🌿
•عادت هایی ک شما رو جذاب تر نشون میده:
-با اعتماد به نفس باشد
-وقتی یک کاری رو واقعا نمیخواید انجام بدید بگید نه
-درباره همه چیز کنجکاو باشید ولی فضول نه
-تشکر کردن رو یاد بگیرید
-از اشتباهاتون بگذرید ولی از اونها درس عبرت بگیرید
-گرایش و نگرش خاص خودتون رو داشته باشید
-به دیگران هدیه هایی ک دوست دارند رو بدید
-همیشه اماده یادگیری باشید
-دیگران رو سرزنش نکنید
-زندگی سالمی داشته باشید
-دیگران رو همونجور ک هستند دوست داشته باشید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜سفارش حرز📜
📜معتبر و مطمئن📜
📜نازل ترین قیمت📜
🌺به درخواست شما عزیزان، سفارش حرز معتبر امام جواد با #ارزان_ترین قیمت در ایتا پذیرفته میشود👌
🌪🌪دفع بلا و مصیبت🌪🌪
👁 👁دفع چشم زخم 👁 👁
💶💶افـــزایـــش رزق 💶💶
🔰سفارش آنلاین با تخفیف😍👇
https://eitaa.com/joinchat/1404633111Cadf1ce6911
هدایت شده از .
🏴جهت دفع بلا، گشایش روزی و شفای مریضان، حرز امام جواد رو لمس کن با تخفیف بخر😍👇
ـ 🖤🖤 🖤🖤
ـ 🖤 يا نُــوريا بُرْهـانُ يا مُبـين 🖤
ـ🖤 يــا مُنيــرُ يـــا رَبِّ اِكْفِنـــــی 🖤
ـ🖤 الْـشُّرُورَ وَ افاتِ الدُّهُــــــــورِ 🖤
ـ 🖤 وَ اَسْئَلُــكَ النَّجــاةَ يَــــــوْمَ 🖤
ـ 🖤 يُنْــفَــخُ فِــى الصُّــــورِ 🖤
ـ 🖤 حــرز امام جـــواد 🖤
ـ 🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ـ 🖤🖤ـــ🖤🖤
ـ 🖤__🖤
ثبت نام حرز با تخفیف ویژه ایام فاطمیه👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچگاه سیگار روشن را با جاروبرقی جارو نکنید
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
📢 #پوشک_دائمی یکتا 📢
❌‼️ #پوشک_دائمی با هزینه کم
❤️ از #نوزاد تا #بزرگسال
💯 کاملا شبيه پوشاک یکبار مصرف
با قابلیت شستشوی ماشین😍👌
🔴 با #جذبعالی، #انعطافپذیر
🔴 #بدون مشما و تنفس پذیر
🔴 بدون نمدهی و تضمینی
🔴 و قابلیت بارها و بارها استفاده😳
❗️💥لینک کانال شرکت تولیدی یکتا
http://eitaa.com/joinchat/4224712720C6115ae7fc1
✈️ ارسال روزانه به سراسر ایران🇮🇷👆
هدایت شده از .
🛍چادر های به روز خوشگل میخوای😍
🛍تنوع بی نظیرش همین جاست👇
🌺
🌺 🌺🌺🌺
🌺 🌺🌺🌺 🌺 🌺
🌺 🌺 🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌕
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌕
🌸✨بزن روی شکل حجاب و از سورپرایز با حجاب بودنت لذت ببر 🤩🤩☝️☝️
🔻 رفع درد دندان با پیاز
• پیاز حاوی مواد شیمیایی گیاهی خاصیست که میکروبهای عاملِ عفونت را هدف حمله قرار میدهد و شما را از شر دندان درد نجات میدهد.
• برای این که استفاده از آن بهترین نتیجه را داشته باشد، بهتر است مقداری پیاز را برش بزنید و بجوید تا دردش ساکت شود. با این کار، عصاره پیاز در دندان شما نفوذ میکند.
• اگر دندان درد شدت زیادی دارد و جویدن برایتان سخت است، میتوانید با انگشت خود تکهای پیاز را مستقیما روی دندان آسیبدیده بگذارید.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
استادي می گفت :
" صبح ها که دکمه هاي لباسم را مي بندم ، به این فکر مي کنم که چه کسي آنها را باز خواهد کرد ؟
خودم یا مُرده شور ؟ "
دنیا همین قدر غیر قابل پیش بیني است ...
به آنهايي که دوستشان دارید ،
بي بهانه بگوييد : " دوستت دارم ... "
بگوييد : " در این دنیاي شلوغ ، سنجاقَت کرده ام به دلم ... "
بگوييد : " گاهي فرصت با هم بودنمان ، کوتاه تر از عمرِ شکوفه هاست ... "
🌱 " بودن ها " را قدر بدانيم !
" نبودن ها " همين نزديكي ست ...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#با_تو_هرگز_47
دیوونه شدی؟
-نه چطور مگه؟
-داشتی به چی میخندی؟
هیچی همین جوری؟
تودلم گفتم:داشتم به نقشه ای که برا تو و بقیه کشیدم میخندیم
_خوب حتما یه چیزی بود که بهش بخندی
_فکر کن یه جوک بود
_میشه بپرسم از کجا اومد یهویی
_تو ذهنم بود
_تو گفتی منم باور کردم
_دوست داری باور کن دوست ندار هم باور نکن
-میدونی مکن چی رو باور میکنم
-چی رو؟
-اونو که الان تو دلت قند آب شده
_واسه چی؟
واسه اینکه داری زنم میشی
_با حالت مسخره ای گفتم :نه بابا
پوزخندی زد وگفت:من و دیگه نمیتونی رنگ کنی من خودم گنجشک رو رنگ میزنم جای توپولوف میفروشم من که میدونم اینا همه اش فیلمت بود تو مطمئن بودی من پات وای می ایستم خواستی ناز کنی من که میدونستم آخر سر جوابت بله ست ..
این حرف هارو با حالتی خاصی میگفت میدونستم با اینکار منو عصبانی کنه خودش گفته بود که وقتی عصبانی میشم بنظر اون جذابتر میشم
ولی من عصبانی نشدم
بجاش به روش لبخند زدم وگفتم پس بشین ومنتظر اخر فیلم باش اخه
اخرش جذابتر میشه
با نگاه متعجب نگام کرداز حرفام چیزی نفهمیده بود اون عکس العملی
رو که دوست داشت ببینه ندیده بود واین شوکه اش کرده بود
_منظورت چیه
-منظوری نداشتم
-چرا داشتی؟
اگه داشتم باید خودت میفمیدی اگه نفهمیدی منم نمیگم تا بمونی تو خماریش
دوباره لبخند معنا داری زدم واز ماشین پیاده شدم چند لحظه طول کشید
تا پیاده شه هنوزم و جور خاصی نگام میکرد ولی من بهش توجه نکردو راهمو کشیدم رفتم سمت آزمایشگاه اونم پشت سرم اومد
رفتیم تو چون آشنا بون کارمونو زود راه انداختن قرار شد عصر جوابو بدن باهم ناهارو رفتیم بیرون تو این مدت حرف خاصی بین ما زده نشد
حرف های عادی در مورد اینکه برنامه فردا چیه فردا کجا بریم پس فردا
کجابریم همین ها یه بارم اشاره ای به حرف های قبلیم واینکه منظورمو نفهمیده پرسید منم یه جوری ماست مالس کردم رفت از جواب دادن طفره رفتم.
عصر رفتیم جواب رو بگیریم از من خواست تو ماشین منتظر شم ولی من اصرارکردم باید منم بیام
_واسه چی میخوای بیای؟
-خوب میخوام بیام
-اخه واسه چی؟
نگام کردو گفت:چیه بهم اعتماد نداری؟
_خیال داری داشته باشم
_خوب معلومه من قرار تا چند روز دیگه همسرت شم
-حال چند روز دیگه حالا که همسرم نیستی
این حرف ها یعنی چی؟وقتی منو انتخاب کردی باید بهم اعتماد داشته باشی
-من تو رو انتخاب نکردم مجبور شدم
عصبانی گفت:منظورت چیه؟
حوصله ی جنگ وجدل رو نداشتم گفتم :هیچی بابا بیخیال اصلا
خواستم از ماشین پیاده شم که مچ دستمو گرفت وگفت:نه واسه چی بیخیال شم جنگ اول بهتر از صلح اخر
_چیزی جدیدی نگفتم که تو که از اولم میدونستی من راضی به این ازدواج نیستم
عصبانی گفت پس چرا بله گفتی؟
_واسه اینکه تو اصرار کردی
_چهره اش کدر شد وغم و تو چشاش دیدم...
ادامه دارد....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_48
_تو همه ی اینا رو میدونستی پس نباید الانم ناراحت شی تو گفتی عاشقم میکنی منم بهت بله گفتم همین
چیزی نگفت بجاش رفت سمت آزمایشگاه جواب رو که گرفتیم خوشحال شد لبخندی محوی رو صورتش اومد ولی من بی تفاوت بودم
من و رسوند خونه وقرار فردا رو گذاشتیم این اولین روز باهم بودن بود...
_ساعت ده صبح بود که اومد دنبالم من یه لباس معمولی ودم دستی پوشیده بودم ولی اون بجاش کلی تیپ زده بودلباس هاش خیلی بهش میومدن معلوم بود که حالش خیلی خوب بود .سوار ماشین شدم مثل دیروز تنها بودیم هر چقدر به مامان التماس کردم که باهامون بیاد قبول
نکرد مامان دانیالم قبول نکرد که باهامون بیاد از این که با دانیال تنها باشم خوشم نمیومدم ولی چاره ای نبود
-فکرات تموم شدن؟
-منظورت چیه؟
هیچی بابا ازوقتی نشستی تو ماشین زل زدی به روبه رو و رفتی تو فکر من نمیدونم تو به چی فکر میکنی اینقدر
_چیزخاصی نیست
-یواش یواش دارم به این کلمه هات حساسیت پیدا میکنم
-به کدوم کلمه هام؟
_چیزخاصی نیست ومهم نیست وهیچی.....از این کلمه هات که باهاشون میخوای منو دست به سر کنی
_جوابی ندادم اونم یه کم نگام کرد وچیزی نگفت
-داریم کجا میریم؟
خوب معلومه داریم میریم که حلقه ازدواجمونو بخریم
_ اونو که میدونم منظورم اینه که جای خاصی مد نظرته؟
_خوب آره میریم مغازه ی دوست من یکی از بهترین جواهر فروشی های شهره
_چیزی نگفتم چون برام فرقی نمیکرد که بهترین باشه یا بدترین ........
جلوی مغازه ایستاد با یک نگاه به جواهرفروشی میشد حدس زد که
داخلش چه خبره جای خیلی شیکی بود. رفتیم داخل پسری که پشت ویترین ایستاده بود ودرحال نشون دادن یک سرویس به دوتا خانم خیلی باکلاس بود با دیدن ما کارشو به پسری که کنارش بود سپرد و اومد سمت ما .مغازه ی بزرگی بود از ما دعوت کرد که رو مبل هایی که یه
گوشه ی مغازه گذاشته بودن بشینیم خودشم رفت وبا دوتا لیوان آبمیوه
برگشت شما گلویی تازه کنید من برم حلقه ها رو بیارم نگاه کنید
رفت وچند دقیقه بعد برگشت جعبه ای رو باز کرد وگرفت جلوی من سه تا انگشتر توش بود
اینا بهترین انگشتر هایی هستن که ما داریم.هر کدومو دوست داری انتخاب کنید قابل شما رو نداره
_دانیال لبخندی زد وگفت:خیلی نوکریم
_ساسان:شما سرورید
نگاهی به انگشترها کردم یکیشون یه انگشتر تک نگین بود وخیلی ساده
بود البته معلوم بود نگینش قیمتیه انگشتر دومی هم تقریبا شبیه اون
بود با این تفاوت که چند تا نگین هم دور بر تک نگین بزرگتر بود اما
انگشتر سومی انگشتر درشتی بودو پر بود از نگین های ریزی که با ظرافت کنار هم چیده شده بودن انگشتری بود که بد جوربرق نگین هاش چشم آدمو میزد انصافا هر سه تا انگشتر انگشترهای خوبی بودن اما من
از اولی بیشتر خوشم اومد هم ساده بود هم شیک.
همینطور که نگاشون میکردم ساسان گفت:شاید بنظر شما امثال اینا تو جاهای دیگم پیدا میشه ولی باید بگم که اینا جنس های تکی ان سفارشی ان کار ایتالیاست سنگ هاشون سنگ قیمتیه هر کدومو که
انتخاب کنید عالیه ایه بهتون اطمینان میدم هیچ کجای دیگه مثلشو پیدا نمیکنید ما اینا رو به هر کسی نشون نمیدیم.
بهتر دستتون کنید اونطوری بهتر میتونینید نظر بدین یکی یکی انگشترهارو برداشتم وامتحان کردم یکی از یکی زیباتر بود ولی
من بازم بخاطرسادگیش دوست داشتم اولی رو بردارم ومیخواستم نظرمو بگم. دانیال که تا اون موقع ساکت نشسته بود ونگاه میکرد گفت:
_بنظر من اولی رو بردار چون از همه اش بهتره دومی ام بد نیست ها ولی اون سومی اصلا قشنگ نیست اولی خیلی بهتره اونو بردارمطمئنم تو هم از اون خوشت میاد مگه نه؟
نگاش کردم مثل همیشه دوست داشت نظرشو بهم تحمیل کنه ولی کور خونده بازم نگاشون کردم دلم هنوز اون اولی رو میخواست ولی عزم خودمو جزم کردم
دانیال آروم گفت :بگم اولی رو انتخاب کردی؟
نگاش کردم وباصدای بلند طوری که ساسان هم بشنوه گفتم :من اینو برمیدارم.....
ادامه دارد...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#با_تو_هرگز_49
انگشتر سومی رو نشون دادم دانیال نگام کرد وگفت:ولی اولی بهتره
-مگه قرار نیست من انتخاب کنم منم میگم اینو میخوام
مسلما حق تواه انتخاب کنی ولی بهتره بادقت نگاه کنی که بعدا پشیمون نشی
_از دستش عصبانی شدم فکر میکرد خیلی بیشتر از من میفهمه برای همین من همیشه باید تابع اون باشم زهی خیال باطل
_من همینو میخوام
با بی تفاوتی گفت هر جور دوست داری .ساسان جون ما اینو برمیداریم
ساسان:خانم من به شما تبریک میگم این بهترین انتخابه هم از دوتا ی
دیگه کارش ظرافت بیشتری داره هم سنگ هاش قیمتی تره
یه دفعه پرسیدم:یعنی از این یکی ها گرونتره ؟
-خوب معلومه
_یه آن پشیمون شدم وخواستم بگم که اونو نمیخوام .یعنی دوست نداشتم انگشتر گرون بردارم
_من این انگشتر رو.........
چشمم که به صورت دانیال افتاد حرفمو خوردم
پوزخندی رو لبش بود وجور خاصی نگام میکرد انگار داشت میگفت
_دیدی گفتم پشیمون میشی برای همین ادامه ندادم
ساسان:خوب دانیال جون توهم میتونی اینارو نگاه کنی
_چندتا جعبه گرفت جلوش .من دل تو دلم نبود اگه اونم به تلافیه این کار من یه حلقه ی گرون قیمت برداره چی؟من اون موقع چه خاکی بریزم سرم
دانیال نگاهی به انگشترها کرد وبعد جعبه هارو گذاشت جلوم:تو انتخاب کن
باتعجب نگاش کردم خم شد وآروم تو گوشم زمزمه کرد:چیه فکر کردی منم مثل توام که رو حرف همسرم حرفم بزنم هرچی تو بگی من میگم چشم
بعداز جاش بلند شدوگفت تا تو انتخاب کنی من یه گپ دوستانه با ساسان میزنم
باهم رفتن گوشه ی مغازه وصحبت کردن _تو بد دردسری افتادم حالا من چکار کنم به انگشترها نگاه کردم مثل اونایی نبود که برا من آورده بود
اینا تعدادشون زیاد بودن معلوم بود مثل اونا خیلی تک نیستن. ولی بازم بنظر گرون میومدن چکار باید میکردم کدومشو انتخاب میکردم......
_تصمیم گرفتم به پولش فکر کنم بجاش به این فکر کنم که خیلی خوب باشه نمیخواستم بعدا طعنه بشنوم وکسی سلیقه مو مسخره کنه پس باید بهترینو انتخاب کنم
_یکیشو انتخاب کردم ساده بود ولی خیلی خیلی شیک دیده میشد البته مطمئنا کنار انگشتر من به چشم نمیومد
_خوب چی شد انتخاب کردی؟
_یه دفعه یه فکری بنظرم اومد که شاید بخواد منو ضایع کنه وکارمو تلافی کنه
_ نه بهتره خودت انتخاب کنی
- میخواستم خودم انتخاب کنم که به تو نمیگفتم
_من نمیتونم
چرا؟
_خودت انتخاب کنی بهتره
باحالتی خاصی نگام کرد
-میدونم چی تو اون مغزته .الان پیش خودت میگی میخوام تلافی کنم
.مگه نه؟
_خوب هم آره هم نه
_میدونستم ولی نترس من این کارو نمیکنم من بنظر تو. احترام میذارم
تو دست رو هر کدوم بذاری من نه نمیگم
باتردید نگاش کردم وبعد چند ثانیه مکث انگشتر رو نشون دادم وگفتم این.
انگشتر روبرداشت ونگاه کرد وگفت:میدونستم خوش سلیقه ایه هر دو انگشتر رو برداشت رفت پیش ساسان وگفت :داداش ما اینا رو برمیداریم
-مبارک باشه هر دوتا شون جز بهترین ها
برگشت سمت من وگفت:خانم تبریک میگم سلیقه اتون عالیه .البته از دانیال خان معلومه
_لبخند تلخی زدم وگفتم :ممنون نظر لطفتونه
_ساسان میخواستیم ست ساعتم بخریم
_به روی چشم
ساسان رفت وبرگشت یه جعبه اورد وباز کرد گرفت طرف ما
- دانیال خان با اجازه تون میخوام ست ساعتتونو من انتخاب کنم
این حرف ها چیه شما صاحب اختیاری ولی خانمم باید نظر بده.....
ادامه دارد.....
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662