eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
71 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆نامه ایی به فرزند به فرزندان 🦋مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد… فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. 🦋مدتی بعد، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. 🦋سپس بدون این که پاکت را باز کنند، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند … هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند… و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند. 🦋سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد. 🦋پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت . 🦋پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه … مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه … 🦋به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من …! رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است. . . . ای کاش فکر می کردیم ✾📚 @Dastan 📚✾
7.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕯راز عجیب حمام شیخ بهایی در اصفهان با یک شمع🕯 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖 ✳️ یاری خدا 🍃إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا🍃 🍂خداوند از کسانی که ایمان آورده‌اند دفاع می‌کند🍂 (حج: ۳۸) ✅ عنایت امام زمان عج به امام خمینی ره ✍ استاد فاطمی نیا: مطلبي را به سند معتبر به يادگار می‌گویم: مرحوم حاج اقا حسين فاطمي از شاگردان مرحوم آيت الله ملكي تبريزي و از علما بود، ایشان خيلي به امام خميني علاقه‌مند بود اما با حرکت‌های سياسي امام مخالف بود. بالاخره كار مشكل و سنگين بود و هر كسي تحمل و كشش آن را نداشت، خلاصه حاج آقا حسين شروع می‌کند در رد امام كتاب می‌نویسد. يك روز رفقايش مشاهده می‌کنند ايشان نوشته‌های خود را پاره كرده است! تعجب می‌کنند و دليل اين كار را از او سوال می‌کنند. حاج آقا حسين پاسخ می‌دهد كه ديشب خواب عجیبی ديدم و پس از آن نوشته‌ها را پاره كردم. ديشب در خواب ديدم حرم حضرت معصومه سلام الله عليها قرق شده است، سوال كردم و گفتند امام زمان علیه‌السلام وارد حرم شده‌اند. من هم اجازه گرفتم وارد شدم و ديدم حضرت كنار ضريح مطهر نشسته‌اند و گويا منتظر كسي هستند. برايم سوال شد كه ايشان منتظر چه كسي است؟ در اين حين حاج اقا روح الله (امام خميني) وارد شد و امام زمان علیه‌السلام ايستادند و ايشان را در آغوش گرفتند و رو به من كردند و فرمودند : براي اين سيد رديه می‌نویسید؟! ايشان مويَّد از جانب ماست. ✾📚 @Dastan 📚✾
👌گناه زیاد سنگینی‌ می‌آورد... 🔸دیدید بعضی ها میخواهند دورکعت نماز صبح بخوانند انگار یک کوه پشت آنها افتاده.. هر چه آنها را صدا میکنید،مثل اینکه بختک روی آنها افتاده است. ⚠️اینها همه بر اثر گناهان زیاداست⚠️ ✨آیت الله مجتهدی تهرانی آیا میخواهید اثرات گناه را از بین ببرید⁉️ امام علی (ع) میفرمایند: 🔹اگر میخواهید اثرات گناه از بین برود " رازت را نگه دار و از فقر و مشکلات خود به دیگران چیزی نگو ؛ از آزمایشات الهی ...دلخوری ها... دل گرفتگی ها... ناراحتی ها...همه را کتمان کن.... ‼️👇🏻 هر کس هرچه پرسید؟ بگو همواره خدا را شکر کن ..این بلا ها و مصیبت ها "اثرات گناه " را پاک میکند.. 🌹🌹🌹🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✍️ دل نبستن به خوشنودیِ مردم روايت شده كه ، در سفارش به فرزندش گفت: «به خشنودى و مدح و ذمّ مردم، دل خوش مدار؛ زيرا اين، دستْ يافتنى نيست؛ هر چند انسان در تحصيل آن ، نهايت تلاش خود را به انجام رساند» . فرزندش به او گفت: معناى اين سخن چيست؟ دوست دارم براى آن ، مَثَلى يا كارى و يا سخنى را ببينم. لقمان به او گفت: «من و تو بيرون برويم» . بيرون رفتند و لقمان عليه السلام حيوانى را كه با آنها بود، سوار شد و پسرش را پياده رها كرد تا پشت سر او بيايد . بر گروهى گذر كردند، كه آنها گفتند: عجب پير سنگ دل و بى رحمى است ؛ خودش كه قوى تر است ، سوار حيوان شده و بچه را پياده رها كرده! اين ، كار بدى است . لقمان به فرزندش گفت: «آيا سخن آنان را شنيدى كه سوار شدن من و پياده رفتن تو را بد شمردند؟» . گفت: آرى. لقمان عليه السلام گفت: «حال ، تو سوار شو تا من پياده بيايم» . فرزند ، سوار شد و لقمان ، پياده راه افتاد تا اين كه بر گروه ديگرى گذر كردند، و آنها گفتند: عجب پدر و فرزند بدى هستند! پدر به اين دليلْ بد است كه بچه را خوب ادب نكرده و او سوار شده و پدر را پشت سر خود ، پياده رها كرده، در حالى كه پدر ، سزاوار احترام و سوار شدن است. فرزند نيز بد است ؛ زيرا او با اين حال، عاقّ پدر شده است. بنا بر اين، هر دو ، كار بدى كرده اند. آن گاه ، لقمان به فرزندش گفت: «شنيدى؟» . گفت: آرى . لقمان گفت: «حال ، هر دو با هم ، سوار حيوان مى شويم» . سوار شدند و وقتى بر گروهى ديگر گذر كردند، آنها گفتند: عجب! در دل اين دو سوار، رحمى نيست و از خدا بى خبرند؛ هر دو ، سوار اين حيوان شده اند و خارج از توان، از آن ، بار مى كشند. بهتر بود يكى سوار شود و ديگرى پياده برود . لقمان گفت: «شنيدى؟» . گفت: آرى. آن گاه گفت: «حال ، بيا حيوان را بدون سواره، از پشت سر برانيم» . چنين كردند و وقتى بر گروهى گذر كردند، آنها گفتند: اين كارِ اين دو شخص ، عجيب است كه حيوان را بدون سواره رها كرده اند و خودشان پياده مى روند. در هر حال، آنها را مذمّت كردند. لقمان به فرزندش گفت: «مى بينى كه تحصيل رضايت مردم ، محال است . پس به آن اعتنا نكن و به جلب رضايت ـ جلّ جلاله ـ مشغول باش ، كه كسب و كار و سعادت و خوش بختىِ دنيا و روز حساب و سؤال ، در آن است» . 📚فتح الابواب : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 433 ح 27 . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆گريه پيامبر صلى الله عليه و آله !  🌱رسول خدا صلى الله عليه و آله شبى در خانه همسرشان امّ سلمه بود. نيمه شب از خواب برخاست و در گوشه تاريكى مشغول دعا و گريه زارى شد. 🌱امّ سلمه كه جاى رسول خدا صلى الله عليه و آله را در رختخوابش ‍ خالى ديد، حركت كرد تا ايشان را بيابد. متوجه شد رسول اكرم صلى الله عليه و آله در گوشه خانه ، جاى تاريكى ايستاده و دست به سوى آسمان بلند كرده اند. در حال گريه مى فرمود: 🌱خدايا! آن نعمت هايى كه به من مرحمت نموده اى از من نگير! مرا مورد شماتت دشمنان قرار مده و حاسدانم را بر من مسلط مگردان ! 🌱خدايا! مرا به سوى آن بديها و مكروههايى كه از آنها نجاتم داده اى برنگردان ! خدايا! مرا هيچ وقت و هيچ آنى به خودم وامگذار و خودت مرا از همه چيز و از هر گونه آفتى نگهدار! 🌱در اين هنگام ، امّ سلمه در حالى كه به شدت مى گريست به جاى خود برگشت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه صداى گريه ايشان را شنيدند به طرف وى رفتند و علت گريه را جويا شدند. امّ سلمه گفت : 🌱- يا رسول الله ! گريه شما مرا گريان نموده است ، چرا مى گرييد؟ وقتى شما با آن مقام و منزلت كه نزد خدا داريد، اين گونه از خدا مى ترسيد و از خدا مى خواهيد لحظه اى حتى به اندازه يك چشم به هم زدن به خودتان وانگذارد، پس واى بر احوال ما! 🌱رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: - چگونه نترسم و چطور گريه نكنم و از عاقبت خود هراسان نباشم و به خودم و به مقام و منزلتم خاطر جمع باشم ، در حالى كه حضرت يونس ‍ عليه السلام را(3) خداوند لحظه اى به خود واگذاشت و آمد بر سرش آنچه نمى بايست ! بحار، ج 16، ص 217. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆چرا تظاهر می کنید؟؟! 🍃مديرعامل جواني كه اعتماد به نفس پاييني داشت، ترفيع شغلي يافت؛ اما نمي توانست خود را با شغل و موقعيت جديدش وفق دهد. روزي كسي در اتاق او را زد و او براي آنكه نشان دهد آدم مهمي است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود. در همان حال كه مرد منتظر صحبت با مديرعامل بود، مديرعامل هم با تلفن صحبت مي كرد. سرش را تكان مي داد و مي گفت: 🍃 «مهم نيست، من مي توانم از عهده اش برآيم.» بعد از لحظاتي گوشي را گذاشت و از ارباب رجوع پرسيد: «چه كاري مي توانم براي شما انجام دهم؟» مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل كنم!» 🍃چرا ما انسان ها گاهي به چيزي كه نيستيم تظاهر مي كنيم؟ قصد داريم چه چيز را ثابت كنيم؟ 🍃مي خواهيم چه كاري انجام دهيم؟ چه لزومي دارد دروغ بگوييم؟ چرا به دنبال كسب حس مهم بودن حتي به طور كاذب هستيم؟ بايد همواره به ياد داشته باشيم كه تمام اين نوع رفتارها، ناشي از ناامني و اعتماد به نفس پايين است. ✾📚 @Dastan 📚✾
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖 ✳️ ویژگی صابران در مصیبت 🍃الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ🍃( بقره : ۱۵۶) 🍂آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: «ما از آنِ خداییم؛ و به سوی او بازمی‌گردیم!»🍂 ✳️ رضا به قضای الهی 📌«قتیبة بن سعید» گوید: ✍در بین برخی از مردم عرب رفتم تا صحرایی را دیدم که از شترهای مرده انباشته شده بود، به طوری که تعداد آن‌ها معلوم نبود. پیرزنی را دیدم که آنجا بود، به سوی او رفتم و پرسیدم این شتران مال چه کسی هستند؟ پیرزن جواب داد: مال آن پیرمردی که بر آن بلندی نشسته است و پشم می‌ریسد. نزد آن پیرمرد رفتم و گفتم: این شترها همه از آن تو بوده است؟ جواب داد: آری گفتم: چه شد که همه مردند؟ گفت: آن کسی که آن‌ها را به من داده بود پس گرفت. 📚 قصه‌های تربیتی ✾📚 @Dastan 📚✾
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 کلیپ داستانی با صدای شهید کافی(ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
على عليه السلام و يتيمان   🌟روزى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش ‍ گرفته و مى رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود. زن گفت : 🌟على بن ابى طالب همسرم را به ماءموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم . احتياج وادارم كرده كه براى مردم خدمتكارى كنم . 🌟على عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح زنبيل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بين راه ، كسانى از على عليه السلام درخواست مى كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم . حضرت مى فرمود: - روز قيامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گيرد؟ به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد: - كيست ؟ حضرت جواب دادند: 🌟- كسى كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن ! زن در را باز كرد و گفت : - خداوند از تو راضى شود و بين من و على بن ابى طالب خودش حكم كند. حضرت وارد شد، به زن فرمود: 🌟- نان مى پزى يا از كودكانت نگهدارى مى كنى ؟ زن گفت : - من در پختن نان تواناترم ، شما كودكان مرا نگهدار! 🌟زن آرد را خمير نمود. على عليه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت . با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود: فرزندم ! على را حلال كن ! اگر در كار شما كوتاهى كرده است . 🌟خمير كه حاضر شد، على عليه السلام تنور را روشن كرد. در اين حال ، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مى كرد و مى فرمود: - اى على ! بچش طعم آتش را! اين جزاى آن كسى است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بى خبر باشد. 🌟اتفاقا زنى كه على عليه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد. به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت : واى بر تو! اين پيشواى مسلمين و زمامدار كشور، على بن ابى طالب عليه السلام است . زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت : - يا اميرالمؤ منين ! از شما خجالت مى كشم ، مرا ببخش ! حضرت فرمود: - از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده است ، من از تو شرمنده ام !(17) بحار، ج 41، ص 52 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍️ لطفا زود قضاوت نکن 🔹صبح شد و مرد با انرژی و حس خوب مطابق هر روز سوار بر اتومبیلش شد و به‌سمت محل کارش حرکت کرد. 🔸در جاده‌ دوطرفه، ماشینی را دید که از روبه‌رو می‌آمد و راننده آن، خانم جوانی بود. 🔹وقتی این دو به هم نزدیک شدند، خانم در یک لحظه سر خود را از ماشین بیرون آورد و به مرد فریاد زد: «حیووووووووون!» 🔸مرد متعجب شد اما بلافاصله در جواب داد زد: «میمووووووون» 🔹و هر دو به راه خودشون ادامه دادند. 🔸مرد به‌خاطر واکنش سریع و هوشمندانه‌ای که نشون داده بود، خشنود و خوشحال بود و در ذهنش داشت به کلمات بیشتری که می‌تونست تو اون لحظه بار اون خانم کنه، فکر می‌کرد و از کلماتی که به ذهنش می‌رسید، خنده‌اش می‌گرفت. 🔹اما چند ثانیه بعد سر پیچ که رسید حیوانی وحشی که از لابه‌لای درختان کنار جاده درآمده بود، با شدت خورد توی شیشه‌ جلوی ماشین و اتومبیل مرد به‌سمت آن درختان منحرف شد. 🔸و آنجا بود که متوجه شد حرف اون خانم هشدار بوده نه فحش و فهمید اسیر قضاوت‌کردن زودهنگام شده. ✾📚 @Dastan 📚✾