وسایلی از قبیل : غرور، خودبینی، مال اندوزی، خشم، حسادت، شهرت طلبی و دیگر شرارت ها را عرضه کرد...
در میان همه وسایل یکی از آنها بسیار کهنه و مستعمل بود و بهای گرانی داشت!
کسی پرسید : این عتیقه چیست !؟
شیطان گفت : این نا امیدی است...
شخص گفت : چرا اینقدر گران است !؟
شیطان با لحنی مرموز گفت :
این موثرترین وسیله من است !
شخص گفت : چرا اینگونه است !؟
شیطان گفت : هرگاه سایر ابزارم اثر نکند فقط با این میتوانم در قلب انسان رخنه کنم و وقتی اثر کند با او هر کاری بخواهم میکنم...
این وسیله را برای تمام انسانها بکار برده ام، برای همین اینقدر کهنه است ،
مراقب "اميدمان"باشيم ❤️🌺
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
در محضر آیت الله #بهجت (ره)
🔆" ﭼﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻧﻜﻨﻴﻢ؟ "
( حتما بخوانید ... بسیار مهم )
🍃ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺮﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﺸﻜﻞ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺳﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺸﻜﻞ، ﺑﻠﻜﻪ ﻛﺎﻟﻤﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻟﺬﺍ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻮﻣﻴﻦ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﺒﺘﻠﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺸﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﺸﺮ، ﺷﻤﺮ ﻫﻢ ﺑﺴﻴﺎﺭ
🍂 ﺍﺳﺖ؛ ﺍﻣﺎ ﺁﻳﺎ ﭼﻴﺰﻯ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻥ ﻛﻨﺪ؟ ﺍﺯ ﺍﻣﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺳﻬﻞ ﺍﻟﻤﺆﻭﻧﺔ ﻭ ﺁﺳﺎﻥ ﺍﺳﺖ - ﻭﻟﻮ ﻋﻤﻞ ﺑﺮ ﺧﻠﺎﻑ ﻗﻮﻝ ﺑﺎﺷﺪ - ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﻠﺎﺣﻈﻪ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺒﻴﻨﺪ ﺍﮔﺮ ﻣﻠﺘﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺗﺎﺭﻙ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺁﻳﺎ ﺣﺎﻝ ﺍﻭ ﻣﺜﻞ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﻙ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﻓﻌﻞ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺎﻝ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻟﺖ ﺍﻭﻝ ﺍﺳﺖ ﻳﺎ
✨ﺧﻴﺮ؟ ﻓﺮﺽ ﻛﻨﻴﺪ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺰﺩ ﺭﻳﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻳﺎ ﻫﺮ ﺭﻳﻴﺲ ﻣﻄﻠﻖ، ﻣﻘﺮﺏ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻳﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻳﻚ ﻓﻘﻴﺮ ﺗﻬﻰ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺮﻭﻡ؟! ﺁﻳﺎ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺫﺍﺗﻰ ﻛﻪ ﻣﻮﺕ ﻭ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻯ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﻭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺍﺳﺖ؟!
🍃 ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﻭﺍﻣﺮ ﺍﻟﻬﻰ ﻭ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻭ ﻧﻔﺲ ﺑﻮﺩﻥ، ﺍﻣﺮ ﺩﺍﻳﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺣﻴﺎﺕ ﻭ ﻣﻤﺎﺕ، ﻏﻨﺎ ﻭ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻣﺮﺽ ﻭ ﺻﺤﺖ ﻭ ﻣﺮﻳﺾ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﻛﺘﺮ ﻭ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ... ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ؛ ﻣﺠﺎﻟﺴﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟! ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﺪﺍﻡ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﻭﺟﺪﺍﻧﻴﻪ (ﻧﻪ ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﺧﻮﻑ ﻧﺎﺭ ﻳﺎ ﺷﻮﻕ ﺑﻬﺸﺖ) ﺑﺎ ﻛﺪﺍﻡ طﺮﻑ ﺍﺳﺖ؟
🍂 ﺑﻪ ﺣﺴﺐ ﻇﺎﻫﺮ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻣﻄﻴﻊ "، ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺜﻞ ﻛﻮﻩ، ﻣﺤﻜﻢ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻣﻨﺒﻊ ﻫﻤﻪ ﻯ ﺧﻴﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻭ " ﺑﻨﺪﻩ ﻯ ﻋﺎﺻﻰ " ﭘﺸﺘﻴﺒﺎﻧﺶ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻭ ﺩﺷﻤﻦ ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ (ﺷﻴﻄﺎﻥ) ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺻﻠﺎﺣﺪﻳﺪﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﺍﻭ ﺍﺳﺖ. ﻧﻈﻴﺮ ﺷﺨﺼﻰ ﻛﻪ ﻧﺰﺩ ﻛﺴﻰ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﻘﺮ ﻭ ﻓﺸﺎﺭ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﻫﺪ، ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺍﻗﺪﺍﻡ
✨ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺧﻮﺩﻛﺸﻰ است ! ﺻﻠﺎﺡ ﺩﻳﺪﺵ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﮕﻮﻳﺪ: ﺻﻠﺎﺡ ﻭ ﻧﺠﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺮﺹ ﻣﺮﮒ ﺁﻭﺭ ﻳﺎ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻭﺭ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻮﻱ! ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﻣﺎ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﻪ ﻃﺎﻋﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻯ ﻛﺮﻳﻢ ﻫﺴﺘﻴﻢ، ﻭ ﺩﺭ " ﻋﺰﻡ ﺑﺮ ﻣﻌﺼﻴﺖ " ، ﻋﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻨﻰ ﺑﺎ ﻓﻘﻴﺮ ﻋﺎﺟﺰ ﺟﺎﻫﻞ ﻭ ﻟﺌﻴﻢ.
🍃ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺩﻫﻴﻢ ﻭ ﺑﻔﻬﻤﻴﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻨﻴﻢ، ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺳﻮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻳﻢ، ﻧﻪ ﺯﻳﺎﻥ ﻭ ﺧﺴﺎﺭﺕ؛
🍂ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﻢ ﺍﻓﺮﺍﺩﻯ (ﻭ ﺍﺣﻰ ﺍﻟﻤﻮﺗﻰ ﺑﺎﺫﻥ ﺍﻟﻠﻪ) ؛ (ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ) ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺗﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺷﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﺤﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﻭ ﺍﺧﺘﺼﺎﺹ ﺑﻪ ﺍﻧﺒﻴﺎ - ﻋﻠﻴﻬﻢ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ - ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﻫﺮ
✨ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﺘﺎﺑﻌﺖ ﻛﻨﺪ، ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﻭ ﻛﻤﺎﻟﺎﺕ ﻭ ﻛﺮﺍﻣﺎﺕ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﺑﺪ، ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﺤﺪﻯ ﻧﺒﻮﺕ ﻭ ﻛﺬﺍﺑﻴﺖ ﻣﺪﻋﻰ ﺁﻥ؛
🍃ﭘﺲ ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻭﺍﺿﺢ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻃﺎﻋﺖ، ﺑﺎ ﻏﻨﻰ ﻭ ﻗﺎﺩﺭ ﻭ ﻛﺮﻳﻢ ﻭ... ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺑﺎ ﻋﺎﺟﺰﺗﺮ ﻭ ﻣﺤﺘﺎﺟﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ، ﻃﺒﻌﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺑﻪ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺗﻤﺎﻳﻞ ﭘﻴﺪﺍ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻗﺼﺮ ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ ﻭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻧﺎﺯ ﻭ
🍂ﻧﻌﻤﺖ ﻭ ﺁﺑﺎﺩﻯ ﻭ ﺁﺳﺎﻳﺶ ﺑﻪ ﻛﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍﻯ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﻭ ﻭﻳﺮﺍﻧﻪ ﻧﻤﻰ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻥ ﺭﻓﻴﻖ ﻭ ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺻﺎﺣﺒﺨﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﺭﺍﺿﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﺭﻓﻴﻖ ﺍﻭ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﻣﺤﺮﻭﻡ گردیم . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ، ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺴﻬﻴﻞ ﻃﺎﻋﺖ ﻭ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺭﺍﻫﻰ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻮﻳﻢ ﻭ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻃﺎﻋﺖ، ﻧﺰﺩﻳﻜﻰ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻌﻤﺖﻫﺎ ﻭ ﺧﻮﺷﻰﻫﺎ ﻭ ﺩﺍﺭﺍﻳﻰﻫﺎ
✨ﻭ ﻋﺰﺕﻫﺎ ﻭ... ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ، ﻋﺒﺎﺭﺕ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﻭﻣﻴﺖ ﻭ ﻧﺎﺧﻮﺷﻰ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﻯ ﻭ ﺫﻟﺖ ﻭ...
✾📚 @Dastan 📚✾
های #انگیزه دادن به خود (15)
💫💫💫" قبل از هر چیز تنبل باشید "
🌸هنری فورد همیشه به همکارانش خاطرنشان می کرد که هیچ کاری نیست که اگر حاضر باشیم به قسمت های کوچک تجزیه اش کنیم عملی نباشد .
🍂وقتی هم کاری را تجزیه کردید یادتان باشد که در ابتدا کمی به خودتان اجازه ی تنبلی بدهید ؛ چون مهم نیست که با چه سرعتی انجامش می دهید . چیزی که اهمیت دارد اینست که دارید انجامش می دهید .
🍃نکته ی مسخره اینست که هر چه کاری را کندتر شروع کنید سریع تر تمامش می کنید . وقتی در ابتدا درباره ی انجام یک کار سخت و طاقت فرسا فکر می کنید بیشتر از هر وقت دیگری می دانید که اصلا دلتان نمی خواهد آنرا انجام دهید .
✨به عبارت دیگر تصویر ذهنی تان از آن فعالیت که دارید تند و بی امان انجامش می دهید تصویر خوشحال کننده ای نیست . پس به دنبال راه هایی می گردید که اصلا آن کار را انجام ندهید .
👈اما فکر کردن به اینکه به آرامی دست به کار شوید ساده است . انجام آن کار هم به شما اجازه می دهد که واقعا دست به کار شوید . در نتیجه کار به اتمام می رسد .
✾📚 @Dastan 📚✾
🖋📚 #خاطرات_شهدا 🌷
💠شب یلدا
🍂دو سال پیش #شب_یلدا قرار بود برای شب یلدا کرسی بندازیم و کاملا #سنتی شب یلدا مون برگزار بشه😍 خونه ما گلبهار بود و اونجا خیلی سرد❄️ بود من شوفاژ رو زیاد کردم♨️ و تدارکات شب یلدا رو هم فراهم کردم
🍂 #شهیدمحرابی از محل کارشون تماس گرفتن☎️ که برای شب یلدا #مهمان دعوت کن و من بهشون گفتم مسافت زیاده، مهمان ها رودربایستی تشریف میارن ولی اذیت میشن من به خانه پدرم🏡 و برادرم تماس گرفتم دعوت شون کردم و قرار شد خود #حسین_آقا هم از خانواده خودشون دعوت کنن.
🍂حسین آقا به من تماس گرفتن گفتن هر کدام از مهمان ها که ماشین🚙 نداشته باشن یا نتوانستند ماشین شون رو بردارند #خودم می روم دنبال شون هم می برم شان و هم برمی گردونم شون. من تعجب کردم😟 گفتم این همه راه چه لزومی دارد نگاهی کرد و گفت :کل قضیه شب یلدا فقط به #صله_رحم اش است که مستحب است بقیه اش که داستانی بیش نیست 🚫
🌷خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷
#شهید_حسین_محرابی🌷
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆هر مصنوعی صانعش را نشان میدهد.
✨✨به هر چیزی نگاه کنی، سازندهی آن را یاد میکنی.
✨✨قالی را میبینی، میگویی عجب قالیبافی داشته است.
✨✨ساختمان را میبینی، میگویی عجب معماری داشته است.
🤔🤔 خودت را چه؟
🤔اگر خودت را هم جلوی آیینه نگاه کنی، یاد خدا میافتی...⁉️⁉️
محمداسماعیل دولابی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌴فضل بن ربيع مى گويد: شريك بن عبد اللّه بن سنان نخعى، كه از بالاترين حسب برخوردار بوده است، چون اين شخص عالم، از بزرگان قبيله اى بوده است كه شاخص ترين چهره آن قبيله وجود مبارك مالك اشتر نخعى است، كه اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: مادرى را سراغ ندارم كه نمونه او را بزايد، يعنى انسان بى نظيرى بود.
🌴فضل مى گويد: شريك بن عبد اللّه را روزى به دربار مهدى عباسى آوردند، كه قبل از هارون بوده است. مهدى عباسى به او گفت: شريك! نمى گذارم از دربار بروى، مگر يكى از اين سه كار را قبول كنى؛ يا رئيس قوه قضائيه مملكت بشوى، كه آن زمان «قاضى القضات» بود. يا شغل معلمى بچه هاى مرا قبول كن. ما در اينجا يك اتاق به تو مى دهيم، هر روز بيا و به بچه هاى ما درس بده. و يا امروز ناهار را ميهمان ما باش و از غذاى ما ميل كن.
🌴شريك بن عبد اللّه در فكر فرورفت. اگر هر سه قسمت را قبول نمى كرد، آخرش اين بود كه مهدى عباسى مى گفت: جلاد! گردن او را بزن! و از شهداى اصيل عالم مى شد. اما شريك در جواب گفت: منصب قاضى القضاتى، قرار دادن خودم در لب جهنم است، پس اين را نمى خواهم. معلمى بچه هايت را هم نمى خواهم، چون فكر كرد اين بچه ها در نزد او درس بخوانند، فردا بعد از مرگ پدرشان رئيس مملكت مى شوند و مثل او به تمام اهل مملكت ظلم مى كنند، لذا گفت: نه، من ظالم پرورى هم نمى كنم. اما يك ناهار ميهمان بودن و خوردن عيبى ندارد. قبول كرد.
🌴مهدى عباسى به رئيس آشپزخانه دستور داد، فقط از مغز استخوان (نخاع) و شكر، چند نوع غذا درست كنيد و بياوريد. رئيس آشپزخانه كه شاهد جريان بود، رفت و بعد از دو ساعت آمد، گفت: غذا آماده است و سفره را چيده ايم، بفرماييد و به مهدى عباسى آرام گفت: شريك بن عبد اللّه، اگر امروز اين غذا را بخورد، هيچگاه رستگار نخواهد شد. يعنى به قدرى معلوم بود كه آشپز هم فهميد.
🌴شريك بن عبد اللّه سنان غذاى حرام را خورد، بعد، هم منصب قاضى القضاتى را قبول كرد و هم معلمى بچه ها را پذيرفت، چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن مى برد و انسان را زمين گير مى كند.
🌴براى دريافت حقوقِ يك ماه، به او نامه دادند كه به سراغ فلان صرّاف برو. وقتى رفت، صراف به او گفت: يك مقدارى را الآن و يك مقدار آن را چند روز ديگر مى دهم، يك مقدارى هم جنس مى دهم. اصرار كرد كه بايد نقد بدهى. صرّاف عصبانى شد، گفت: مگر كتان و پارچه قيمتى فروخته اى كه پول آن را نقد مى خواهى؟ گفت: نه، از پارچه قيمتى بالاتر دينم را فروخته ام.
👈👈 اين حكايت به ما هشدار مى دهد كه خوردن حرام، مساوى با دين فروشى است. حرام نخوريد، حرام نپوشيد، در خانه حرام زندگى نكنيد، شغل حرام قبول نكنيد، كار حرام نكنيد. رشوه نگيريد. به دنبال مال غصبى نرويد. #بيت_المال را #اختلاس نكنيد؛ زيرا باعث مى شود كه به دين فروشى دچار شويد.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد حسین انصاریان
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پادشاه معتاد به گِل خواری
✨🍃آورده اند که: یکی از ملوک به خوردن گِل معتاد شده بود چندان که حکماء و اطبا منع می کردند و مضرّت آن را باز می نمودند، از آن کار باز نمی ماند. روزی یکی از اهل الله به دیدن وی آمد و او را به غایت زار و نزار یافت.
🤕رخساره ی ارغوانی او را زعفرانی دید و تَنِ با تاب و توان او را در عقده ی ناتوانی گرفتار یافت، صورت حال استفسار نموده، سلطان حقیقت واقعه را باز گفت که:
😞مرا از جهت خوردن گِل، پای حیرت در گِل است و دست حسرت بر دل. درویش فرمود که: چون می دانی که از این ممرّ مضرّت به تو می رسد، چرا ترک نمی کنی ؟
😔گفت: چندان که جهد می نمایم، با خود بر نمی آیم. درویش گفت: این عزیمة من عزمات الملوک ؟
🌱کجاست آن عزم که پادشاهان را می باشد که به هیچ نوع ایشان را از آن باز نمی توان داشت ؟
💪سلطان از این سخن متأثّر شد و عزم کرد بر آن که دیگر گِل نخورد و به برکت عزیمت، از آن مهلکه خلاصی یافت. بیت:
🌱عنان عزم به هر جانبی که برتابی مکن به دست تردّد عنان خود را سست
که کس به منزل مقصود ره نمی یابد مگر به سعی تمام و دگر به عزم درست
هر آن که پای طلب در طریق عزم نهد به تختگاه بزرگی رسد به گام نخست
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🍃🍂در زمان حضرت موسی خشکسالی پيش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسيدند كه ما از تشنگی تلف می شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن.
✨موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
🍃🍂خداوند فرمود: موعد آن نرسيده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
✨تا اينكه يكی از آهوان داوطلب شد كه برای صحبت و مناجات بالای كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران می آيد وگرنه اميدی نيست.
🍃🍂آهو به بالای كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می كنم و توكل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
✨تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد
🍃🍂موسي معترض پروردگار شد.
خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين #پاداش_توكل او بود.
✨✨هیچوقت نا امید نشو. لحظه ی آخر شاید #نتیجه عوض شود. همیشه #توکلت به خدا باشد.
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 داستان کوتاه
✨دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه میرفت و بر میگشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد…
🍂بعد از ظهر که شد، هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت.
🍃مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد.
🌟اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او میایستاد ، به آسمان نگاه میکرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار میشد.
🌷زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار میکنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟
💫دخترک پاسخ داد: من سعی میکنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون خداوند دارد مرتب از من عکس میگیرد!
✨✨در طوفانها لبخند را فراموش نکنید!
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆مواعظ لقمان به فرزندش
امام باقر (علیه السلام)- در مواعظ لقمان (علیه السلام) به فرزندش آمده است: فرزندم!
✨✨ اگر نسبت به مرگ شک داری پس خواب را از خود بردار و هرگز نخواهی توانست که چنین کنی!
✨✨و اگر در رستاخیز شک داری از خود، بیداری بعد از خواب را بردار و هرگز نخواهی توانست که چنین کنی!
✨✨ پس تو اگر در این امر تفکّر کنی، در مییابی که جان تو در دست غیر توست و
👈همانا خواب بهمنزلهی مرگ است و بیداری بعد از خواب بهمنزلهی رستاخیز پس از مرگ است.
📚تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۵۲۲
📚 بحار الأنوار، ج۷، ص ۴۲
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹داستان آموزنده🌹
🌟در يكى از روزها، عدّهاى از دوستان امام رضا عليهالسلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّتهاى ارزنده بود، در جمع آنان حضور داشت .
هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند.
🌟امام به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچگونه عكسالعملى از خود نشان ندهى؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس، به سخن چينى و ناسزاگویى آغاز كردند.
🌟و در اين بين امام رضا عليهالسلام سر مبارک خود را پایين انداخته و هيچ سخنى نمىفرمودند؛ تا آنها بلند شدند و از نزد حضرت خداحافظی کردند و رفتند.
🌟بعد از آن، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
🌟ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم، با چنين افرادى من معاشرت دارم! در حالى كه نمیدانستم درباره من چنين خواهند گفت؛ و چنين نسبتهایی را به من مىدهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
🌟اى يونس! غمگين مباش، مردم هر چه مىخواهند بگويند، اينگونه مسائل و صحبتها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وجود ندارد.
🌟اى يونس! سعى كن، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگویى و معارف الهى را براى آنها بيان نمایی.
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمیفهمند و درك نمىكنند، خوددارى كنی.
🌟اى يونس! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهایی را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهایی در دست دارى، چنين گفتارى چه تاثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ ( آیا آن سنگ و دُر تغییر ماهیت میدهند؟)
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟!
🌟يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّداً او را مخاطب قرار داد و فرمود:
🌟اى يونس، بنابراين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درک كرده باشى و امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مىخواهند، بگويند.
.
📚(بحارالا نوار: ج2ص65ح5، به نقل از كتاب رجال كشّى شیخ طوسی).
✾📚 @Dastan 📚✾
#یک_دقیقه_مطالعه
😓💫سختیها و شداید و مشکلات، روح را ورزش میدهد، نیرومند میسازد، فلز وجود انسان را خالص و محکم میکند.
🎋رشد و نمو و بارور شدن وجود آدمی جز در صحنه گرفتاریها و مقابله با شداید و مواجهه با مشکلات حاصل نمیشود، زیرا تا تعین در هم نریزد و خرد نشود تکامل حاصل نمیشود.
🎍✨به قول مولوی گندم زیر خاک میرود، در زندان خاک گرفتار میشود، در همان زندان است که شکافته میشود و تعین خود را از دست میدهد و قدم به مرحله کاملتر میگذارد،
🌾اول ریشههای نازکی بیرون میدهد، طولی نمیکشد که بهصورت بوته گندم، به صورت ساقه و خوشه و دانههای زیادتری ظاهر میشود.
☝️آن زیر خاک قرار گرفتن مقدمه تکامل اوست. باز همین گندم در زیر سنگ آسیا نرم و آرد میشود و بعد نان میگردد و نان بار دیگر در زیر دندان آسیا میشود و جذب بدن میگردد
💫👤تا بالاخره به عالیترین مراحل کمال ممکن خود میرسد و به صورت عقل و فهم تجلی میکند.
📚 #استاد_مطهری، بیست گفتار، ص138، 139 ✨
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#فرشته_نجات_اسرا
🌷قمیشی که در آغاز عملیات کربلای ۴ به اسارت ارتش صدام درآمد و ۴ سال از عمر خود را در این وضعیت سپری کرد درباره یکی دیگر از پیرترین رزمندگان که در زمان اسارت با او آشنا شده تعریف میکند: «مهندس اسدالله خالدی شخصیت متفاوتتری میان پیرمردهای اردوگاه داشت. ۵۵ ساله بود. مردی جا افتاده و آرام. او ۱۳ سال در آلمان زندگی کرده بود، به همین خاطر به زبان آلمانی مسلط بود. نمیدانم چطور شده بود که به جبهه آمده بود، چون شخصیتش اینطوری نبود که کلاشنیکف دست بگیرد.
🌷او در رهبری اردوگاه همیشه مورد سئوال اسرا بود و خود به خود محور خیلی از حرکت و دادخواهیهای بچهها ایشان بود. اوایل تصور میکردیم عراقیها به احترام سنش کاری به کارش ندارند. اما به مرور متوجه شدیم که آنجا اصلاً از این خبرها نیست. آنها دل نارحمیشان اینقدری است که اگر بفهمند ایشان مورد رجوع بچههاست ایشان را هم از کتک معاف نکنند. در آن ۴ سالی که من اسیر بودم، مهندس خالدی نقشش را حفظ کرد.
🌷جز اینکه او تفسیر قرآن هم میدانست و در جمعهای کوچک سعی میکرد کلاس قرآن برای ما بگذارد، همیشه نقش تعدیلکننده برای حرکتهای شتاب زده بچهها را داشت یا همیشه نقش تهییجکننده در مواقعی که نیاز بود تهییجی صورت بگیرد. یادم میآید یکبار وقتی یک افسر ارشد عراقی برای بازدید اردوگاه اسرا از بغداد آمد و مهندس خالدی متوجه شد که او آلمانی میداند با او به زبان آلمانی شروع به صحبت کرد طوری که نگهبانها گیج و مبهوت مانده بودند که اینها چه دارند به هم میگویند.
🌷چون همیشه بیان مشکلات اردوگاه خیلی برایمان سخت بود و وقتی عراقیها میشنیدند ما با بازدیدکنندهها درباره مشکلات صحبت کردیم وقتی آن بازدیدکننده میرفت، نگهبانها میآمدند و حسابمان را میرسیدند. آن روز او شروع کرد آلمانی با آنها صحبت کردن و بیان مشکلاتی از این قبیل که صلیب سرخ اصلاً اینجا نیامده است و.... خلاصه اینکه آقای مهندس در آن شرایطی که تقریباً دسترسی به صلیب سرخ نبود و عراقیها هر بلایی میخواستند سر بچهها میآوردند با بلد بودن زبان آلمانی خیلی به ما کمک کرد.»
#راوی: آزاده سرافراز رحیم قمیشی
منبع: سایت ایران آنلاین
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
✾📚 @Dastan 📚✾
📚 #داستان_کوتاه
💫واعظی بر روی منبر از خدا میگفت؛ ولی کسی پای منبر او نمیرفت. روز بعد واعظ دیگری میرفت و منبر او شلوغ بود در حالی که هر دو واعظ دوست و اهل علم بودند. روزی واعظِ کمطالب به واعظِ پُرطالب گفت: راز این جمعیت شلوغ در پای منبر تو چیست؟
🌟واعظ پُرطالب دست او را گرفت و به بازار بزازها رفتند. یک مغازه پارچهفروشی شلوغ و پارچهفروشیِ دیگر کنار او خلوت بود. دلیلش را پرسیدند: دیدند که مغازۀ پارچهفروشِ شلوغ برای خودش است ولی پارچهفروشِ خلوت، فروشنده است.
🔆واعظ پُرطالب گفت: من همچون آن پارچهفروش که برای خود میفروشد، سخنم را خودم خریدارم، پس خدا نیز از من میخرد و مشتریان را به پای منبر من روانه میکند، ولی تو مانند آن فروشندهای هستی که برای دیگری میفروشد، هر چند جنس او با جنس مغازۀ همسایهاش فرقی ندارد. سخنان تو مانند سخنان من است، ولی تو برای کسب لذت از دیگران سخن میگویی نه برای کسب لذت خودت! سخنی را که میگویی نخست باید خودت خریدارش باشی.
👈در هر دو مغازه جنس یکی بود و قیمت هم یکی، ولی فروشندهها متفاوت بودند و اختلافنظر مشتری از نوع جنس پارچه نبود، از نوع جنس فروشنده بود.
✾📚 @Dastan 📚✾
#حرفحق
👈میدونی آدما کی تصمیم میگیرن دیگه گناه نکنن؟؟🤔
👈زمانی که بفهمن تهش هیچی نیست…
✖️هیچکس از مسیر کج به لذت نرسیده…
تهش همه میفهمن که مسیر کج تهش پوچیه…
✨بخاطر همین خسته میشن و برمیگردن…
حالا بعضی ها زودتر…بعضی ها دیرتر…
🌷لذت واقعی فقط تو یه چیزه…
اونم در مسیر تلاش برای رسیدن به خداست…
دقت کردی؟
👌هر چقدر خودتو درست میکنی آروم تر میشی…
👌👌اینا شانسی نیست…
👌👌دل آروم یعنی خدا…
✨به شدت معتقدم که آدما به میزانی که به خدا نزدیک میشن … آروم میشن.
🌟✨✨👈این آرامش فقط با خودسازی به دست میاد.☺️
#ترک_گناه
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 جوانی به مادر خویش مراجعه کرد و گفت: مادر برخی اوقات حال عبادتم ضعیف میشود و حس میکنم رشته تاریکی بر نورانیت باطنم چیره میشود.
👈#حرامخور نیستم،
با بدان #معاشرت ندارم،
از عوامل کسالت در عبادت پرهیز میکنم،
🤔به این نتیجه رسیدم که از شما سؤال کنم شاید عامل این کسالت و تاریکی از شما منتقل شده است. حقیقت را به من بگو تا من به درمان این درد بپردازم.
🌼 مادر گفت: پسرم زمانی که تو را حامله بودم پدرت در سفر بود. زمان فراوانیِ زردآلو رسیده بود. من از خانه بیرون نمیرفتم. امکان خریدن زردآلو برای من نبود. برای پهن کردن رخت به بام رفتم، چشمم به زردآلوی زیادی افتاد که همسایه برای خشک کردن پهن کرده بود. به اندازه چشیدن، ذرهای از آنها خوردم و بعد پشیمان شدم ولی برای رضایت گرفتن از همسایه خجالت کشیدم.
💫 جوان گفت: مادر علت مسئله پیدا شد. اجازه میخواهم این مسئله را با همسایه در میان بگذارم تا از این پس بدون #حمله_شیطان بتوانم #عبادت کنم.
📚منبع: سرچشمه تربیت، ص95
#لقمه_حرام
✾📚 @Dastan 📚✾
✍#داستان_آموزنده
شخصی میگوید نزد پیامبر اکرم نشسته بودیم، آن حضرت فرمود: «اکنون شخصی بر شما وارد می شود که از اهل بهشت است.» پس مردی از انصار درحالی که آب وضو از محاسنش می چکید وارد شد و سلام کرد و مشغول نماز شد. فردای آن روز نیز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن سخن را تکرار فرمود. باز همان مرد انصاری وارد شد و روز سوم نیز همین داستان تکرار شد. بعد از خارج شدن آن حضرت از مجلس، یکی از یاران به دنبال آن مرد انصاری رفت و سه شب در نزد او به سر برد؛ ولی از شب بیداری و عبادت [فراوان] چیزی ندید، جز اینکه هنگام رفتن به رخت خواب ذکر خدا را می گفت و بعد می خوابید و برای نماز صبح بیدار می شد.
بعد از سه شب آن صحابی گفت: من از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله درباره تو چنین سخنی شنیدم، خواستم بفهمم که چه اعمال و عباداتی انجام می دهی که باعث شده پیامبر صلی الله علیه و آله تو را بهشتی بخواند؟ مرد انصاری در جواب گفت: غیر از آنچه دیدی از من بندگی [بیشتری] سر نمیزند، جز آنکه بر احدی از مسلمانان در خود غشّ و خیانتی نمیبینم و بر خیر و خوبی که خدای تعالی به او عنایت کرده، حسدی نمیورزم (و در یک کلام خیرخواه مردم هستم). آن صحابی گفت: این حالت است که تو را به این مرتبه (عالی) رسانده و این صفتی است که تحصیل آن از ما (و از هر کسی) بر نمیآید.
🌹
ما چقدر خیرخواه مردم هستیم؟
✾📚 @Dastan 📚✾