راه خروج از افکار و خیلات بد
علامه حسن زاده آملی
بدان که خیالات تو
تنها کاری که برای تو کرده اند، این است که تو را از سیر به دیار ملکوت یعنی از
طیران و عروج باز داشته اند
پس خیالات را برای حیوانات بگذار
زیرا
تو انسانی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆نتیجهی خوار شمردن
🍂شخصی در بنیاسرائیل فاسد بود بهطوریکه بنیاسرائیل او را از خود راندند. روزی آن شخص به راهی میرفت، به عابدی برخورد کرد که کبوتری بالای سر او پرواز میکند و سایه بر او انداخته است.
🍂پیش خود گفت: «من رانده شده هستم و او عابد است اگر من نزد او بنشینم، امید میرود که خدا به برکت او به من رحم کند.»
🍂این بگفت و نزد آن عارف رفت و همانجا نشست. عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد این ملّت هستم و این شخص، فاسد است او بسیار مطرود و حقیر و خوار است چگونه کنار من بنشیند، از او روی گردانید و گفت: از نزد من برخیز!
🍂خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و بگو اعمال خود را از سر گیرند زیرا من تمام گناهان آن فاسد را بخشیدم و اعمال آن عابد را (به خاطر خودبینی و تحقیر آن شخص) محو کردم.
📚(شنیدنیهای تاریخ، ص 373 -محجه البیضاء، ج 6، ص 239)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
فرصت زندگی کوتاه است...
بزرگوارتر از آن باش که بـرنجی؛
و نجیب تر از آن باش که برنجانی!
زنـــدگی زیبــاست!
بـا این باور زندگی کن کـه تمام جهان،
طرف تــو است؛ چرا که دقیقا"
همینطور است؛
اگر باورت اینگونه باشد.
مادامی که به آن بهترینی که در
وجودت است، وفـادار بمانی،
موفق خواهی بود...!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱
#داستان_آموزنده
🔆کدام اسراف است؟
🔅روزی امام هادی علیهالسلام به مجلس متوکّل خلیفه عباسی آمد و پهلوی او نشست. متوکّل دستار (عمّامه) امام را نگریست، دید که بهغایت، قماش آن نفیس است. از روی تعرّض گفت: «این دستار که بر سر داری، به چه قیمتی خریدهای؟» امام فرمود: «آنکس که برای من آورده، پانصد درهم نقره خریده است.»
🔅متوکّل گفت: «اسراف کردهای که عمامه پانصد درهمی بر سر نهادهای.» امام فرمود: «من شنیدهام که در این ایام کنیزی زیبا به هزار دینار طلای سرخ خریدهای!»
🔅گفت: «بله درست است.» امام فرمود: «من برای شریفترین اعضای (بدن) خود، پانصد درهم نقره دادهام و تو برای خسیسترین اعضای (بدن) خود، هزار دینار طلا پول دادهای، (بهراستی) اسراف در کدام است؟»
🔅متوکل خجل شد و گفت: «انصاف آن است که ما را روا نیست بر بنیهاشم تعرّض کنیم.» پس دستور داد صد هزار درهم صله، به خاطر این جواب، به خادمان امام تسلیم کنند.
📚لطایف الطوایف، ص 57
💥💥امام عسگری علیهالسلام فرمود: «از اسراف کردن دوری کنید که اسراف از کار شیطان میباشد.»
📚بحارالانوار، ج 50، ص 292
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸🔅🌸
#داستان_آموزنده
🔆خسرو پرویز
🌱از پادشاهانی که پیامبر صلیالله علیه و آله به او نامه نوشت و او را دعوت به اسلام نمود یکی «خسرو پرویز پادشاه ایران» بود. نامهای بهوسیلهی «عبدالله بن حذاقه» به دربار او فرستاد.
🌱خسرو دستور داد آن را ترجمه کردند دید حضرت محمّد صلیالله علیه و آله نام خود را بر نام او مقدم داشته است. این موضوع بر او گران آمد، نامه را پاره کرد و به عبدالله هیچ توجهی ننمود و از جواب نامه خودداری کرد.
وقتی خبر پاره کردن نامه به پیامبر صلیالله علیه و آله رسید فرمود: «خدایا تو نیز پادشاهی او را قطع فرما.» خسرو نامهای به باذان پادشاه یمن فرستاد که شنیدهام در حجاز شخصی دعوی نبوّت کرده، دو نفر از مردان دلیر خود را بفرست تا او را دستبسته به خدمت ما بیاورند.
🌱باذان دو نفر به نام «بابویه» و «خرخسره» را به حجاز فرستاد و آنان نامهی باذان را به پیامبر صلیالله علیه و آله دادند… فرمود اینک استراحت کنید تا فردا جواب شما را بدهم. روز دیگر که شرفیاب شدند فرمود:
🌱«به باذان بگویید که دیشب هفت ساعت از شب گذشته (دهم جمادیالاولی سال هفتم هجری) پروردگار من، خسرو پرویز را بهوسیلهی فرزندش شیرویه به قتل رسانید و ما بر مملکت او مسلط خواهیم گشت. اگر تو هم ایمان بیاوری بر محل حکومت خویش مستقر باش.»
📚(داستانها و پندها، ج 2، ص 126 -روضة الصفا
#تکبر
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️🌼❄️
#داستان_آموزنده
🔆از رنگرزی تا ولیّ شدن
🦋مرحوم عارف بالله، حسنعلی نخودکی اصفهانی، استادی در اصفهان داشتند، به نام محمّد صادق تخته فولادی (م 1292) که در اوایل جوانی به رنگرزی مشغول بود و چند شاگرد هم داشت. یک روز عصر با شاگردان، برای تفریح به خارج از شهر اصفهان میروند؛ به هنگام بازگشت، عبورشان به قبرستان تخته فولاد میافتد و میبیند پیرمردی در حال تفکّر است.
🦋حاجی میگوید: «کمی با این پیرمرد شوخی کنیم.» او سؤالاتی میکند و پیرمرد جواب نمیدهد.
🦋حاجی با ته عصا به شانهی او میزند و میگوید: «انسانی یا دیوار؟» باز جوابی نمیشنود! پس به شاگردان میگوید: «برگردیم شهر.» چند قدمی نمیرود که پیرمرد (بابا رستم بختیاری) میفرماید: «عجب جوانی هستی حیف از جوانی تو!» و دیگر حرف نمیزند.
🦋حاجی با این حرف منقلب میشود و کلید دکّان را به شاگردان داده و خود، سه شبانهروز نزدش میماند. سپس به دستور بابا رستم روزها سر کار خود میرود و شبها به تخت فولاد میآید. استاد بعد از یک سال میفرماید: «دیگر کار بس است! و همینجا بمانید.» و … اینگونه حاجی از اولیای الهی میشود.
📚(نشان از بینشان،1/35)
✾📚 @Dastan 📚✾
#روانشناسی
•تفاوت بین درونگرایی و افسردگی و اضطراب اجتماعی:
-فرد درون گرا: ترجیح میدم کارهامو تنهایی انجام بدم، من بدون کار گروهی راحت ترم
فرد افسرده: توانایی انجام کاری رو ندارم ، دلم میخواد فقط بخوابم و این روزا بگذرن
فرد مضطرب: همیشه کارهام پر اشتباس، هیچوقت نمیتونم یه کارو بدون نقص و ایراد انجام بدم
-فرد درونگرا: از مهمونی خوشم نمیاد چون با تنهاییام حالم بهتره
فرد افسرده: دلم میخواد برم مهمونی ولی حال ندارم فرایند ترتیب دادنش رو طی کنم
فرد مضطرب: کاش مهمونی امشب کنسل بشه، واقعا جلوی اونهمه آدم حتی به آب خوردن هم برام سخته
-فردا درونگرا: من از تنهاییم لذت میبرم
فرد افسرده: دلم میخواد برم بیرون با دوستام ولی اصلا حوصله ندارم و ممکنه حال بقیه رو بدکنم پس تنها میمونم
فرد مضطرب: دلم میخواد با دوستام برم بیرون ولی ممکن جلوی اونا اشتباه کنم، یا با من بهشون خوش نگذره
✾📚 @Dastan 📚✾
قبل از عید 98 بود که خواب دیدم اطراف خیمهای شلوغ و پر رفت و آمد است، میگفتند: هر کسی شهید دارد و برنگشته است سراغش را از آنجا میگیرد، رفتم داخل خیمه، پیرمردی با چهره نورانی لیستی در دست داشت زود رفتم کنارش تا سراغ علی را از او بگیرم، گفتم: حاج آقا؟ منم شهید دارم که هنوز برنگشته، با مهربانی نگاهی به من انداخت، گفت: اسمش چیه گفتم: علی، علی آقایی یک لحظه یاد پسوندت افتادم گفتم: حاج آقا، اسمش هست علی آقایی حمل آباد! دوباره نگاهی به لیست توی دستش انداخت، پشت روی صفحه را نگاه کرد، نبود، برگ دوم را دید، بعد نگاهی به من انداخت گفت: آره اسمش اینجاست، پرسیدم: پس کی میاد گفت: معلوم نیست هر وقت نوبتش برسه!
🌷شهید علی آقایی🌷
راوی: همسر شهید
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ماجرای شنیدنی امام موسی کاظم (ع) و بشر حافی
🎥حاج اقا ماندگاری
✾📚 @Dastan 📚✾
💠زماني که در تله هاي زندگي گیر
مي افتیم یعني درکودکي شرایطي داشتیم که نیازهاي عاطفي ما برآورده نشده و حالا هم در بزرگسالي برآورده نمي شود.
⭕️براي برآورده کردن نیازهایمان باید از نقش کودك عصباني بیرون بیاییم و بزرگسال شویم. زماني بزرگسال مي شویم که :
✅احساساتمان را بشناسیم و بتوانیم ابرازشان کنیم.
✅براي زخم هایمان سوگواري کنیم، تحمل حال بد، غم و اشک ریختن لازمه سوگواري درست است.
✅دروغ هايي که به ما گفته شده بشناسیم و بدانیم چرا به ما به دروغ گفتند که ارزشمند و دوست داشتني نیستیم، امن نیستیم و از دیگران کمتریم .
✅نیازهايي که عمیقاً خشنودمان مي کند را درك کنیم و اینقدر بدنبال نیازهاي کاذب مثل موفقیت و شهرت نباشیم.
✅شبیه والد سرزنشگرمان نباشیم و انتظارات غلط خود را بشناسیم.
✅خودمان را همینطور که هستیم بپذیریم
دکتر هلاکویی
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
🔹 حکیم بزرگی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود. مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند. مرد این بار گفت: #نمیدانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
🔹این حکایت، یکی از رموز مهم در مسیر پیشرفت را نشان میدهد.
▪️اولاً؛ نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست میخورند.
▪️ثانیاً؛ به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده.
▪️ثالثاً؛ با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمیشویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهیمان میشود.
▪️رابعاً؛ #رشد در آموختن نهفته است. گاهی چند سال درس استادی میرویم اما با کارهایمان، یا راه آموختن را بر خود میبندیم. یا اجازه نمیدهیم به ما بیاموزاند و یا رفتاری میکنیم که ما را شایسته آموختن نمیداند.
✾📚 @Dastan 📚✾