eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین کاوه – چه غلطي كردم امشب آوردمت از خونه بيرون . همه ش تقصير منه تقصير تو چيه ؟ اتفاق وقتي مي خواد بيفته ، مي افته . شايد صالحي در كاره . حاال بگو ببينم حال فرنوش چطور بود ؟ - كاوه – خراب ! آخيش . طفل معصوم - . كاوه – آخيش و كوفت كاري . فكر خودت باش بدبخت كه تو همين هفته دارت مي زنن فرنوش پيغامي براي من نداد ؟ - . كاوه – چرا ، گفت بهت بگم اگه بردنت زندان حتما مالقاتت مياد و برات موز مياره . شوخي نكن جدي دارم حرف مي زنم - . كاوه – گفت بهت بگم كه حتما مياد و خودش رو معرفي مي كنه و مي گه كه راننده اون بوده . گوش كن كاوه . اگه احياناً فرنوش اينكارو كرد ، تو بايد شهادت بدي كه من پشت فرمون بودم - ! كاوه- من به گور پدرم مي خندم . همين كه گفتم . بايد بگي راننده من بودم - . كاوه – برو بابا تو كه عقلت رو از دست دادي . بدبخت پول اونها از پارو باال مي ره . باباش نميذاره كه اون يه ساعت تو بازداشت بمونه . تو فكر خودت باش : بعد در حاليكه كالفه شده بود گفت . پاشم برم يه خبر بدم و بيام - ! به كي خبر بدي ؟ من كسي رو ندارم - . كاوه – راست مي گي ها ! كسي رو هم نداري كه بهش خبر بديم . نمي دونم چيكار كنم . اينقدر بيقراري نكن . اميدت به خدا باشه - . كاوه – بهزاد بزار من بگم پشت فرمون بودم . ترو اون كسي كه دوست داري بذار بگم بشين يار قديمي . فكر كردي اگر اين اتفاق براي تو هم مي افتاد مي ذاشتم تو بري زندان ؟ - كاوه - بخدا نمي فهمم تو ديگه كي هستي ! طرف تو بيمارستان با رضع خراب افتاده و تو يه قدمي زنداني ، اون وقت آروم اينجا . نشستي بهت گفتم كه اونقدر دوستش دارم كه اينكار رو بخاطرش بكنم . حاالم تو دلم دارم براي اون پيرمرد بيچاره دعا مي كنم . بهتره - . منم نمي ذارم پاي فرنوش به زندان برسه . حاال هر چي مي خواد بشه . تو هم همين كارو بكني . كاوه موبايلش رو در آورد و به فرنوش تلفن كرد كاوه – الو فرنوش خانم ، سالم خبري نشد ؟ . كاوه – بسيار خب . بله اينجاست . چشم . تلفن رو مي دم بهش . كاوه – بيا مي خواد با تو حرف بزنه . تلفن رو گرفتم . خيلي مضطرب بود سالم فرنوش خانم . حالتون چطوره ؟ . فرنوش – خوبم شما چطوريد ؟ من خودم رو معرفي مي كنم بهزاد خان . منتظرم پدرم بياد . ديگه اين حرف رو جايي نزنيد . اين رو جدي مي گم . اينجا جاي شما نيست - اون آقا حالش چطوره ؟ بهوش نيومد ؟ ازش آدرسي ، شماره تلفني چيزي گير نياورديد ؟ " شروع به گريه ميكند" . فرنوش – هيچي همراش نيست آروم باشيد . چيزي نميشه . به اميد خدا حالش خوب مي شه و همه چيز درست . اگه خبري شد با ما تماس بگيريد . فعال - . خداحافظي مي كنم ! فرنوش – بهزاد خان . بله بفرمائيد - . فرنوش – ممنون . بخاطر كاري كه كرديد . اما من كار خودم رو مي كنم .شما هيچ كاري نمي كنيد . خداحافظ. 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662