°•°•°
آینده متعلق بہ کسانی است,
کہ بہ زیبایی رویاهایشان باور دارند...💜🌿
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یڪ شب پر از شادی
یڪ دل بے غصہ
یڪ زندگے آروم و پراز محبت
و یڪ دعاے خیر
نصیب لحظہ هاتون
شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
‼️دیگه دغدغه مانتوی پوشیده و شیک نداشته باش بانو
به خاطر اینکه👇👇👇....
💯میخوام متفاوت ترین فروشگاه مانتو و عبا رو بهتون معرفی کنم😍👏👏👏👏
نه ورشکست شدیم نه حراج دروغین داریم،قیمتامون پایین ترین قیمت بازارِ👇👇👇
🔴مستقیم از تولیدی،با ضمانت مرجوع و تعویض
🔴📝امکان خرید اقساطی
🔴🛍فروشگاه حضوری در کرج و تهران
همین الان با ما همراه شو که ضرر نمی کنی ☺️👇
https://eitaa.com/joinchat/223346877C929d3d2345
9.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💜💫ای دوســت
🤍💫سایه زیبـای حق باشد
💜💫هــمــیـشــه بــر ســرت
💜💫رخـت زیـبـای سـلامـت
🤍💫هـر زمـانـی بــر تــنــت
💜💫زنـدگـی را شـاد بـاشـی
🤍💫هـر زمـانـی هـر مـکـان
💜💫لطف ایزد جاودان باشـد
🤍💫هـمــیــشــه درگــهــت
💜💫یـه سـبـد دعـای سـلامـتـی
🤍💫تـقـدیـم بـه شما که بهترین هستید
💐 💐 صبحتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆چه كسى بينا است
✨ابوبصير گفت در خدمت حضرت امام محمد باقر عليه السلام بمسجد رفتم جمعيت بسيارى مى آمدند و ميرفتند حضرت فرمود از مردم بپرس آيا محمد باقر را مى بيند يا نه ؟
بهر كس ميرسيدم از او مى پرسيدم كه ابوجعفر را ديدى ميگفت نه با اينكه آنحضرت در محل سؤ ال من ايستاده بود تا آنكه ابوهرون مكفوف (نابينا) آمد حضرت فرمود از او بپرس گفتم امام محمد باقر را ديدى گفت آرى ايشان همينجا ايستاده اند گفتم تو از كجا فهميدى گفت چگونه ندانم در صورتيكه آنجناب نوريست درخشان و آفتابيست تابان .
📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆ابوالمعالى
مشهور است كه هر كس سر قبر آقا ابوالمعالى در تخت فولاد اصفهان برود و چهل تا حمدبخواند به حاجت و مطلبش مى رسد. مى گويند:
يك روز ((حاج آقا منير بروجردى )) كه از علماء و اخيار اصفهان و در استخاره مشهور بوده ، قرض دار مى شوند و مشكل بزرگى برايشان پيش مى آيد.
مى آيند سر قبر ابوالمعالى و چهل حمد را مى خوانند، وقتى كه حمد آخرى را داشتند مى خواندند،
يك دفعه مى بيند خادم ملك التجاره مى آيد و مى گويد: ملك التجار سلام مى رساند و مى گويد كه شما تشريف مى آوريد پيش من يا خدمت شما برسم ؟
آقا مى فرمايند: بنده مى آيم .
خلاصه مى روند منزل ملك التجار، مى بينند كه ملك التجار لباس پوشيده آماده و منتظر ورود آقا هستند وقتى وارد مى شوند مبلغى را كه آقا قرض داشتند ملك التجار مى دهد و مى گويد اين حاجت شما.
آقا مى گويند: موضوع از چه قرار است ؟!
ملك التجار مى گويد: من ديشب خواب ديدم كه ابوالمعالى به خواب من آمده است و مى گويد: اين حاج آقا منير بروجردى به خاطر قرضش آمده و متوسل به من شده و شما قرض ايشان را پرداخت نمائيد.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆دهقان و خیار
روزی دهقانی به جالیز رفت که خیار بدزدد. پیش خودش گفت:« این گونی خیار را میبرم و با پولی که برای آن میگیرم، یک مرغ میخرم.
مرغ تخم میگذارد، روی آنها مینشیند و یک مشت جوجه در میآید، به جوجهها غذا میدهم تا بزرگ شوند، بعد آنها را میفروشم و یک گوسفند میخرم.
گوسفند را میپرورم تا بزرگ شود، او را با یک گوسفند جفت میکنم، او تعدادی بره میزاید و من آنها را میفروشم.
با پولی که از فروش آنها میگیرم، یک مادیان میخرم، او کره میزاید، کرهها را غذا میدهم تا بزرگ شوند، بعد آنها را میفروشم.
با پولی که برای آنها میگیرم، یک خانه با یک باغ میخرم. در باغ خیار میکارم و نمیگذارم احدی آنها را بدزدد.
همیشه از آنجا نگهبانی می کنم. یک نگهبان قوی اجیر میکنم، و هر از گاهی از باغ بیرون میآیم و داد میزنم: « آهای تو، مواظب باش».
دهقان چنان در خیالات خودش غرق شد که پاک فراموش کرد در باغ دیگری است و با بالاترین صدا فریاد میزد.
نگهبان صدایش را شنید و دواندوان بیرون آمد، دهقان را گرفت و کتک مفصلی به او زد.
📚لئو تولستوی
✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•°
رشد، رشده...
مهم نیست چقدر
کوچک باشه ✨|•°
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#نگران_نباش، #من_هستم!
🌷هشت ساعت زیر باران مدیترانهای چیزی برایمان نگذاشته بود، میثم یک لحظه چشم از دوربین حرارتی برنمیداشت، سوز سرما تا مغز استخوانمان نفوذ کرده بود. به میثم گفتم: «کسی رو تو دوربین داری؟» با تعجب گفت:
«تو این سرما، حرارتی تو بدن آدم نمیمونه که من بتونم با دوربین حرارتی اونها رو ببینم.» گفتم: «تا عملیات چیزی نمونده، سنگر کمین رو گم نکن.» گفت: «از قبل با جی.پی.اس سنگرهای اونا رو ثبت کردم، نگران نباش.»
🌷آن شب به خاطر سرما و باران شدید، عملیات لغو شد، فردای آن روز آمد به من گفت: «وقتی ازم پرسیدی، دشمن را داری و من گفتم نه؛ محمد شالیکار اومد زیر گوشم گفت: نگران نباش، من هستم، سنگر اونا رو بهم حدوداً نشون بده کجاست، من میرم به سمت اونها، هر وقت بهم شلیک کردند، شما همونجا رو با آر.پی.جی بزنید!» گفتم: «وجود محمد برای گروه ما نعمت است.» میثم گفت: «آره، جدا از تجربه جنگی، روحیه و معنویتش منو مجذوب خودش کرد.»
🌹خاطره ای به یاد جانباز سرافراز بالای ۵۰ درصد هشت سال دفاع مقدس و شهید مدافع حرم محمد شالیکار (فریدونکنار) و جانباز شهید مدافع حریم میثم علیجانی (بابلسر)
#راوی: رزمنده دلاور مفید اسماعیلیسراجی
✾📚 @Dastan 📚✾
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺💫داستان برخورد جوان تهرانی
و امام زمان (عج الله تعالی الشریف)
🎤 حاج آقا دانشمند
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جبرئيل اوّلين بيعت كننده در كعبه الهى
مرحوم شيخ مفيد رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از مفضّل بن عمر حكايت كند:
روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام بودم ، از آن حضرت ضمن فرمايشاتى شنيدم كه درباره جريان ظهور و خروج قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه چنين فرمود:
موقعى كه خداوند متعال حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را جهت ظهور و خروج اجازه دهد.
حضرت در مكّه معظّمه بالاى منبر مى رود و مردم را به سوى خود دعوت مى نمايد و آن ها را به خداپرستى و معنويّت راهنمائى مى كند.
و دستور مى دهد بر اين كه جامعه بايد در مسير اجراء احكام و روش زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت نمايد.
در همين بين خداوند متعال جبرئيل عليه السلام را مى فرستد و در محلّى به نام حطيم نزد امام عصر صلوات اللّه عليه حضور مى يابد و اظهار مى دارد: برنامه ات چيست ؟
و مردم را به چه چيزى دعوت مى كنى ؟
حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف برنامه و مسير حركت خود را با جبرئيل در ميان مى گذارد.
پس از آن جبرئيل مى گويد: من اوّل كسى هستم كه با تو بيعت مى كنم ؛ و سپس دست خود را در دست حضرت قرار مى دهد.
و سپس تعداد سيصد و سيزده نفر كه از شهرهاى مختلف جمع شده اند، با حضرت بيعت مى كنند.
بعد از آن ، حضرت در شهر مكّه باقى خواهد ماند تا تعداد اصحاب و يارانش به دَه هزار نفر برسد و پس از آن كه تكميل شد به سوى مدينه حركت مى نمايد.
📚إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 288، روضة الواعظين : ص 265.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 #پندانه
✍️ پاسخی برای آنها که زود میرنجند
🔹خردمندی با مردی در راهی سفر میکرد. آن مرد سعی داشت تا با بیاحترامی، توهین و واکنشهای تند و زننده، این معلم بزرگ را بیازماید.
🔸در سه روز اول، هرگاه خردمند سخن میگفت آن مرد، او را ابله مینامید و بهگونهای گستاخانه این انسان بزرگ را مورد تمسخر قرار میداد.
🔹سرانجام در پایان روز سوم، آن مرد تاب نیاورد و از خردمند پرسید:
با وجود اینکه در سه روز گذشته من فقط به تو بیاحترامی کردهام و تو را رنجاندهام، چطور میتوانی رفتاری سرشار از عشق و مهربانی نسبت به من داشته باشی؟
🔸هرگاه سبب آزار و اذیت تو میشدم در پاسخ، رفتاری سرشار از عشق دریافت کردم. چطور چنین چیزی امکانپذیر است؟
🔹خردمند در پاسخ سوال آن مرد، از او پرسید:
اگر کسی هدیهای به تو پیشنهاد کند و تو آن را نپذیری، آن هدیه به چه کسی تعلق خواهد داشت؟
💢 سوال این انسان بزرگ، نگرش جدیدی به آن مرد بخشید.
✾📚 @Dastan 📚✾