eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 ...🌷 🌷در جریان عملیات كربلای ۵ در یكی از محور‌های شلمچه جهت انتقال پیكر پاك شهدا به خط مقدم رفته بودیم من كه جلوی ستون حركت می‌كردم، خمپاره‌ای پشت سرم خورد و مجروح شدم در پشت سر من، عزیز دیگری هم مجروح شد و ما دو نفر به زمین افتادیم ما را به عقب وانت گذاشتند دوست عزیزمان داور، ‌سریع پرید عقب وانت و دیدم بالای سر من است به ایشان گفتم كه شما از عقب ماشین پیاده شوید چون منطقه دست انداز زیاد داشت. 🌷داور گفت: من پیاده نمی‌شوم، به خاطر اینكه سر شما به كف ماشین می‌خورد می‌خواهم سر شما را روی دستم نگه دارم. حدوداً ده_پانزده متر عقب‌تر آمدیم. دوباره به ایشان گفتم كه شما از ماشین پیاده شوید این‌جا جای خطرناكی است هر آن امكان اصابت خمپاره هست جایی بود كه خمپاره های شصت دشمن می رسید. 🌷ایشان یك دستی به سر و صورت من كشید و مقداری خاك و خون صورتم را تمیز كردند و گفت: بگذار من همین‌جا باشم و سر شما را نگه دارم تا از این‌جا رد بشویم. در همین موقع خمپاره‌ای به زیر چرخ عقب ماشین خورد و بلافاصله در پاهایم حس كردم كه چند تركش خورده در همین موقع یك آن سرم را بلند كردم دیدم ایشان از ناحیه سر تركش خورده‌اند و در همین حالت روی صورت من افتادند و شهید شدند. 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید داور یسری [فرماندهی که در میدان جنگ چون شیر بی‌باک و در خلوت شب زاهدی بود كه اشک از چشمانش همیشه جاری بود.] : رزمنده دلاور احمد مخبریان، از واحد اطلاعات و پیگیری مفقودین نیروی زمینی قرارگاه خاتم الانبیا (‌صل الله علیه وآله و سلم) منبع: سایت نوید شاهد ✾📚 @Dastan 📚✾