🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#داستان_آموزنده
🔆از شتابزدگی پرهیز کن
🍃جریر گوید: قصد سفر عمره داشتم. خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و عرض کردم:
🍃«به من سفارشی کنید.» فرمود: «از خدا بترس و از شتابزدگی پرهیز کن!» سفارش دیگری درخواست کردم، چیزی بر آن نیفزود.
🍃از مدینه خارج شدم و با مردی از اهل شام رفیق شدم. به طرف مکه حرکت کردیم و در سفره باهم غذا میخوردیم. در بین صحبت، نامی از اهل بصره به میان آمد. مرد شامی آنها را بد گفت. از اهل کوفه صحبت شد، آنها را دشنام داد. از امام صادق علیهالسلام صحبت کردم، برخلاف ادب حرف زد و من سخت خشمگین شدم و برخاستم با مشت بر صورتش بزنم و او را بکشم که به یاد سفارش امام صادق علیهالسلام افتادم، پس خود را به صبر واداشتم و مصلحت را رعایت نمودم.
📚(داستانها و پندها، ج 1، ص 167 -مجموعه ورام، ج 1، ص 122)
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️
#داستان_آموزنده
🔆خربزه فروش
🦋روزی میثم تمّار از اصحاب امام علی علیهالسلام و حبیب بن مظاهر، با هم ملاقات و گفتگو کردند. پس میثم به حبیب گفت:
🦋«مردی خربزه فروش را که به اتهام دوستی اهلبیت علیهم السّلام به دار آویخته میشود، میبینم؛ شخص دیگری را -حبیب- میبینم که به شهادت رسیده و سرش را از تنش جدا کرده و به کوفه میبرند.» افرادی که آنجا بودند، گفتند: «علم غیب را علی علیهالسلام به او (میثم) آموخته است.»
🦋چون رشید هجری آمد، جریان آینده گویی را به او گفتند، فرمود: «گویا فراموش کردند که به حاملان آن –خبر قتل- حبیب، صد درهم مژدگانی میدهند.»
🦋چون رشید از مجلس بیرون رفت، اهل مجلس گفتند: «اینان چقدر دروغ میگویند»
🦋راوی حدیث گوید: «سالها گذشت که دیدم میثم تمّار را بر خانهی عمر بن حریث به دار آویخته و سر حبیب را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد آوردند و صد درهم مژدگانی گرفتند و پیشگوییهای همه درست به وقوع پیوست.»
📚مدینه المعاجز، ص 533، ترجمه غریب عساکر
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
اسم عطرتون چیه ⁉️‼️
خیلی خوشبو هستش♥️🍃
🔥عطر هدیه همراه با عطر سفارشی شما
🌱دوست داری هرجا میری تورو بابوی
عطرت بشناسن👌😍
عطرهای ما حتی بعد از شستن لباس هم
ماندگاری دارن😳🤩
🌱
ارسال رایگان به تمام کشور🤩
🍃
منتظرت هستم👌بزن رولینک👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2454651170Ccf12271970
زمین خوردن،،
مهم نیست..
مراقب باش،
کسی را زمین نزنی..
با کلامی تلخ،
یا قضاوتی نابجا...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#حتی_در_میدان_نبرد!!
🌷حاج قاسم، توی میدان نبرد به حدود شرعی و حقالناس توجه داشت. اگر در مناطق آزاد شده سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانهای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. مثلاً وقتی بوکمال سوریه آزاد شد و میخواستند از خانهای برای مقر فرماندهی استفاده کنند، حاج قاسم دستور داد وسایل خانه را توی یکی از اتاقها بگذارند و درِ اتاق را قفل کنند. در جایی دیگر در نامهای به صاحب خانهای در سوریه نوشته بود: "من....
🌷"من برادر کوچک شما، قاسم سلیمانی هستم. حتماً مرا میشناسید. ما به اهل سنت در همهجا خدمات زیادی انجام دادهایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید.... از قرآن کریم و صحیح بخاری و دیگر کتب موجود در خانه شما متوجه شدم که شما انسانهای با ایمانی هستید. اولاً از شما عذر میخواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیاً هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم.
🌹خاطره ای به یاد سردار دلها، سپهبد #شهید حاج قاسم سلیمانی
❌️❌️ ما چهکارهایم؟!!
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مولا علی (ع) و شخص سائل
🔸 استاد عالی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔹تلنگری زیبا برای همه ما
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﻨﯿﺪ...
ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺕ ﻣﺎﻥ
ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﺯﻧﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ...
ﺍﻣﺎ ﺑﻨﻈﺮ ﻧﻤﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ،
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﺟﺸﻦ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ...
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﻗﺎﻟﺐ
ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺩﺭ ﻋﻮﺽ، ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ،
ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺑﺎ ﻫﺮ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺷﺎﺩ ﺑﺎﺷﯿﺪ،
ﻫﯿﭻ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ،
ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻭﺯﯼ ﻫﺎ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺷﺪ،
ﭼﻮﻧﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،
ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻨﻔﺲ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﯿﺪ...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌴⚡️🌴⚡️🌴⚡️🌴⚡️🌴
#داستان_آموزنده
🔆پسر پیرمرد، پدر جوان
♨️حضرت اِرمیای پیغمبر یا عُزَیر، بر دهی یعنی بیت المقدّس گذشت. درحالیکه دیوارهای بلند آن ده، بر سقفها و طاقهایش فروریخته بود.
نخست سقفها خراب و سپس دیوارها بر روی آنها ویران شده بود. پس عُزیر چون استخوانهای از هم جدا گشته و پوسیده آن ده ویران را دید و دوست میداشت خداوند زنده کردن مردهها را به او بنمایاند، گفت: چگونه خدا اهل این ده را پس از مُردن زنده میکند؟
پس خدا او را میراند و بعد از صدسال زندهاش نمود؛ او پیش خود گفت: یک روز من درنگ کردم و خوابیدم.
♨️چون از خانه بیرون رفت، پنجاهساله بود و زنش آبستن بود. خدا او را میراند و پس از صدسال او را زنده گردانید، وقتی به خانه رفت، خودش پنجاهساله و پسرش پیرمردی صدساله بود.
♨️خداوند در قرآن وقتی قضیه عُزیر را تعریف میکند، در آخرش میفرماید: «خداوند بر هر چیزی توانا و قدرتمند است.» برای او کاری ندارد و تعجّبی نیست که در تاریخ نمونهای از پسر پیر و پدر جوان را بهعنوان نشانهی قدرت ظاهر کند.
📚تفسیر فیض الاسلام، ص 122، ذیل آیهی 260 سورهی بقره
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
✍ نعمتهای خدا را بشناس
🔹علیرضا کودکی ۱۱ساله و بسیار مهربان است که پدرش را در پنجسالگی از دست داده است.
🔸روزی از او میپرسم:
عمو چه دوست داری برای تو به مدد الهی بخرم؟
🔹عاشق عینک است و میگوید:
عینک دوست دارم.
🔸میگویم:
چَشم، برای تو عینکی آفتابی میخرم.
🔹میگوید: نه عمو، از عینکهای واقعی که شیشهای هستند میخواهم!
🔸بسیار تعجب میکنم که چرا این کودک دوست دارد عینکی شود؟
🔹بعد از کلی کندوکاو متوجه میشوم در کلاس آنان کودکی به نام آرش که پدرش ثروتمند بوده، عینکی است و او دوست دارد عینکی شود تا شبیه آرش شود.
🔸گاهی ما که نعمتهای خدا را نمیدانیم هر چیزی را که در اغنیا میبینیم آن را یک امتیاز و نعمت و ارزش برای او میپنداریم و اصلا به ماهیت آن فکر نمیکنیم.
🔹بر علیرضا خرده نمیگیرم چون بسیاری از بزرگسالان هم مثل او فکر میکنند.
🔸مثلا وقتی ثروتمندی لباسی پاره میپوشد یک نعمت و ارزش محسوب میشود و همگان دوست دارند لباس پاره بپوشند.
🔹اگر نعمتهای خدا را بشناسیم هرگز هر آنچه که در دست ثروتمندان است تعریف نعمت در دیدگاه ما نخواهد شد و شکرگزار نعمتهای خود خواهیم بود.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔸 آیت الله حق شناس (ره) :
🕰 نمازت را تند نخوان
زمانی که نمازت را تند میخوانی خدا به ملائکه اش میگوید چرا این بنده ام نمازش را تند میخواند؟مگر رفع گرفتاری ها و شدائدش بدست کسی غیر از من است؟؟
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#داستان_آموزنده
🔆حضرت ابراهیم و پیرمرد
💫وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام پیرمرد شد و قریب 120 (یا 175) سال از عمرش گذشت، ساره مادر اسحاق، به حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: خوب است از خدا بخواهی تا عمرت طولانی شود و سالها نزد ما بمانی و موجب روشنی دیده ما باشی!
💫ابراهیم علیهالسلام از خدا خواست و خداوند فرمود: هر مقدار بخواهی عمرت را زیاد میکنم.
💫ساره گفت: به شکرانهی این قضیه طولانی شدن عمر، غذایی فراهم کنیم و مستمندان را اطعام دهیم. پس غذایی درست کردند و عدّهای را برای خوردن فراخواندند.
💫ابراهیم علیهالسلام مشاهده کرد که پیر مردی از مهمانها لقمهای برداشت و بهطرف دهان برد، امّا از شدّت ضعف، دستش به اینطرف و آنطرف میرفت و نمیتوانست آن را بهطرف دهان ببرد تا همان عصا کش او دستش را گرفت و بهسوی دهانش برد؛ خلاصه پیرمرد خودش نمیتوانست لقمه را بردارد!
💫ابراهیم علیهالسلام در شگفت شد و سبب را از پیرمرد پرسید. پیرمرد گفت: ناتوانی از پیری و ضعف است.
💫حضرت ابراهیم علیهالسلام با خود فکر کرد و گفت: اگر من به پیری این مرد برسم مانند او خواهم بود. پس مرگ خود را از خدا خواست و خداوند عزرائیل را مأمور کرد، جان او را بگیرد.
📚تاریخ انبیاء، ج 1، ص 154، علل الشرایع
✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨✨✨✨
#پندانه
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰﻣﺎﻧﻰ
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ
ﻳﮏ ﺳﺎﻝ
"ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ"
ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ، ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ!
ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ،ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰﺧﺮﺍشند!
ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ!
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰﺩﻫﻨﺪ!
ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩنشاﻥ
ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ..
✨✨✨✨✨✨
✾📚 @Dastan 📚✾