#خیانت
در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به #مشهد مسافرت کردم و به همراه خانوادهام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با #نگاه_جوان 23سالهای به نام احمد مسير زندگیام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانهای برای #خلوت کردن با احمد استفاده میکردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانههای مختلف در 😱هتل میماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.ادامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2
#خیانت
در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به #مشهد مسافرت کردم و به همراه خانوادهام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با #نگاه_جوان 23سالهای به نام احمد مسير زندگیام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانهای برای #خلوت کردن با احمد استفاده میکردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانههای مختلف در 😱هتل میماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.ادامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2
#خیانت
در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به #مشهد مسافرت کردم و به همراه خانوادهام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با #نگاه_جوان 23سالهای به نام احمد مسير زندگیام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانهای برای #خلوت کردن با احمد استفاده میکردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانههای مختلف در 😱هتل میماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.ادامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2
#خیانت
در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به #مشهد مسافرت کردم و به همراه خانوادهام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با #نگاه_جوان 23سالهای به نام احمد مسير زندگیام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانهای برای #خلوت کردن با احمد استفاده میکردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانههای مختلف در 😱هتل میماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.ادامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2
#خیانت
در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به #مشهد مسافرت کردم و به همراه خانوادهام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با #نگاه_جوان 23سالهای به نام احمد مسير زندگیام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانهای برای #خلوت کردن با احمد استفاده میکردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانههای مختلف در 😱هتل میماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم.ادامه👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3333685270C48bbcc01d2