eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
69 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 !🌷 🌷در مدیریت داخلی سپاه بانه خدمت می‌کردم، روزی خبر آوردند از نیروهای بسیجی ابهر و هیدج که در گردان قائم مشغول خدمت بوده‌اند، پیش ما برگشته‌اند و دوره‌ی سه ماهه‌شان به پایان رسیده است. می‌خواستند به مرخصی بروند. به خاطر این‌که با من همشهری بودند این جوان‌ها را به من سپردند. من هم برای این‌که سهل‌انگاری نکنند؛ آن‌ها را دور و بر خودم نگه داشتم و برایشان پست نگهبانی تعیین کردم تا وسیله نقلیه بیاید و به عقب منتقلشان کنند. 🌷وقت رفتنشان در حین خداحافظی پرسیدم: مهمات و این جور چیزها که به همراه ندارید؟ صدا از کسی در نیامد؛ من هم تفتیش مختصری کردم و آن‌ها را به خدا سپردم. چند دقیقه از رفتنشان نگذشته بود که از واحد عملیات به من زنگ زدند و گفتند: بیا. من هم رفتم. جوان‌ها سرشان را از شرمندگی پایین انداخته بودند. رزمندگان بخش عملیات خبر دادند که این جوانان داشتند مهمات می‌بردند. 🌷در کمال تعجب گفتم: من که همه‌جا را گشتم. مشخص شد همان هندوانه‌ای که همراه داشتند را خورده و داخلش را پر فشنگ کرده بودند. هنگام تفتیش کامل، مشخص شده بود که هندوانه برش خورده و از همان‌جا به این پسرهای ناقلا شک کرده بودند. هنوز هم بعد سال‌ها آن پسرها، که الان مردان جا افتاده‌ای شده‌اند را می‌بینم و هربار با لبخندی شیرین از کنار هم رد می‌شویم. : رزمنده دلاور جعفر صالحی ✾📚 @Dastan 📚✾