eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.9هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ دینی که در معرض خطر بود 🔹فردی که مقیم لندن بود، تعریف می‌کرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. 🔸راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافه‌تر داده است! 🔹چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی. 🔸گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده‌شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. 🔹پرسیدم: بابت چی؟ 🔸گفت: می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. 🔹با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. ان‌شاءالله فردا خدمت می‌رسیم! 🔸تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس می‌فروختم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ خلافت عثمان بن عفان 🔻 عثمان بن عفان در اوایل محرم سال ۲۴ هجری و با انتخاب شورای شش نفره‌ای که عمر بن خطاب تشکیل داده بود، به خلافت رسید. عمر بن خطاب پیش از مرگش، این شورا را برای انتخاب خلیفه بعدی ترتیب داد. اعضای شورا شامل امام علی (علیه السلام)، عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، و سعد بن ابی وقاص بودند و با نظارت فرزند عمر و دو شخصیت از خاندان پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) کار خود را آغاز کردند. 🔺 پس از رای گیری امام علی (ع) و عثمان بن عفان هریک سه رای آوردند. طبق نظر عمر، باید عبدالرحمن بن عوف در این حالت تصمیم نهایی را می‌گرفت. اما او با اینکه بسیاری از صحابه، امام علی (ع) را بخاطر کمالات ، توصیه و نزدیکی به پیامبر (ص) ترجیح می‌دادند، نظرش به عثمان تمایل داشت،لذا برای انتخاب عثمان تلاش کرد و در نهایت، عثمان با تعهد به پیروی از کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره دو خلیفه پیشین، به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند. ✾📚 @Dastan 📚✾
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدام گرفته پدرم برگشته دعام گرفته .... 💠 مجمع جهانی حضرت رقیه سلام الله علیها 💠 بزرگترین سفره حضرت رقیه سلام الله علیها ⬇️⬇️⬇️⬇️ @khademan315
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه قبل از رسیدن به هدف تسلیم بشی، یعنی اراده ی کافی نداشتی🙃👌 ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️نامه امام حسین علیه السلام براى اهل کوفه 🔴در سوم محرم سال 61 هجری، امام حسین علیه‌السلام براى بزرگان کوفه نامه‌اى نوشتند و آن را به قیس بن مسهَر صیداوى دادند که به کوفه برساند. 🟠مأمورین در بین راه، قیس بن مسهر را گرفتند و پس از آن که او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷دوازدهم مهر ۵۹ بود که امیر به خرمشهر برگشت. گاهی اوقات آموزش‌هایی از رادیو در مورد نکات ایمنی پخش می‌شد. مثلاً اعلام می‌کردند زمانی‌که صدای هواپیما یا سوت خمپاره را شنیدید، در سه حالت می‌توانید روی زمین خیز بروید تا حداقل از برخورد مستقیم گلوله در امان باشید. ‌من، عبدالحسین و امیر بیکار بودیم. همه‌ی دوستان ما شهر رفته بودند. چند نفر پیرمرد در شهر مانده بودند. آموزش‌ها را که از طریق رادیو پخش می‌شد به پیرمردها می‌دادیم تا در مواقع خطر آن‌ها را اجرا کنند. چند روز قبل عبدالحسین برای پیرمردی که سر کوچه ما بود توضیح داده بود که موقع حمله عراقی‌ها چه کاری انجام دهد. 🌷پیرمرد از نظر جسمی ضعیف بود. از قضا همان روز دوازدهم، هواپیماها شهر را با راکت و موشک بمباران کردند و بعضی از راکت‌ها به مناطق حساس خوردند. پیرمرد همسایه رفته بود مسجد جامع تا آذوقه تهیه کند. در راه برگشت هواپیماها به شهر حمله کردند و یکی از راکت‌ها نزدیک او اصابت کرده بود. او هم سعی می‌کند سینه‌خیز برود و روی زمین بخوابد. پاهایش را از هم باز می‌کند و دست‌هایش را روی سرش می‌گذارد اما قبل از این‌که خم شود ترکشی به باسن او می‌خورد. البته شانس آورده بود که ترکش کمانه کرده و به پشتش خورده بود. 🌷عرب‌ها به باسن می‌گویند «عزّ». پیرمرد بعد از خوردن ترکش درحالی‌که دستش به پشتش بود داد می‌زد «آی عزّی»، «آی عزّی» این شد تکیه کلام ما و بعد از آن هر وقت راکت به زمین می‌خورد، بچه‌ها به شوخی این عبارت را به کار می‌بردند و پیرمرد همسایه را نیز به خاطر این ترکش حسابی اذیت می‌کردیم. آن روز بعد از این‌که هواپیماها شهر را بمباران کردند و رفتند، سراغ پیرمرد رفتیم. صاف ایستاده بود و نمی‌توانست کاری بکند و فقط داد می‌زد. یک جیپ ژاندارمری را با خواهش و تمنا نگه داشتیم و سوارش کردیم تا پیرمرد را به بهداری ببرند. راوی: آزاده سرافراز غلامرضا رضازاده (کوچکترین اسیر جنگ ایران و عراق از ماه اول جنگ در خرمشهر 📚 کتاب "اسیر کوچک" ✾📚 @Dastan 📚✾
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای حاجت ناگفته به امام رضا علیه السلام 🎤 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اسباب حزن جميع حالات امام حسين (علیه السلام ) اسبات حزن و گريه پيغمبربود. چنانكه هر وقت او را به دوش مبارك بر ميداشت و سرش بر دوش او تكيه مى كرد بياد مى آورد سر او را بر روى نيزه ها....، پس مى گريست . و به اصحاب مى فرمود: گويا مى بينم اسيران را بر شتران و سر فرزندانم را بصورت هديه براى يزيد مى برند. چون به دامان مى نشاند نظر به صورت او مى نمود و مى گريست ، و مى فرمود: يابن عباس گويا مى بينم او را كه ريشش را به خونش خضاب نموده اند و هر چند طلب يارى مى كند كسى ياريش نمى كند و چون روز عيد جامه (لباس ) جديد مى پوشيد ميگريست ، گويا به ياد مى آورد كه او را برهنه بر خاك مى اندازند، و چون بر سرسفره مى نشست با جد و پدر و مادر و برادر، طعام ميخورد، پيغمبر (صل الله علیه وآله و سلم ) اول خوشحال مى شد، بعد به گريه در مى آمد، و گويا به ياد مى آورد تشنگى خود و اطفالش را كه دنيا جلو چشمشان از شدت عطش سياه مى شود، و همه متفرق مى شوند، و بعضى را مى كشند، و بعضى را اسير مى نمايند. و چون گلويش را مى بوسيد مى گريست ، و گاهى با اميرالمؤ منين (علیه السلام ) مى فرمود: او را نگاه دار، آنگاه تمام بدنش را مى بوسيد و مى گريست ، عرض كرد: چرا گريه مى كنيد؟ ميفرمود: موضع شمشيرها را مى بوسم ، و گاهى لب و دندانش را مى بوسيد، گويا ياد مى آورد چوب خيزران در مجلس يزيد و ابن زياد (لعنة الله عليهما) را، چنانكه زيدبن ارقم در نزد ابن زياد حاضر بود، چون اين حركت شنيع را ديد، فرياد برآورد كه چوبت را از اين لبهاى مبارك بردار كه قسم به آن خدائى كه غير او خدائى نيست ديدم دندانهاى پيغمبر (صل الله علیه وآله و سلم ) را كه بر اين دندانها گذاشته شده بود و آن را مى بوسيد. 📚خصائص حسينيه ، 228 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ريحانه پيامبر حديث مفصلى از ابن عباس نقل كرده اند كه : روزى حسين علیه السلام گريه كنان خدمت مادرش فاطمه آمد و عرضكرد: جدم پيامبر از من سير شده از بس كه به خدمتش رفته ام ، حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: مادرت فدايت شود مگر چه شده ؟ عرض كرد: امروز صبح برادرم حسن را به زانوى راست خود نشانيد و دهان او را بوسيد و مرا به زانوى چپ نشانيد و از دهان من اعراض كرد زير گلوى مرا بوسيد، اى مادر بيا دهان مرا بو كن ببين بوى بدى مى دهد كه جدم دهان مرا نبوسيده . حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) فرمود: نه اى فرزندم جدت از تو ملالت پيدا نمى كند به خدا قسم بسيار شنيده ام كه جدت مى فرمود: حسين از من است و من از حسين مى باشم تو در گهواره گريه مى كردى پدرم وارد خانه شد فرمود: اى فاطمه ، حسين را ساكت كن آيا نمى دانى گريه او مرا اذيت مى كند مكرر جدت مى فرمود: ((اللهم انى احبّه و احب من يحبه )) خدايا من حسين را دوست مى دارم و دوست مى دارم كسيكه حسين را دوست دارد. حضرت فاطمه (عليهاالسلام ):دست حسين (علیه السلام ) را گرفت و حضور پيامبر(صل الله علیه وآله و سلم ) آورد و عرضكرد: بابا آيا شما نمى فرمودى حسين ريحانه من است ، آيا نفرمودى حسين زينت زمين و آسمان است ، آيا نفرمودى بوى بهشت را از حسين مى شنوم . فرمود: بلى . عرضكرد: حسين از اين رنجيده كه چرا دهان او را نبوسيده اى مثل آنكه دهان برادرش را بوسيده اى فرمود در اين مطلب سرّى است كه مى ترسم دلت بشكند و طاقت نياورى ، عرضكرد شما را به حق خدا سرّش ‍ را بفرما. فرمود: اينك جبرئيل به من خبر داد كه به حسن علیه السلام زهر مى خورانند و من محل زهر خوردن او را بوسيدم و حسين علیه السلام را با تيغ جفا نحر مى كنند، پس ‍ جاى نحر او را بوئيدم . همينكه حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) اين قضيه را شنيد بلند بلند گريه كرد و به صورت خود لطمه زد و خاك به سر كرد، فاطمه سلام الله علیها فرمود: حسين را كجا مى كشند؟ فرمود: در زمينى كه آنجا را كربلا مى گويند، عرضكرد: به چه سبب او را شهيد مى كنند؟ فرمود: اهل كوفه نامه هايى براى او مى نويسند كه تو از جانب خدا و پيامبر خليفه مى باشى به سوى ما بيا، همينكه مى رود او را با لب تشنه شهيد مى كنند. هر چه صدا مى زند آيا كسى هست ما را يارى كند كسى جوابش نمى دهد عاقبت او را مثل گوسفند ذبح مى كنند، برادران و فرزندان او را شهيد مى كنند، سرهاى آنها را بالاى نيزه مى كنند، فاطمه فرياد برآورد پس تمام مردم به گريه درآمدند جبرئيل نازل شد يا محمد خدا به تو سلام مى رساند و مى فرمايد فاطمه را ساكت كن كه ملائكه آسمانها را به گريه درآورد و مى فرمايد و به عزت و جلالم قسم كه شيعيانى براى او خلق مى كنم كه مالها و جانهاى خود را در راه عزا و زيارت او انفاق كنند، آگاه باش كه هر كس او را بعد از شهادتش زيارت كند به هر قدمى كه برمى دارد ثواب يك حج مقبول برايش نوشته مى شودو هر كس برايش گريه كند ملائكه اشكهاى او را در شيشه هاى بلور ضبط مى كنند و روز قيامت كه مى شود و آتش جهنم شعله مى كشد به او مى گويند: اى دوست خدا بگير اين اشكى است كه در مصيبت مولايت حسين ريخته اى و از آتش آزاد شدى ، پس يك قطره از آن اشكها را به آتش جهنم مى زنند آتش جهنم پانصد سال راه از آن بنده دور مى شود. پيامبر خدا(صل الله علیه وآله و سلم ) به حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) اين بشارتها را داد فاطمه سجده شكر به جاى آورد حسين عرضكرد يا جداه جزاى آنها در نزد شما چيست ؟ فرمود: من آنها را در نزد خدا شفاعت مى كنم رو به پدر بزرگوارش ‍ كرد و فرمود: شما چه مى كنى ؟ فرمود: من هم آنها را از آب كوثر سيراب مى كنم ، از برادرش امام حسن علیه السلام پرسيد شما چه مى كنى ؟ فرمود: من داخل بهشت نمى شوم مگر با آنها داخل شوم . حضرت فاطمه (عليهاالسلام ) هم فرمود: به عزت پروردگارم قسم و به حق پدر و شوهرم من جلوى در بهشت با چشم گريان مى ايستم تا خداوند مرا شفيع آنها كند. حضرت سيدالشهداء هم فرمود: به حق جد و پدرم قسم من هم از خدا سؤ ال مى كنم كه قصرهاى آنها در بهشت مقابل قصر خودم باشد. 📚ثمرات الحيوة : ج 1، ص 98. ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️عمر بن سعد ابی وقاص 🔹عمر بن سعد جمعه، سوم محرم ۶۱ق وارد کربلا شد و قره بن قیس حنظلی را به نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام بپرسد که برای چه به عراق آمده است؟ امام در جواب پاسخ داد که مردم کوفه از من دعوت کرده‌اند، از این روی به عراق آمده‌ام، حال اگر نمی‌خواهند برمی‌گردم. 🔺ابن سعد پاسخ امام را به عبیدالله نوشت، عبیدالله برای ابن سعد نوشت که یا با حسین (ع) جنگ کند و یا فرماندهی سپاه کوفه را به شمر بن ذی الجوشن واگذارد. اما ابن سعد در پاسخ به شمر گفت که او خود امیر سپاه خواهد بود و با حسین(ع) جنگ خواهد کرد.لذا پنج هزار سوار را بر شریعه فرات گماشت تا مانع از برداشتن آب توسط سپاه امام شوند. 🔻امام حسین چند بار با عمر سعد گفتگو کرد تا او را از جنگ با خود منصرف کند. در یکی از این دیدارها امام به او فرمود: آیا از خدا نمی‌ترسی که با من می‌جنگی در حالی که می‌دانی من کیستم؟ این گروه را رها کن و نزد من بیا تا مقرب درگاه الهی شوی. ♦️عمر سعد گفت: از آن می‌ترسم که خانه‌ام را خراب کنند. امام فرمود: من برای تو خانه‌ای مهیا می‌کنم. عمر گفت:‌ اموالم را می‌گیرند. امام فرمود: من بهتر از آن را به تو می‌دهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک می‌کرد فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در روز قیامت نیامرزد. امید دارم از گندم عراق جز اندکی نخوری. عمر سعد گفت: اگر گندم نباشد، جو خواهد بود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸تو دنیاطلب نیستی!🔸 کسی آمد خدمت امام صادق (ع) و این آیه را خواند: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ...».* عرض کرد: «من به خودم نگاه می‌کنم و می‌بینم بدم نمی‌آید شمش طلا داشته باشم، دلم می‌خواهد پول داشته باشم»! حضرت فرمود: «می‌خواهی پول داشته باشی تا چه کار کنی»؟ گفت: «پول داشته باشم تا مهمانی کنم، به فقرا کمک کنم و...». وقتی حرف‌هایش را زد، حضرت فرمود: «تو با این پول خواستنت، دنبال دنیا نمی‌گردی، دنبال آخرت می‌گردی»! ✾📚 @Dastan 📚✾
هرجا آرامش را یافتی همان‌جا بمان که آن‌جا وطن توست...☘ ✾📚 @Dastan 📚✾