💫مردی که دعا می کرد ...
🍃🍂نقل شده است که حضرت موسی (ع) از برای حاجتی ، روزی بیرون رفته بود . عبورش به شخصی افتاد که دست خود را بلند نموده به درگاه خداوند گریان و نالان بود . حضرت موسی (ع) چون از کار خود مراجعت نمود آن شخص را دید که هنوز بدان حال زاری می کرد .
حضرت موسی (ع) عرض کرد
🤲" خدایا این بنده ی توست . دعا و تضرع به سویت می نماید . اجابت دعایش فرمای . "
وحی به موسی (ع) رسید که :
🌱" اگر هر دو دست را بلند کند تا که به آسمان رسد و گریه اهل زمین نماید تا که نفسش قطع شود و به اندازه اهل زمین دعا نماید رحم به او ننمایم و دعایش را به اجابت نرسانم . "
حضرت موسی (ع) درصدد سوال از خداوند برآمده که
✨✨" چه سبب دارد که دعایش مستجاب نشود ؟"
🌟پروردگار فرمود که :
" ای موسی ، این کس در ظلم مصر و در خانه اش چیز حرام و شکمش مملو از حرام است . "
" #خورا_حرام و عدم #استجابت_دعا "
✾📚 @Dastan 📚✾
💫راه های #انگیزه دادن به خود
👌👌" فقط مشغول انجام دادن نباشید .
👈بنشینید . "
✨✨در سکوت بنشینید ، در تنهایی کامل ، یک مدت طولانی ، تنهای تنها .
🌟به خودتان کاملا آرامش بدهید . نگذارید تلویزیون یا موسیقی حواستان را پرت کند .
👌با خودتان باشید .
🌱ببینید که الهام ها شروع به آشکار شدن می کنند .
🔆ببینید که رابطه تان با خودتان شروع به بهبود پیدا می کند . نشستن در سکوت این امکان را می دهد که رویاهای حقیقی تان در زندگی شکل بگیرند و وضوح پیدا کنند .
👈» در زندگی مدرن و پرتعامل تمدن امروز ، یا دارید مطابق رویای خودتان زندگی می کنید یا رویای کس دیگر . »
✨✨👈اگر زمان و فضایی که رویایتان برای بروز دادن خودش لازم دارد را در اختیارش قرار ندهید بیشترین بخش زندگیتان را به زیستن برای رویای دیگران خواهید گذراند !
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌺🌺مسلمان شدن عبدالله ديصان
ىبِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
🍂هشام بن حكم از شاگردان زبردست و هوشمند امام صادق (ع ) بود، روزى يكى از منكران خدا به نام عبدالله ديصانى با هشام ملاقات كرد و پرسيد:
🤔آيا تو خدا دارى ؟
هشام : آرى .
🧐عبدالله : آيا خداوند تو قادر است ؟
هشام : آرى ، هم توانا است و هم بر همه چيز مسلط است .
🤔عبدالله : آيا خداى تو مى تواند همه دنيا را در ميان تخم مرغ بگنجاند، بى آنكه دنيا كوچك شود، و درون تخم مرغ ، وسيع گردد؟
هشام : براى پاسخ به اين سؤ ال به من مهلت بده .
✨عبدالله : يك سال به تو مهلت مى دهم .
هشام ، سوار شد و به حضور امام صادق (ع ) رسيد، و عرض كرد:
🌱اى فرزند رسول خدا، عبدالله ديصانى نزد من آمده و سؤالى از من كرد كه براى پاسخ به آن ، تكيه گاهى جز خدا و شما كسى نيست .
🤔امام : او چه سؤ الى كرد؟
هشام : او گفت : آيا خدا قدرت دارد كه دنيا با آن وسعت را در درون تخم مرغ قرار دهد، بى آنكه دنيا را كوچك كند و تخم مرغ را بزرگ نمايد؟⁉️
🔆امام : اى هشام ! تو داراى چند حس هستى ؟
هشام : داراى پنج حس هستم (بينائى ، چشائى ، شنوائى ، بويائى و بساوائى (لامسه ) .
🔹امام : كداميك از اين پنج حس كوچكتر است ؟
🔸هشام : حس بينائى .
امام : اندازه وسيله بينائى (عدسى چشم ) چقدر است ؟
هشام : به اندازه يك عدس ، يا كوچكتر از آن است .
🍃امام : اى هشام ! جلو و بالاى سرت را نگاه كن ، و به من بگو چه مى بينى ؟
هشام نگاه كرد و گفت :
✨آسمان ، زمين ، خانه ها، كاخها، بيابانها، كوهها و نهرها را مى نگرم .
🌱امام : خدائى كه قادر است آنچه را با آنهمه وسعت كه مى بينى ، در ميان عدسى چشم تو قرار دهد، مى تواند همه جهان را در درون تخم مرغ قرار دهد، بى آنكه جهان كوچك گردد و تخم مرغ بزرگ شود.
👈در اين هنگام ، هشام خم شد و دست پاى امام صادق (ع ) را بوسيد، و گفت :
😊اى پسر رسول خدا! همين پاسخ براى من بس است .
🍂هشام به خانه خود بازگشت ، فرداى آن روز عبدالله نزد هشام آمد و گفت : براى عرض سلام آمده ام نه براى گرفتن جواب آن سؤ ال .
هشام گفت :
اگر جواب آن سؤال را مى خواهى ، اين است جواب آن (سپس جواب امام را براى او بيان كرد).
عبدالله ديصانى (تصميم گرفت شخصا به حضور امام صادق (ع ) برسد و سؤالاتى را مطرح كند) به خانه امام صادق (ع ) رهسپار شد و اجازه ورود طلبيد، و به او اجازه داده شد، او به محضر آن حضرت رسيد و نشست و گفت : اى جعفر بن محمد! مرا به معبودم راهنمائى كن .
🤔امام : نامت چيست ؟
🙁عبدالله ، بيرون رفت ، نامش را نگفت ، دوستانش به او گفتند: چرا نامت را نگفتى .
او جواب داد: اگر نامم را كه عبدالله (بنده خدا) است مى گفتم ، از من مى پرسيد: آنكه تو بنده او هستى كيست ؟
🌱دوستان عبدالله گفتند: نزد امام برگرد و بگو: مرا به معبودم راهنمايى كن و از نامم مپرس .
🌷عبدالله بازگشت و به امام صادق (ع ) عرض كرد: مرا به معبودم راهنمائى كن و از نامم مپرس
امام اشاره به جايى كرد و فرمود: در آنجا بنشين .
🍃عبدالله نشست ، در همين هنگام ، يكى از كودكان امام كه تخم مرغى در دست داشت و با آن بازى مى كرد، به آنجا آمد، امام به كودك فرمود:
✨آن تخم مرغ را به من بده .
كودك ، تخم مرغ را به امام داد.
امام آن را بدست گرفت و به عبدالله رو كرد و فرمود:
🍂اى ديصانى ! اين تخم مرغ را نگاه كن كه سنگرى پوشيده است ، داراى :
🍃1- پوست كلفتى است .
🍃2- زير پوست كلفت ، پوست نازكى قرار دارد.
🍃3- زير آن پوست نازك ، (مانند) نقره اى است روان (سفيده ).
🍃4- سپس طلائى است آب شده (زرده ) كه نه طلاى آب شده با آن نقره روان با آن طلاى روان مخلوط گردد، و به همين وضع باقى است ، نه سامان دهنده اى از ميان آن بيرون به درونش رفته ، كه بگويد من آن را آن گونه ساخته ام ، و نه تباه كننده اى از بيرون به درونش رفته ، كه بگويد من آن را تباه ساختم ، و روشن نيست كه براى توليد فرزند نر، درست شده يا براى توليد فرزند ماده ، ناگاه ، پس از مدتى شكافته مى شود و پرنده اى مانند طاووس رنگارنگ ، از آن بيرون مى آيد، آيا به نظر تو چنين تشكيلات (ظريفى ) داراى تدبير كننده اى نيست ؟⁉️
👈عبدالله ديصانى در برابر اين سؤال ، مدتى سر به زير افكنده ، سپس در حالى كه نور ايمان بر قلبش تابيده بود، سربلند كرد و
👌گفت : گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و او يكتا و بى همتا است ، و گواهى مى دهم كه محمد(ص )، بنده و رسول خدا است ، و تو امام و حجت از طرف خدا بر مردم هستى ، و من از عقيده باطل و كرده خود توبه كردم و پشيمان هستم
📚داستانهاى اصول كافى داستانهاى اصول كافى جلدهای ۲ و ۱، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
📋 #حکمت_پروردگار
امام باقر علیه السلام فرمود:
یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند
از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است.
📌 آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد 'مرد اولی' بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه 'با آن وضع رقبت بار' قرار دادی و این 'امیر' نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟
'آن چیست و این چیست؟' خداوند به او وحی کرد:
ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن 'مرد اولی' بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند
ولی این بنده من 'امیر' که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی و طلب نداشته باشد.
📙 اصول کافی، جلد ۲ ، ص۴۴۶ ، باب عقوبه الذنب ، حدیث ۱۱
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده :
🔆معجون آرامش
🌸🍃روزی انوشیروان بر بزرگمهر خشم گرفت و در خانه ای تاریک , به زندانش فکند و فرمود او را به زنجیر بستند. چون روزی چند بر این حال بود، کسری کسانی را فرستاد تا از حالش پرسند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان.
✨ بدو گفتند: در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!
💫گفت:معجونی ساخته ام از شش جزء و به کار می برم و چنین که می بینید مرا نیکو می دارد.
✨گفتند:...
🌟آن معجون را شرح بازگوی که ما را نیز هنگام گرفتاری به کار آید
🌷گفت:آری جزء
🌱نخست، اعتماد بر خدای است ،عزوجل،
🌱 دوم آنچه مقدر است بودنی است،
🌱سوم شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.
🌱چهارم اگر صبر نکنم چه کنم، پس نفس خویش را به جزع و زاری بیش نیازارم،
🌱 پنجم آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.
🌱ششم آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد .
👈چون این سخنان به کسری رسید او را آزاد کرد و گرامی داشت.
✾📚 @Dastan 📚✾
📘#داستانهایبحارالانوار
💠 چاره فراق!
🔹مردی از انصار خدمت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:
یا رسول الله! من طاقت فراق شما را ندارم. هنگامی که به خانه میروم به یاد شما میافتم، از روی محبت و علاقه ای که به شما دارم، دست از کار و زندگی برداشته، به دیدارتان میآیم، تا شما را از نزدیک ببینم، آن گاه به یاد روز قیامت میافتم که شما وارد بهشت میشوید در والاترین جایگاه آن قرار میگیرید و من آن روز از جدایی شما ای رسول خدا چه کنم؟
🔹بعد از صحبتهای مرد انصاری، این آیه شریفه نازل شد:
"آنان که از خدا و رسولش اطاعت کنند، در زمره کسانی هستند که خدا برایشان نعمتها عنایت کرده: از پیغمبران، راستگویان، صادقان، شهیدان و صالحان و اینان خوب رفیقانی هستند." [۱]
🔹رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مرد را خواست و این آیه را برایش خواند و این مژده را به او داد که پیروان راستین پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت، کنار آن حضرت خواهند بود.
📚 ۱.سوره نسأ: آیه ۶۹.
📚 بحار: ج ۱۷، ص ۱۴
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
✾📚 @Dastan 📚✾
✅تلنگر
✍️کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد: "موجودى كافى نميباشد! " امكان نداشت، خودم میدونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم. با بیحوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: "رمز نامعتبر است".
اين بار فروشنده با بیحوصلگى گفت: آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟ فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته.. در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛ "پول نقد همراهتون هست"؟
😔خدايا...
ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت هايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و ... نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم: مگر میشود؟ اين همه اعمالى كه فكر میكرديم نيك هستند و انجام داديم چه شد؟! و جواب بدهند: اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت... !
⭕️كنار «بخل» كنار «#حسد» كنار « ريا» كنار «بى اعتمادى به خدا»، كنار «#دنيا_دوستى» ، كنار #خودبيني ها خودپسنديها، غيبت ، دروغ، افترا و.....نكند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آوردهاى؟ و ما كيسههایمان تهى باشد و دستانمان خالى ...
💥خدايا!
از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان مي شود به تو #پناه میبریم.
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از موسسه فرهنگی هنری تسبیح
#هدایای_ویژه
به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی
#دفتر_با_طرح_اسلامی
#خط_کش_با_طرح_اسلامی
#دفترچه_با_طرح_اسلامی
#بازی_منچ_حاج_قاسم
#پیکسل_جاسوئیچی_اختصاصی
#پازل_طرح_حاج_قاسم
✔️ایدی جهت سفارش 👇👇👇👇
🆔 @director_118
🔹شماره تلفن سفارش:09192269809
کانال ما در ایتا👇👇👇👇👇
┏💎━━━━━━━🌹🌹
@tasbih_shoop
┗━━━━━━━💌┛
🔵صدای کوبه ی درب بهشت چیست؟
🌺رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) فرمودند:
✨«وقتی بهشتيان وارد بهشت می شوند، كوبه در را می كوبند و دقّ الباب می كنند، از آن صدای یا علی شنیده می شود»
♦️مرحوم علاّمه طباطبایی (رضوان الله عليه) در شرح اين حديث و اين كه چرا صدای كوبه در بهشت يا علی است، می فرمایند:
💥«مهمان وقتی به خانه ای می رود، صاحب خانه را صدا می زند.
اگر صاحبخانه نام معينی داشته باشد، مهمان همان نام معيّن را می برد.
☀️صاحب بهشت و مهماندار بهشت هم علی ابن ابیطالب (سلام الله عليه) است.
🍀از اين رو، صدای كوبه در بهشت هم «ياعلی» است.
🌷چون هر كس به بهشت می رود، در سايه هدايت و رهبری اين خاندان و مهمان اين خاندان است. اگر اين انوار طيّبه نبودند، كسی راه بهشت را طی نمی کرد...
♻️ما به خوبی می توانيم احساس كنيم كه الآن در بهشت هستيم يا نه! درِ بهشت به روی ما باز است يا نه...
📘الأمالي و المجالس صدوق، ص 471.
📙شمیم ولایت،جوادی آملی.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌟🌟نگاه به چهره على (ع )
🌷حضرت سلمان (ع ) فرمود: يك روز خدمت حضرت رسول اللّه (ص ) مشرف شدم ، ديدم حضرت در حال سجده هستند و كلماتى را مى فرمايند. خوب كه گوش دادم شنيدم مى فرمايد: اِلهى بِحَقِّعلىِّ خَفّف عَلىَّ اَوزارى خدايا بحق على (ع ) قسمت مى دهم گناهانى را كه بر دوش من گذاشته اند سبك گردان .
سلمان مى گويد: من تعجب كردم . صبر كردم تا حضرت سر از سجده برداشت بعد عرضكردم يا رسول اللّه شما خدا را بحق على (ع ) قسم مى دهد؟
🌷حضرت فرمود: اى سلمان اگر مى خواهى مقام على (ع ) برايت ظاهر و واضح گردد برو به بقيع و صدا بزن بندار. وقتى او را ديدى مقام على (ع ) را از او بپرس .
🌷سلمان مى گويد: وارد بقيع شدم و صدا زدم بندار، ناگهان شخص عظيم الجثه اى را در كنارم مشاهده كردم از احوالاتش جويا شدم ؟!
🌷گفت : من يكى از يهوديهاى مدينه بودم . لكن در دل محبت على (ع ) را داشتم .
بطوريكه هرروز صبح مى آمدم كنار راه مى ايستادم تا آقاعلى (ع ) از منزل بيرون آيد و جمال نورانى او را زيارت كنم .
🌷يكروز صبح كه از منزل بيرون آمدم و بسر راه حضرتش ايستادم خبرى نشد پرس جوئى كردم گفتند آقا على (ع ) به مسجد تشريف برده اند من از ترس مسلمانها جراءت نمى كردم وارد مسجد شوم . و تا جمال آقا را زيارت نمى كردم ممكن نبود دنبال كار روم .
🌷لذا از آمدم محاذى در مسجد ايستادم باميد آنكه شايد چشمم بجمال نورانيش بيفتد. بمجرد آنكه محاذى در آمدم ديدم آقا على (ع ) در ميان مسجد است از جاى خود حركت كرد و نگاهى بطرف من فرمود مثل اينكه ميدانست من منتظر ديدن اويم .
🌷من هم جمال دل آراى او را زيارت كردم و پى كارم رفتم تا اينكه اجلم رسيد و در حال كفر از دنيا رفتم و مرا به آتش مبتلا نمودند و لكن قريب به يك ميل آتش از من دور است و بمن صدمه اى وارد نمى كند بخاطر اينكه در دلم محبت على (ع ) است .
🌷پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: حبّ علىٌ ايمان و بعضه كفرٌ و نفاق محبت على (ع ) ايمان و بغض و دشمنى با او كفر و نفاق است .
و نيز فرمود: لواجتمع الناس على حبه ما خلق اللّه النار اگر همه مردم محبت على (ع ) را داشتند خداوند آتش جهنم را خلق نمى كرد.
📚كرامات العلويه جلد اول
حجة الاسلام والمسلمين شيخ على ميرخلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾