#باغ_مارشال_156
وکیل خواست درباره مرد لال بیشتر برایش توضیح دهم . من هم قضیه آن شب را که با سیما مرد لال را دیده بودیم
تعریف کردم.
وکیل پرسید: "دلیل دیگه ای دارین؟"
گفتم :" روز حادثه که اونا رو تعقیب کردم ، رفتار آلبرت با همسرم خیلی صمیمی بود. وقتی آلبرت و سیما سوار
اتومبیل شدن، برادرش برگشت و اونا رو تنها گذاشت. اگه ریگی تو کفش نداشتم چرا سیاوش رو با خودشون
نبردن؟"
وکیل لحظه ای سکوت کرد، سپس پرسید:" وقتی نامه استودیو رانک رو دیدین ، شما پیشنهاد طالق کردین یا
همسرتان؟"
گفتم:" همسرم پیشنهاد کرد.منم قبول کردم ، به شرط این که پسرم رو به من بده، ولی اون قبول نکرد."
هر چه می گفتم، وکیل یادداشت می کرد. حدود دو ساعت با من بود. موقع خداحافظی دست او را گرفتم و با حالتی
درمانده پرسیدم: ممکنه این حرفا به تبرئه شدنم کمک کنه.
گفت: " احتمال تخفیف مجازات هست، ولی تبرئه غیرممکنه."
دوازده روز پس از وقوع قتل به من اطلاع دادن سه روز دیگه محاکمه ام شروع می شود. تا قبل از محاکمه ، وکیل دو
بار دیگر مرا ملاقات کرد. او از دکتر میرفخرایی و همسرش و پدر و مادر سیما رسما ً دعوت کرده بود روز
محاکمه،برای ادای شهادت در دادگاه حاضر شوند. همچنین دو بار با سیما گفت و گو کرده بود، اما درباره موضوع
صحبتشان حرفی به من نزد، فقط گفت:" همسر شما مثل دیوونه ها شده. هنوز باور نداره شما آلبرت مور را کشته
باشین."
پرسیدم:" به خاطر من که گرفتار شدم ، داره دیوانه می شه یا به خاطر آلبرت که کشته شده؟"
وکیل نگاهی پرمعنی به من انداخت و گفت:" او قبل از هرچیز تقاضای طلاق کرده . بنابراین دیگه نباید برای شما
فرقی بکنه برای کی ناراحته."
گفتم :" چرا ، خیلی فرق داره. آیا روز محاکمه اونم تو دادگاه حضور داره. وکیل با لبخند گفت: "از سوال شما تعجب
می کنم. سیما یه طرف قضیه ست به خاطر او قتل اتفاق افتاده و در واقع مسبب اصلی او بوده، چطور می تونه تو
دادگاه حاضر نشه؟"
دست او را گرفتم و گفتم: " آقای وکیل باید متوجه شده باشین مقصر اصلی کیه خواهش می کنم هرچه از دستتون
بر میاد کوتاهی نکنین ولی به خاطر بهادر نمی خوام سیما دچار دردسر بشه."...
ادامه دارد..
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662