داستانک 📚
جابر نقل میکند
روزگاری از کنار رودی در حال حرکت بودیم شدت اب به کیفی بود که از سرعتش ادمی متحیر میشد
امام حسن فرمود جابر بنگر به این اب ودرس بگیر که عمرت از حرکت این اب سرعتش بیشتر است
ناگهان مرد یهودی را دیدیم که روی تخته چوبی در حال عبور از رود است
بعد از عبور یهودی از اب حسن نگاهی به اب کرد واب به مانند یخی شد و با امام از آن عبور کردیم
مردیهودی نگاهی عمیق به امام کرد و عرض کرد چه کردی که اب به این کیفیت درامد انگاه مولایم فرمود تو چه کردی که از اب بااین سرعت حرکتی که داشت با تخته چوبی عبور کردی عرضه من ذکر یاحسن گفتم وتوانستم از اب عبور کنم واین سوی اب بیایم
انگاه امام فرمود وانا حسن ابن علی
#نورالهدی
#امامحسنےامـ
•✾📚 @Dastan 📚✾•
داستانک 📚
جابر نقل میکند
روزگاری از کنار رودی در حال حرکت بودیم شدت اب به کیفی بود که از سرعتش ادمی متحیر میشد
امام حسن فرمود جابر بنگر به این اب ودرس بگیر که عمرت از حرکت این اب سرعتش بیشتر است
ناگهان مرد یهودی را دیدیم که روی تخته چوبی در حال عبور از رود است
بعد از عبور یهودی از اب حسن نگاهی به اب کرد واب به مانند یخی شد و با امام از آن عبور کردیم
مردیهودی نگاهی عمیق به امام کرد و عرض کرد چه کردی که اب به این کیفیت درامد انگاه مولایم فرمود تو چه کردی که از اب بااین سرعت حرکتی که داشت با تخته چوبی عبور کردی عرضه من ذکر یاحسن گفتم وتوانستم از اب عبور کنم واین سوی اب بیایم
انگاه امام فرمود وانا حسن ابن علی
#نورالهدی
#امامحسنےامـ
•✾📚 @Dastan 📚✾•