eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
66.8هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
75 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📚معرفی کتاب برای مطالعه‌ی زندگی حضرت محمد مصطفی(ص) 🔻رهبرانقلاب: صرف اینکه بنشینیم، بگوئیم آیه‌ای نازل شد و جبرئیلی آمد و پیغمبر مبعوث به رسالت شد و خوشحال بشویم که کی ایمان آورد و کی ایمان نیاورد، مسئله‌ای را حل نمیکند. 🔹مسئله این است که ما باید از این حادثه - که مادر همه‌ی حوادث دوران حیات مبارک پیغمبر است - درس بگیریم. همه‌ی این بیست‌وسه سال است. 🔹من یک وقت به بعضی دوستان گفتم زندگی پیغمبر را میلی متری باید مطالعه کرد. هر لحظه‌ی این زندگی یک حادثه است؛ یک درس است... 🔺 بروند تاریخ زندگی پیغمبر را از منابع محکم و مستند بخوانند و ببینند چه اتفاقی افتاده است.۱۳۸۷/۰۵/۰۹ 📍یک خوبِ فراموش‌شده برای مطالعه‌ی زندگی پیام اعظم(ص)؛ «پیامبری و انقلاب»، «پیامبری و جهاد» و «پیامبری و حکومت» عناوین این مجموعه‌ی سه‌جلدی است؛ کتاب‌هایی از جلال‌الدین فارسی که در دهه‌ی شصت منتشر شد و انتشارات «انجام كتاب» آن را چاپ کرده است.‌ •┈••✾📚 @Dastan 📚✾••┈•
🔺هر گاه یزید بن معاویه لعنت الله علیه میخواست مهمانان را مرخص کند می گفت: #علی_برکت_الله #کتاب: تاریخ تمدن اسلام •✾📚 @Dastan 📚✾•
بوکوفسکی در جایی نوشت که ما همه خواهیم مرد، همه ما. عجب سیرکی! همین به تنهایی باید کافی باشد تا همدیگر را دوست داشته باشیم؛ ولی اینطور نیست. ما در برابر مسائل بی اهمیت زندگی وحشت زده و ویران میشویم. ما در هیچ و پوچِ زندگی غرق شده ایم. هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها مارک منسن ✾📚 @Dastan 📚✾•
یا فاطمه الزهرا (س): پیکر شهید را داخل قبر گذاشتند و لحد را چیدند. شخصی که آخرین لحد را گذاشت، و بیرون آمد، رنگش پریده بود! پرسیدم: چیزی شده؟ گفت:وقتی آخرین سنگ را عوض کردم ناگهان بوی عطر فضای قبر را پر کرد. باور کنید با همه ی عطر های دنیایی فرق داشت! امروز مراسم ختم این شهید است. رفقا گفته اند: خود استاد حق شناس در مراسم حضور می یابند! فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود. من در اطراف درب مسجد امین الدوله ایستادم. می خواستم به همراه استاد وارد مسجد شوم. دقایقی بعد این مرد خدا از پیچ کوچه عبور کرد و به همراه چند تن از شاگردان به مسجد نزدیک شد. این پیر اهل دل در جلوی درب مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند. بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند: آه آه، آقا جان ... دوباره آهی از سر حسرت کشیدند و فرمودند: بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می کنید؟! ...شب موقع نماز فرا رسید. در شب های دوشنبه و غروب جمعه ایشان مجلس موعظه داشتند. یک صندلی برایشان می گذاشتند و این مرد وارسته مشغول صحبت می شد. آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند. بعد شروع به صحبت کردند . موضوع صحبت ایشان به همین شهید مربوط می شد. در اواخر سخنان خود دوباره آهی از سر حسرت در فراق این شهید کشیدند . بعد در عظمت این شهید فرمودند: این شهید را دیشب در عالم رؤیا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و ...) می گویندحق است. از شب اول قبر و سؤال و ... اما من را بی حساب و کتاب بردند. بعد مکثی کردند و فرمودند : رفقا، آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشتند . اما نمی دانم این جوان چه کرده بود. چه کرد که به اینجا رسید! زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیّری 📚 @Dastan 📚🌷🕊
🇮🇷دستور عجیب سرتیپ عراقی برای یک شهید🌷 راوی: حسن یوسفی 🔸«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که ان شاءالله ما تا ۴۵ روز دیگر می‌رویم ایران. در حالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از اعلام آزادی اسرای ایرانی نشده بود. بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند. این برادر رزمنده یک آدم مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم. به او گفتیم حالا گیریم آزاد هم شدیم. اگر برویم ایران، تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات، چه کار بکنی؟ گفت:«من با شما نمی‌آیم. چون قبل از آزادی می‌میرم. شما در این اردوگاه برای من چهل روز عزاداری می‌کنید. جنازه‌ام را دور اردوگاه تشییع می‌کنید.» بچه‌ها در جوابش گفتند: «همه حرف‌هایت را که باور کنیم، این یکی را که چهل روز برایت عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم. تشییع جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم. ضمناً این بعثی‌ها برای آقا امام حسین(ع) که در کشور خودشان دفن است نمی‌گذارند عزاداری کنیم، چطور می‌خواهند بگذارند برای تو عزاداری کنیم؟» 🌷سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت، یک سرتیپ عراقی مسئول کل اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود، آمد. یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک نفر مرده. نمی‌دانم چطور شد که آن ژنرال عراقی گفت: برویم ببینیمش. همه تعجب کردند چون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن جنازه‌ی اسیر اقدام نمی‌کرد. ملحفه را خودش از روی پیکر شهید کنار زد. ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم. چهره شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی روشن کرده بودند. چهره سفید و نورانی و براق. هر کسی که آنجا چهره شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم. 🌷همان موقع که همگی چهره دوست شهیدمان را دیدیم، آن سرتیپ عراقی یک سیلی محکم زد توی گوش سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...» دیگر باورش شده بود که این شهید است و از آنجا آن بعثی هم زیر و رو شده بود. گفت: « برای این شهید باید چهل و پنج روز عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که این‌ها را می‌گفت بچه ها گریه می‌کردند. اتفاق عجیبی بود. بعد یکی از ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم عزاداری کنیم. افسر بعثی گفت: چرا؟ جواب دادند: چون ما چهل روز دیگر می‌رویم. گفت: شما از کجا این حرف را می‌زنید؟ جواب داد: خود این شهید قبل از شهادتش گفته. افسر بعثی گفت: «اگر او گفته پس درست است.» 🔶🔸سر چهل روز دیدیم درها باز شد و صلیب سرخی ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به ایران بازگردید.🔸🔶 📖 سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵ الی ۵۴۶ 🖊تحقیق وپژوهش:استاد مهدی امینی 💦🌷💦🌷💦🌷💦🌷💦 @dastan
به آدمی اندرز داده اند که همواره در به جا آوردن اراده خدا کوشا باشد. حیرت انگیز اینجاست که به محض اینکه انسان از اراده شخصی خود دست برمیدارد، به مراد خود می رسد. زیرا به خرد لایتناهی مجال میدهد تا از طریق او به کار بپردازد. "بایستید و نجات خداوند را ببینید." 📚#کتاب | بازی زندگی و راه این بازی #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔸نسبت‌مان را با هم اربعینی کنیم يکي از عراقي‌ها گفته بود ما در موسم اربعين، از نظر ايثار، حال و هواي ديگري داريم که در غير آن زمان آن طور نيستيم. یعنی در هويت فرهنگ مهدوي براي آن‌ها پيش مي‌آيد و در نتیجه در ايثارکردن نهايت تلاش را دارند و مال و ثروت دنيا برايشان بي‌ارزش مي‌شود؛ ولي در غير زمان اربعين به عنوان يک تاجر و يا يک کاسب به منافع خود فکر مي‌کنند. با توجه به اين نکته عرض مي‌کنم اگر ما با نظر به فرهنگ اربعين به شخصيت خود وسعت بدهيم و نسبت‌مان را با همديگر اربعيني کنيم، دست‌ودل‌هايمان يکي مي‌شود و مثل فضاي اربعين، خيلي راحت مي‌توانيم کنار همديگر باشيم، چون کيفي‌ها بر کمّيت‌ها غالب می‌شود و هميشه اين طور بوده که وقتي تنها کمّيت بر روح و روان افراد و جوامع حاکم باشد، خصومت به ميان مي‌آيد و جوامع متلاشي مي‌شوند، چون همه گرگِ همديگر مي‌گردند ولي وقتي کيفيت‌ها حاکم باشد روح‌ها وسعت مي‌يابد و انسان‌ها راحت همديگر را تحمل مي‌کنند، اين شاخصه‌ی هويت مهدوي است که شنيده‌ايد در آن فرهنگ، گرگ و گوسفند بر سر يک آخور غذا مي‌خورند. به اين معنا که خصومت‌ها به مدارا و رفاقت تبديل مي‌شود و شما در اربعين اين نوع رابطه را مي‌بينيد که چگونه افراد خيلي راحت همديگر را تحمل مي‌کنند و نسبت به همديگر ايثار دارند. 📚 اربعین، امکان حضور در تاریخی دیگر 🖊اصغر طاهرزاده •✾📚 @Dastan 📚✾•
1.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هفته کتاب و کتابخوانی را گرامی می‌داریم ✾📚 @Dastan 📚✾